"جنگجو" ، "شمشیر"ِ خود با غضب بر "سنگ" کوبید!
"شمشیر" که "سنگ" را شکافته بود مفتخرانه از سلحشوریِ خود لاف می زد:
من در جنگ هایِ بسیاری بوده ام و از همه ی آنها پیروز بیرون آمده ام! تو ای "سنگ"ِ نادان که به سکوت روزگار می گذرانی و هر دم از خزه هایِ هرزه بر سطح ِ خود می انبانی، تو را بی جهت مقاوم و خارا نامیده اند! این نامها برازنده ی دلاوریِ من است! تو هیچی! بی خاصیتی که انگل می پرورانَد! نه جلایِ مرا داری و نه صدایِ تیز و بُرّانِ مرا! نه رنگِ مرا! آن هنگام که تیغ ِ خورشید بر تیغه ام خورَد، گویی طلا و فولاد به هم آمیزند! تو امّا چه "سنگ"ِ فرومایه؟
"سنگ" خاموش بود و هیچ نمی گفت!
"شمشیر" اینبار بلندتر گفت: چه ساکتی و سخن نمی گویی "سنگ"ِ ضعیف؟ ندیدی که چگونه با تیغه ام دریدَمَت؟ حرفی بزن! گله ای! استغاثه ای! گریستنی! مرا گریه ی تو خوش آیَد! مرا دیدنِ ضعف و زبونی ِ تو بی مایه خوش آیَد! قدرت و استقامت و شجاعت و دلیری و رشادت و دانایی و همه القابِ خوش در جهان از آن ِ من است! تو را هرزگی و زبونی و حقارت و بی مایگی و نادانی القابِ صحیح باشد!
"سنگ" خاموش بود و هیچ نمی گفت!
...
...
کودکِ اوّلی به دوّمی گفت: اینجا را ببین! یک "شمشیر" در "سنگ"! یک "شمشیر" ِ قدیمی است! حتماً یک "جنگجو"ی قوی آن را به "سنگ" کوبیده! ولی چه شده که نتوانسته دوباره آن را از "سنگ" بیرون بکشد؟
کودکِ دوّمی پاسخ داد: "سنگ" قوی تر بوده و "شمشیر" را از آن "جنگجو" گرفته! این "شمشیر" حتماً آنزمان خیلی برّان بوده ولی الآن فقط این دسته های ِ فولادی ِ زنگ زده و خورده شده از آن باقی مانده!
"سنگ" خاموش بود و هیچ نمی گفت!
آقای کاظمی عزیز با سلام
می خواستم بدانم این نوشته از کیست.
سرکار خانم میرزادگی گرامی
سلام
این نوشته از من است.
سلام
از وبلاگ " ناتر بهشت کوهستان " دیدن کنید.
www.naterej.blogfa.com
اگر محبت کنید و در پستهای مورد علاقه تان در این وبلاگ نظرات و پیشنهادات خود را ارائه نمایید، کمک شایانی در راه ارتقا و اعتلای این وبلاگ کرده اید.
می خواهم ببینم که ذائقه های مختلف چه نوع تفکراتی را می پسندند. پس لطفا در پستی که مورد نظرتان هست و از نظر سوژه و جذابیت برایتان اهمیت دارد کامنت بگذارید.
مانند همیشه زیبا و عمیق
سپاس گردآفرید.
... و من گاهی اوقات مجبورم به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم..
چقدر خیالش آسوده ست...
چقدر تحمل سکوتش طولانیست...
جالب {بود} و هست {...} و خواهد {بود}.
.
.
.
امسال به مانند ِ سالیان ِ پیش ،به جای ِ ماهی قرمز ، یک سیب قرمز یا انار بر سر سفره خواهم گذارد و اوستا یا گاهان را در کنار ِ نگارهی ِ اشوزرتشت(تنها پیامبری که نگارهی ِ راستین از او داریم) و آشکار است به جای ِ نیایش ِ تازیان(=یا مقلب قلوب و .....) ، نیایش ِ آغاز ِ سال یا آفرینگان رپیتوین خواهم خواند.
نیایش ِ آغاز ِ سال:
تو را ای اهورامزدا میپرستم که یاسای ِ اشا را بنیان نهادی ، آبها و گیاهان و روشنایی را آفریدی ، همهی ِ جهان و همهی ِ دادهها را نیک آفریدی.میستاییم روان ِ یَلان و پهلوانان و مردان و زنان ِِ نیکاندیشی که با دینای ِ نیک در برابر ِ بدیها برمیخیزند.میستاییم مردان و زنان ِ نیکاندیش و جاودانه را که همواره با منش ِ پاک ، زندگی میکنند و سود میرسانند ، همان شود که آرزو داریم ، بشود از اَشوان باشیم ، همازور بیم ، همازور ِ کَرفَهکاران بیم ، دور از وَناه و وَناهکاران بیم.همکَرفهی ِ بستهکُشتیان و نیکان و وَهان ِ هفتکشورزمین بیم.دیر زیویم. درست زیویم.شاد زیویم.تازیویم به کامه زیویم.گیتیمان باد به کامهی ِ تن ، مینومان باد به کامهی ِروان ، همازور بیم ، همازور همااَشوبیم
اَشَم وَهو ، وَهیشتِم اَستی ، اوشتا اَستی ، اوشتا اَهمایی ، هیت اَشایی ، وَهیشتایی اَشَم
.
وبلاگ ِ بهدینان ِ گردستان با نوشتاری دربارهی ِ پیشینهی ِ نوروز و بهدینی بهروزشدهاست ، همچنان که برای ِ شما آرزوی ِ بهی دارم بر این باورم که خوشبختی از آن ِ کسی است که در پی ِ خوشبختی ِ دیگران باشد(اُشتَوَدگاهان-هات43بند1)، پس اگر میخواهیم سالی نیک داشتهباشیم ، باید به دیگران نیکی کنیم.
درود
از عکس شما استفاده کردم
پاینده باشید