وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

آن کار که به پایان آمد ...


آن کار که آغازیدی هم سرانجام به پایان آمد. حال چه می‌کنی؟

گوشه‌ای، اندکی، وقتی، به تماشای رودخانه و آن چشمه‌ی جوشان در پای آن کوهِ سبز ِ بلند و بعد ...

و بعد؟

نمی‌دانم ...

این کار، تمام شده! همین را می‌خواستی مگر نه؟

آری! می‌خواستم تمام شود، ولی اکنون ...

چرا نمی‌سایی؟

آنچه انجام داده‌ام، گام آغاز ِ "سفر" بود. من لایق عنوان "مسافر" نیستم.

ولی تو تمام این مدت در "سفر" بودی! چه شده؟

تمام این مدت به غفلت گذشت! زمان اندک است و آن پیمانه پُر تر می‌شود.

نترس!

نمی‌ترسم، ولی دریغ ِ خود پنهان نمی‌دارم!

بسیاری آرزو دارند به جای تو باشند!

بازمانده‌ای چون من، اگر شتاب-اش نباشد، شبِ ابدی بی‌کورسوی امیدی در پیش است!

چه می‌خواهی از این زندگی؟

قایق‌های منتظر در ساحل و "مسافر" ِ جامانده! آنها همیشه به انتظار نمی‌مانند، موج پویای دریا و غریو ِ دیگر "مسافران" آنان را به جلو می‌رانَد ....