وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

"لاله"ی هدایت، مقدّم بر "لولیتا"ی ناباکوف


مدتی بود که میخواستم این مطلب را بنویسم: جایی که سخن از وام-گیری و اقتباس ِ ادبیِ نهفته پیش می آید و به تبع-اش بحثِ سرقتِ ادبی و امثالِ آن.

همه ی آنانی که با رُمان ِ "لولیتا"یِ "ولادیمیر ناباکوف" آشنایی دارند و فیلمهای ِ اقتباسی ِ "استنلی کوبریک" و "آدرین لین" از آن را هم دیده اند؛ همه ی آنانی که "لولیتا"یِ ناباکوف را برتر از آثار ِ "اسکار وایلد" و در حدِ بهترین رمان‌های "داستایفسکی" جلوه داده اند و آن را جزو ِ 100 نووِل ِ برتر قرن بیستم دانسته اند و ... را به این نکته ی ظریف توجّه میدهم که پیش از آنکه جنابِ "ناباکوف"ِ روسی، بخواهد این رُمان ِ انگلیسی-زبانِ خود را در سال 1955 در پاریس منتشر کند، نویسنده ی توانایِ ایرانی "صادق هدایت" خمیرمایه ی آن را قلمی نموده و پروریده بود: داستان ِ لاله.

"هدایت"، داستانِ لاله (از مجموعه ی سه قطره خون) را در سال 1311 شمسی (1932 میلادی)، منتشر ساخت؛ یعنی، بیست و سه سال پیشتر از زاده شدنِ "لولیتا" در فرنگ، "لاله" در ایران زاده شده بود! حالا چطور است که «مُرغ ِ همسایه، غاز است» و تولّدِ "لولیتا" را همه ی عالم و آدم جشن می گیرند، ولی "لاله" باید نشسته و خموش، قانع باشد به نواله ی دور ریز ِ سفره ی جشن تولّدِ "لولیتا" خانم؟!
 

داستانِ "لاله" را میتوانید از اینجا دریافت و دانلود کنید.




تکمله:

به شخصه، فیلم ِ "لولیتا"  نسخه ی سیاه و سفید ِ "کوبریک" در سال 1962 را بر نسخه ی نوتر ِ رنگی ِ سال 1997 ترجیح میدهم.


اگر قرار باشد که مدعی ِ "سرقت ادبی" ِ ناباکوف شویم، باید به موارد زیر ارجاع دهیم:

1) "لولیتا" پدر و مادر واقعی-اش را از دست میدهد و تنها پناهش "مردی" است که حامی زندگی اوست و برایِ این دختر مفهوم ِ "پدر" را دارد.

2) آن مرد، کنار احساس پدری، احساس جنسی و عاطفی ِ یک مرد به یک زن را به "لولیتا" دارد و مدام با این احساس، در تقابل و درگیری است.
3) مرد، به مانندِ یک پدر برای دخترک میکوشد، ولی وقتی دختر پا به سن بلوغ میگذارد و با پسران جوان مدرسه آشنا و دوست میشود، "مرد" احساس ِ متعارضی از حسد می‌یابد؛ حسدِ مردی که معشوقه‌اش را در خطر از دست دادن میبیند. لذا دختر را به حبس خانگی و مراقبت شدید و سفرهای پیاپی از شهری به شهر دیگر دچار و وادار میسازد.
4) نگرانی ِ همیشگی ِ مرد، گریختن ِ "لولیتا" و از دست دادن ِ همه ی تعلقاتِ احساسی و عاطفی است که با عشق و عطش به او، برای خود ساخته.
5) سرانجام "لولیتا"، در نخستین فرصتِ مناسبی که به دست میآورد، میگریزد و "مرد" را دیوانه و پریشان، به جستجویی طولانی در پی ِ خویش روانه میکند.
6) پس از گذشتِ زمانی طولانی، "مرد" موفق به یافتن "لولیتا" میشود؛ در حالیکه دخترکِ زودتر از موعد به بلوغ رسیده، با پسر جوانی زندگی ِ مشترک به هم زده است و دیگر قابل بازگرداندن نیست.
7) "مرد"، که با این حقیقت مواجه میشود و آن "لولیتا"یِ آرمانی و محبوب-اش را از دست رفته می یابد، دیوانه میشود و با پریشان-حالی تن به پایانی خودخواسته بر زندگی-اش می‌سپارد.


موارد فوق، دقیقاً همان چارچوب، خمیرمایه و عصاره‌ی داستان ِ "لاله" (لالو)ی ِ "هدایت" است. به‌ویژه مواجهه‌ی نهایی ِ "مرد" و "دختر": همراه‌بودن ِ دختر با پسری جوانتر و سرحال‌تر از "مرد"، درکِ از دست-رفتن ِ پاکی و جسم ِ متعلقه‌ی "دختر" برای "مرد" و گریختن پریشان-وار و پایان-اش، برای من "ظن" ِ سرقتِ ادبی از ترجمه‌ای فرانسوی و گمنام از "لاله"ی هدایت را که "ناباکوف" چه بسا در جریده و نشریه‌ای خوانده و مایه‌ی الهام و پروریدن ِ "لولیتا"-اش شده باشد، تداعی و تقویت میکند. اینطور که در مقاله‌ی ذیل آمده، "هدایت" ، "سه قطره خون" را در پاریس نوشته است و ویرایشی از آن نخستین‌بار در سال 1932 میلادی در بمبئی منتشر شده:

نظرات 6 + ارسال نظر
بهرام روشن ضمیر سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ق.ظ

عجب!!
یاغش جان در زودترین زمان ممکن هر دو با خواهم خواند.
شاد باشی

سپاس بهرام جان. داستانِ "لاله" را ظاهراً "هدایت" در ایام اقامتش در پاریس نوشته؛ معادله ی جالبی است تبدیل ِ نام ِ "لاله" یا آنطور که در داستان آمده "لالو" به "لولیتا" که از قضا آنهم در پاریس منتشر میشود. "هدایت" از معدود نویسندگان ایرانی است که آثارش به زیانهای دیگر ترجمه و در جراید و مطبوعاتِ فرنگ منتشر شده؛ و باید بررسی کنیم که ترجمه ی فرانسه ی "لاله" در آن ایام بیرون آمده بود یا خیر.
به هر حال، شباهت های غیر قابل انکاری بین دو داستان است و خیلی بعید است که شباهتِ تا این حد، اتفاقی باشد. یکبار، مصاحبه ای از دوستِ بزرگوارمان "مسعود لقمان" با یکی از اعضایِ خانواده ی "هدایت" خوانده بودم؛ شاید بشود پیگیری را از همین مصاحبه-شونده شروع کرد و پیش برد. اگر بحث "سرقت ادبی" و وام-گیریِ بی-ارجاع از اثر ِ "هدایت" محرز شد، باید تلاش نمود تا منابع ِ ارجاعی ِ ویکیپدیا درباره ی "لولیتا" را اصلاح نمود.

acls پنج‌شنبه 10 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ب.ظ http://acls.blogfa.com/post-61.aspx

درود بر شما. پایگاه ما مدت زمانی بود که به روز نشده بوداما دوباره برگشتیم با مطالب زبانشناسی زبانهای ایرانی جدید. به ما سر بزنید خوشحال میشویم.

عنوان مطلب:

بررسی فعل آغازی در زبان ایرانی باستان و مقایسۀ آن با افعال شروع، حرف استقبال و باب استفعال در زبان عربی

درود و سپاس برای اطلاع رسانی. به چشم. بازدید میکنم و بهره میبرم.

لادن جمعه 6 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 06:57 ب.ظ

سلام و خسته نباشید.
من همین الان داستان لاله را خواندم خواستم در زمینه آن اطلاعات بیشتری بدانم که اینجا مطلب شما خیلی عالی بود.
راستش من دماوند زندگی می کنم و خیلی برم جالب بودش که تمام محله ها با نام قدیم ودشون دقیق نوشته شده بودن ... یهویی افتخار کردم

سلام. ممنون از نظرتان

ali یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 12:10 ب.ظ

اگررمان لولیتارابخوانید ونه بر اساس اقتباس های سینمایی ،قضاوت شما نادرست است . چون تنها چیزی که قهرمان مرد نسبت به دختر(لولیتا) ندارد،حس پدریست!! واصلا برای نزدیک شدن به دختر با مادرش ازدواج می کند .درمجموع رمان لولیتامی خواهد مدعاهای یک مرد دیوانه و پدوفیلیا(بچه باز) را به گوش مردم برساند .فارغ از اینکه خوانندگان بپذیرند یا ردش کنند.

بله، خودم هم که گفتم قضاوتم از روی اقتباس‌های سینمایی بوده است. ولی مقصودم چیز دیگری بوده است. میخواستم بگویم که شباهت‌هایی انکارناپذیر با "لالو" (لاله)ی هدایت دارد.

پوریا دوشنبه 27 آذر‌ماه سال 1396 ساعت 02:19 ق.ظ

داستان داش اکل هدایت هم چیزی تو همین مایه هاست. عشق مرد میانسال قیم به دختر ۱۴ ساله

Lidewai پنج‌شنبه 26 مهر‌ماه سال 1397 ساعت 04:31 ق.ظ

سلام
من دنبال ترجمه ی انگلیسی لاله می گردم. شما خبر دارید که چنین ترجمه ای وجود داشته باشه؟
فرانسوی هم باشه کفایت می کنه. به شدت لازم دارم!

سلام. ترجمه‌ی فرانسوی‌ کتاب "سه قطره خون" به همت "فرخ غفاری" و "ژیلبر لازار" پیش از این، منتشر شده است. ظاهراً 10تا از داستان‌های "هدایت" و از جمله "لاله" را داشته باشد. می‌توانید از "آمازون" خریداری کنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد