وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

عطر گُل‌هایت

مسافر،

امشب باز به ستاره‌ات نگاه کردم. امیدم به این بود که از این راه دور و در این تاریکی، باز می‌دیدمت که در حال پرستاری از گل‌ها و برکه‌‌ات بودی! 

کاش میدانستی که شمیم گل‌هایت، تا اینجا هم رسیده! 

کاش میدانستی هربار که رایحه‌اش را حس میکنم، انگار از نو زنده‌ می‌شوم! 

کاش میدانستی اگر گلی روی زمین کاشتم، برای این بود که یادم داده بودی با گل‌ها و باران هم می‌شود حرف زد و آن‌ها هم پاسخ میدهند! که یادم داده بودی «این تنها ره‌توشه‌ی ماست در خورجین روزمرگی‌های سفر»! 

...

و سفر، که هنوز هست؛ 

و نم‌نم باران، که هنوز هست؛ 

و عطر گل‌هایت که هر بار از نو بیدارم میکند، و هُشیار که مسافرم!  که باید بروم!