-
هبوطِ آخرین
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1392 11:43
برف، از روز ِ دوازدهم بهمن آغاز شد؛ و در بدو ِ امر، همه را خوشحال کرد که پس از شش سال سپیدی-اش را میدیدند. ولی این نعمت، زیاده از حد نازل شد؛ بیشتر از یک متر و بیست سانت برف بارید و هیچکس آماده-ی آن نبود ... در ایّامی که به-ناچار در خانه حبس شده بودیم؛ بی برق و آب و تلفن؛ کتابِ "دوبلینی ها"ی "جیمز...
-
هزار سال انتظار ...
شنبه 5 بهمنماه سال 1392 05:45
من، هزار سال به انتظارت ماندم و تو نیامدی! من، هزار سال ِ تمام انتظار کشیدم؛ در حالیکه تو از نمازها و روزههای ِ هر روزهام آگاه بودی؛ در حالیکه میدانستی پاک و مطهّر صدایت میزدم و میخواستمت. ولی نیامدی! من، هزار سال مأنوس ِ تنهایی ِ خود بودم و کسی را به حریم ِ قلبم ــ که از آن ِ تو میپنداشتم ــ اذن ِ ورود ندادم؛ ولی...
-
به نام ِ پدر
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 03:02
همیشه کوشیدم تا به تو برسم؛ و نتوانستم. بزرگمردی، رادمردی که شهری به احترامت به پای میخیزد. « ... نگاهم را به اطراف می چرخاندم. دکتر لطیف کاظمی متخصص بیماریهای داخلی و گوارش را با شوقی بی نظیر و روحیه ای قوی در حال درمان بیماران دیدم. دکتر کاظمی اکنون بازنشسته شده و به جهت همکاری با بیمارستان امام سجاد (ع) رامسر به...
-
ایمان
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 01:20
آنچه از دست دادیم "ایمان" بود؛ ایمان به آبی ِ آسمان و نور ِ آب؛ ایمان به شبِ تنهایی ِ عاشق؛ ایمان به اشکِ صادق؛ به نغمه ی حزین ِ فراق؛ ایمان به چشمه ی آبِ حیات؛ ایمان به "او"؛ و حقیقتِ "راز"ش. و تمام شد ... به همین راحتی و آسودگی و بی برگی. و خاموش شد و خاک شد و فسرد و هیچ نشد. و آب، بی...
-
درنگ در جنگل، در شبِ برفی
شنبه 23 آذرماه سال 1392 21:10
جنگل زیباست، تاریک و ژرف؛ من امّا میثاق ها دارم که بگزارم؛ و فرسنگ ها راه، زان پیش که بخوابم؛ و فرسنگ ها راه زان پیش که بخوابم. (رابرت فراست ـ درنگ در جنگل در شبِ برفی) ترجمه ی سعید سعیدپور Stopping by Woods on a Snowy Evening By Robert Frost The woods are lovely, dark and deep. But I have promises to keep, And miles...
-
از کهنترین موارد استفاده از ترکیب "رهبر فرزانه" در یک کتیبه
جمعه 24 آبانماه سال 1392 16:45
ترکیبِ اکدی rubu e-im-ku را که "نبونئید" (آخرین شاهِ مستقلِ بابل، پیش از تهاجم کورُش به سرزمین-اش) در استوانه-ی "سیپَّر" به کار برده، برخی پژوهندگان "شخصیتِ فرزانه" و برخی دیگر "شاهزادهی خردمند" ترجمه کردهاند. "استیفن لانگدون" در شاهکار کلاسیکِ خود آنرا قرین der...
-
آفتاب
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 19:47
تا کنون شده که به آفتابِ دمِ غروب خیره شوید؟ این قُرصِ نورانیِ عظیم که هر روز، بی-اعتنا به غرور و خودخواهیهایِ انسان، بر مدارِ وظیفه-اش به آسمان میآید و پس از ادایِ خویشکاری-اش، دوباره فرو مینشیند؛ تا روزی دیگر و طلوعی دیگر. هر روز ... هزاران روز، هزاران سال ... بی-خستگیِ عادت؛ چون هر روزی که میآغازَد، روزی نو است؛ هر...
-
«شیخ بهایی ِ معمار»، افسانه است؛ و نه واقعیـّت
سهشنبه 29 مردادماه سال 1392 18:49
نگارنده، پیشتر در مقاله ی «نشانِ دلبستگی های شیخ بهایی به ریاضیات و معماری در کشکول» ، به این نتیجه رسیده بود که اطلاقِ لقبِ معمار به شیخ بهایی و اینکه روز بزرگداشت او، روز معمار نام گیرد، جای ایراد دارد. جدا از اینکه هیچ اشاره ی قابل توجهی به دانش و علائق معماریِ او در کتابِ مستطابِ "کشکول" نمی شود، آثار...
-
مصاحبه ام با روزنامه ی قدس
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 19:04
نگارنده، پیشتر در اینجا اشاره نموده بود که آلودگیهای محیطی، همراهِ بارشهای جوّی و پدیدهی تعریق (ایجاد شبنم) بر روی بدنهی بنا هایِ سنگآهکی، اثر مخربی به دنبال خواهد داشت. این امر، نگرانیهایی را از آبگیریِ سد سیوند و افزایش ِ رطوبتِ محیطی در ناحیهی باستانی ِ پاسارگاد ایجاد میکرد، که به وقتِ خود، به اطلاعِ مسئولین...
-
سرنوشت تاریک برای خانه آتش یا آرامگاه خورشید
سهشنبه 7 خردادماه سال 1392 11:07
برخی آن را آتشکده نامیدهاند و گروهی هم آن را آرامگاه شمس آل رسول میدانند؛ اما کاربری این بنا در گذشته هرچه که بوده، با همه ارزشهای معماریاش، امروز مهجور و تنها به حال خود رها شده و کارهایی که به نام مرمت روی آن انجام میشود به جای التیام بخشیدن به زخمهای چندصدسالهاش، بیشتر به بزک ناشیانه شبیه است. متن کامل ِ...
-
مصاحبه ی تازه ام با خبرگزاریِ مهر
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 00:28
خانم ِ "فاطیما کریمی" از "خبرگزاریِ مهر"، به تازگی مصاحبه ای با نگارنده و چند تن از پژوهشگران ِ دیگر در خصوص ِ ابهام در میراثِ معماریِ "شیخ بهایی" داشته اند، که آن را در اینجا بازنشر می دهم. ذکر ِ این نکته، ضروری است که «طومار شیخ بهائی» به تاریخ رجب 923 هجری، توضیحاتی در سهم بندی بلوکاتِ...
-
دریاسَر
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 20:18
-
ترانه ها و خاطره ها: یاغِش
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1392 23:38
ببار باران! خاطره ی آن عشقِ قدیمی را پاک کن! خاطره ی آن برگهایِ پاییزی که هم-نفسِ تنهایی هایم بودند. ببار باران! چشم هایم را بشور و قلب-ام را، تا بتوانم دوباره عاشق شوم! ترانه ی زیبایِ "یاغش" را میتوانید از اینجا دانلود کنید. متنِ اصلیِ ترانه، با برگردانِ آزادِ نگارنده به فارسی: Natavan Həbibi & Emil...
-
"کورُش-نامه ی نو" اثری از "شوالیه رامزی"
جمعه 18 اسفندماه سال 1391 14:34
در مقدمه ی "کورُش-نامه" ی "گزنفون" این جمله ی زیبا آمده است که «شایستگی در انحصار ِ شهروندان نیست، و شایستگان را از هر نژاد و ملّت میتوان برگزید» بر همین روال، خواندنِ "کورُش-نامه ی نو" ی " شوالیه رامزی "، که در سال 1727 میلادی نوشته شده و متأسفانه تا کنون نزدِ ایرانیان ناشناخته...
-
"لاله"ی هدایت، مقدّم بر "لولیتا"ی ناباکوف
یکشنبه 6 اسفندماه سال 1391 22:43
مدتی بود که میخواستم این مطلب را بنویسم: جایی که سخن از وام-گیری و اقتباس ِ ادبیِ نهفته پیش می آید و به تبع-اش بحثِ سرقتِ ادبی و امثالِ آن. همه ی آنانی که با رُمان ِ "لولیتا" یِ "ولادیمیر ناباکوف" آشنایی دارند و فیلمهای ِ اقتباسی ِ "استنلی کوبریک" و "آدرین لین" از آن را هم دیده...
-
«همیشه شعبان، یک بار هم رمضان»
چهارشنبه 2 اسفندماه سال 1391 14:27
... سپس "بشتاسب" (گشتاسپ) فرمان داد که "زرتشت" را حاضر آوردند و او در بلخ بود. چون بر پادشاه درآمد، آیین ِ خود را برایِ وی بازگشود؛ و پادشاه، آن را بسی خوش داشت و پیرو ِ او گشت؛ و مردم را به زور وادار به فرمانبری از او کرد و گروهِ انبوهی از ایشان بکشت تا آن را پذیرفتند و در برابر آن سر ِ کُرنش فرود...
-
مهر همسر
جمعه 13 بهمنماه سال 1391 14:19
سالها به سفر گذراندم تا آرام شدم ... سالها، در سکوت بودم؛ و سجده بر آسمان، چشمانتظار ِ باران تا مگر ببارد بر این کویر ِ روح و احساس! تا مگر نغمهای باشد برای دوباره متولّد شدن؛ دوباره زیستن؛ و دوباره دیدن! "سفر" را معرفت باید و "مسافر" را "شناخت"! نرسیدن، خستهام کرد؛ بالها، بیتوان؛ و...
-
مصاحبه ی اخیرم با روزنامه ی "بهار"
پنجشنبه 14 دیماه سال 1391 13:06
روزنامهی "بهار" در صفحهی "میراث"ِ خود (ص 10) شمارهی 27، مورخهی دوشنبه، 11 دی ماه 1391، مطلبی تحت عنوان «تمام آبیها خاکستری میشوند» در خصوص تأثیر مخرّب پدیده آلودگی هوا روی ابنیهی تاریخی منتشر نموده، که در بخشی از آن، دیدگاههای نگارنده نیز آمده است. متن کامل ِ آن را بصورت پی.دی.اف میتوانید...
-
فرزانگانِ دیار ما (بخش اوّل: دکتر عبدالصمد خلعتبری)
دوشنبه 13 آذرماه سال 1391 17:00
دکتر عبدالصمد خلعتبریِ لیماکی، در دیماه سال 1341 در یکی از روستاهای شهرستان رامسر (لیماک) متولد شدند. پدرشان، ناصرقلیخان خلعتبری لیماکی، نام ِ برادرِ مرحوم پدربزرگشان، عبدالصمدخان، را بر او نهادند. عبدالصمد خلعتبری، دوران ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش گذراند و تحصیلاتِ دبیرستان را در تنکابن ادامه داد. در خرداد...
-
حسد بُرد بدگوی در کار ِ من ...
شنبه 27 آبانماه سال 1391 13:46
میگویند که مقرّر بوده حکیم فردوسی، کل شاهنامه را به فارسی ِ سره بگوید و برای هر بیتِ اینچنینی، از سلطان، یک سکه ی طلا دریافت کند، ولی چون پس از سی سال، شصت هزار بیت سرود و نزدِ سلطان برد، از آنجا که پرداختِ دینارها گران میآمد، سلطان به شاعرانِ درباری فرمود که جستجو کنند و ابیاتی که در آن ها واژگان عربی به کار رفته را...
-
حفاظت، نگهداری و مسئولیت
شنبه 20 آبانماه سال 1391 23:01
تمام کسانی که به نحوی از انحاء در کار حفاظتِ ابنیهی تاریخی دست در کار دارند، باید این نکته را دریابند که تا آنجا که مقدور است مصالح اصلی - مانندِ کاشیهای معرّقِ اصیل و گچبریهایِ تزئینیِ اصلی - چون سندی برای آیندگان حفظ و نگهداری شود. همانگونه که یک تابلویِ نقاشیِ رنگ و روغنی را - به علّت اینکه قسمتی از آن ضایع شده...
-
نظام ِ پرداختِ دستمزدها در دستگاهِ اداریِ هخامنشیان
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 08:07
"هاید ماری کخ" در فصل سوّم از کتابِ «از زبان داریوش» بحثی جالب در خصوص وضعیتِ دستمزدها در عهدِ هخامنشی بر پایه ی الواح "تختِ جمشید" دارد: «مزدِ کارگران عمدتاً بصورت جنسی پرداخت میشد و پایه ی اصلی محاسبه ی آن "جو"، و حداقل مزد یک مرد، 30 دقه (لیتر) جو در ماه بود ـ ـ ـ ـ روزانه یک دقه.» ولی...
-
راز ِ انتظار
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 01:34
"انتظار"، با خود رازی دارد. یک دَمِ غروب که خیره به دریاچه-ی میان جنگل شده-ای شاید آن را بیابی، و یا یکروز که ناگاه هوس میکنی تا بر ساحل ِ دریا، ساعتها خیره به امواج شوی! بعد شاید با شگفتی دریابی که فقط تو نبودی که به انتظار بودی، "دریاچه" و "جنگل" و "دریا" هم به انتظارند! امّا...
-
از کورُش نامه (بی شرمی، سرانجام به ناسپاسی خواهد گرایید)
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 22:26
امروز یکی از دوستان، لینکِ مطلبی را برایم فرستاد که در آن "کورُش" ، سلسلهجنبانِ امپراتوری هخامنشی، یک "راهزن" نامیده شده بود و ستایشهای امروزی از او، مصداقِ تعریف از "پهلوانپنبه" و ... . بهانهی نویسندهی آن مطلب نیز ظاهراً مقابله با کاهلی و تعصبات بیراهِ فارسپرستانه و کورُش-پرستانه...
-
یکسال گذشت از با تو بودن ...
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 18:48
یکسال گذشت از با تو بودن ... می خواهم بدانی که دوستت دارم که برایم عزیزترینی که محبّت و مهربانی ِ وسیع ِ قلب ات، همه ی آلام ام را تسکین داد که همراهی و همسفری ات، "تنهایی" ِ دیرپایِ مأنوس ام را خانه نشین کرد "زمستان"، با تو سرد نبود! نخستین باری بود که سوز ِ سرمایش، تن ام را گزندی نبود! نخستین باری...
-
نقد شخص به جای نقد نظر
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 10:55
از سخن بزرگان: «تا زمانی که نقدِ شخص، به جایِ نقدِ نظر در کشور ما باب باشد، سطح مقالات در همین حد نازل باقی خواهد ماند و تحلیل هایِ ریشه ای و بنیادین مجالی برای عرضه نخواهد یافت.»
-
امروز باران بارید ...
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 08:17
امروز باران بارید ... هر سال همین زمان ها اینجا این طور است: هوا بارانی و سرد می شود و حداقل چهار تا پنج روز کمر ِ گرما می شکند ... صدای اش زمزمه ی محبتی با خود دارد؛ به مانندِ یک درنگ و اشکِ آسمانی است که هر از گاهی میان ِ روزمرگی ها حادث می شود تا مگر جست و جوی ِ زمان ها و خاطراتِ از دست رفته را فرایاد آورد ......
-
سیزارتا
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 02:48
"سیزارتا" سلام! روزی که به دشتِ سبز آمدی، امامقلی خان را سر بریده بودند ... روزی که به دشتِ سبز آمدی، "نوذر" به گوش ِ "سیاوش" میخواند که: از بازی ِ زمانه ایمن مباش! فراموش نکن که این همه سال به انتظار آمدن ات بودیم! مباد که همه چیز با یک "هیچ" ِ بزرگ ات پایان گیرد! این انتظار...
-
نامهی یک معلم
جمعه 19 خردادماه سال 1391 19:35
متن زیر، نامهای است که در سال اوّل تدریسام، پایان ترم و پس از بازگشتِ جمعی از سفر اصفهان ، برای دانشجویان کارشناسی ِ معماری دانشگاه علامه محدث نوری نگاشته بودم. تاریخ 20 اسفند 1385. به نام خداوند جان و خرد «... و شعله یک شمع با افروختن شمع دیگر خاموش نمیشود» دوست معمار خوبم در دانشگاه علامه محدث نوری، سلام و درود بر...
-
کارابان لجباز
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 01:38
"کارابانِ لجباز"؛ این عنوان رُمانِ مفرّحی از "ژول ورن" است که کمتر درباره اش سخن گفته شده: Keraban le Tetu "کارابان"، یک تاجر توتون و تنباکوست که در قسطنطنیه (استانبول) زندگی می کند. هنگامی که دولت عثمانی برای عبور از تنگه ی بُسـفُر (باریکه ی آبی که دریای سیاه را به مرمره می پیوندد و قاره...