گناه ِ آتش افروزی



امروز که این نامه را نوشتم، کیلومترها دورتر در خاک ِ مصر،
مردمان در تکاپوی ِ پایان دادن به خودکامگی ِ 30 ساله ی خداوندگاری دروغین اند.
چنین باشد!



-چرا آتش افروختی؟

آنجا سکوت بود و تاریکی! باید نوری می بود و صدایی!

-آتش افروختن اینجا گناهی است نابخشودنی! تو را پادافرهی شایسته باید! حکم چنین باشد: «به صخره ای زنجیر شوی و هر بامداد عقابی قلب ات از جا به در آوَرَد! زخم، روزی نگذشته بر هم آید و دگر روز از نو با دلیری ِ عقاب گسیخته شود! زین پس تو را قلبی نمانَد که واسطه ی اشتباه شود و این برای ِ تو عین ِ صلاح و درستی باشد!»

حکمی سخت دادی ایزد! قلبی ساده و راستگو، و پادافرهی چنین! ولی نه همیشه رایِ تو باشد! زنجیر گسیخته شود! عقابِ فرومایه ات به تیری پرّان در هم شکند و مرا جاودانگی حاصل آید و ... و تو را الوهیت به پایان رسد! **


"پرومته در زنجیر"اثر  "کریستین شاسل" (1824-1879)
مأخذ:

National Gallery of Art



** بر اساس ِ اسطوره ی یونانی ِ "پرومته"  که او را خیر خواهِ نوع ِ بشر دانسته اند،  "زئوس"، خدایِ خدایان، بشر را مدت ها از آتش محروم کرده بود، ولی "پرومته" مقداری از بذر ِ آتش را از چرخ ِ خورشید ربود و به زمین آورد ... .
"زئوس" فرمان داد تا او را تنبیه کنند. پس با زنجیرهای فولادین بر صخره ای بسته شد و عقابی مأمور شد تا جگر او را که هر شب می رویید پاره کند و ببلعد ... .
او مدت ها به این عذاب در بند بود، تا روزی "هراکلس" (هرکول)، که از آن حدود می گذشت، رنج و تعب ِ او بدید و فرمانِ "زئوس" نقض کرد و با تیری عقاب را کشت و "پرومته" را نجات داد.
"پرومته" سپس "جاودانگی" و "فناناپذیری" را به دست می آورد و به "زئوس" بانگ می زند که: روزی خواهد آمد که خدایی ِ تو به پایان رسد و تو را از تخت به زیر کشند!


برای آگاهی بیشتر نگاه شود به:
فرهنگ اساطیر یونان و رم، تألیف پیر گریمال، ترجمه احمد بهمنش، انتشارات امیرکبیر، تهران 1367، ج 2، صص 779-782.
و نیز:
دائرة المعارف "ویکی پدیا" ذیل ِ عنوان ِ 
Prometheus