وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

نقدی بر دوبله‌ی فیلم مردی برای تمام فصول


تغییر اسامیِ آن‌دسته از اماکن و بناهای تاریخی ایران که نام «شاه» بر آنان بود، تصمیمی بود که بعد از انقلاب ــ با توجه به روحیه‌ی انقلابی ــ از سوی مدیران و کارگزاران شهری اختیار شده بود. مثلاً مسجد شاهِ اصفهان و تهران را مسجد امام نامیدند؛ یا میدان شاه و خیابانِ شاه در تهران را به میدان قیام و خیابان جمهوری تغییر نام دادند ....

باری، این اتفاق در فیلم‌ها و کارتون‌های سینمایی هم افتاده است!

نمونه‌ی دم دستی-اش فیلم "مردی برای تمام فصول" (1966) شاهکار ستایش‌شده‌ی فرد زینه‌مان است که برنده‌ی 6جایزه‌ی اسکار شده بود.

این فیلم، یکبار قبل از انقلاب، دوبله شده بود. ولی مُراد من در این نقد، دوبله‌ی آشنای دوّم است که بعد از انقلاب و در سنین نوجوانیِ ما از تلویزیون پخش شد. در این دوبله‌ی اخیر، آقای منوچهر اسماعیلی به جای پُل اسکافیلد (در نقش سِر تامِس مور) صحبت کرده‌اند.

در سکانس پایانی، سِر تامِس مور، خود را مطیع و خدمتگزار خوبِ "شاه" می‌خواند و می‌گوید که حتی به حُکم مرگ-اش هم چون از سوی "شاه" است گردن می‌نهد!

ولی در دوبله‌ی فارسی، کلاً "شاه" را از کلام او حذف کرده‌اند و "خدا" را به جایش نشانده‌اند! به جای "خدمتگزارِ شاه" هم گذاشته‌اند "خدمتگزار درماندگان"! شاید "تامس مور" همین منظور را هم داشته است (!) ولی با تغییر دادن و حذف کردنِ سوگندِ وفاداری-اش به پادشاه، در ماهیتِ تاریخیِ واپسین کلام-اش دست برده‌اند!

دیالوگ‌های اصلی و دوبله را به ترتیب جهت مقایسه در اینجا گذاشته‌ام. یک نکته‌ی حاشیه‌ای هم اینکه آقای "اسماعیلی" همه جا، "فَتوا" را اشتباهی تلفظ می‌کنند "فُتوا"!






وقتی بدی را در مردم جستجو میکنی، حتماً پیدا میکنی!


وقتی چیزهای بد را در آدم‌ها جستجو میکنی، حتماً پیداشون میکنی!

بهتره دنبال خوبی‌های مردم بگردی! 

داشتم فیلم پولیانا (1960) [+] ساخته‌ی کلاسیک شرکت "والت دیزنی" را تماشا میکردم، که جمله‌ی زیبای بالا را شنیدم. 

این جمله رو یه دختر دوازده‌ساله (پولیانا) به کشیش شهرِ کوچک‌شون میگه؛ و کشیش، درسی را از او می‌آموزد که پیش از آن نمیدانسته! 
کل این شهر کوچکْ تحت سلطه‌ی زنی ثروتمند به نام «پولی هرینگتون» است، که در جوانی از وصالِ مردِ محبوبش جا مانده است و بعد از آن و به مرورْ یک روحیه‌ی دُگم و سخت مذهبی پیدا کرده! 

چند بخش از فیلم را جدا کرده‌ام و باهم در اینجا به اشتراک گذاشته‌ام: 

در بخش اوّل، همین خانم داره به کشیش دستور میده که در نطق هفتگی‌ش برای ترساندن مردم از گناه و وسوسه‌ی شیطان، تا میتونه پیاز داغ جهنم رو زیاد کنه! در ادامه، اون بخشی را گذاشته‌ام که «پولیانا» به کشیش میگه کلی متن شاد مذهبی وجود داره و اساساً خدا برای مردم، «شادی» میخواد نه سختی! و اینکه اگه چیزای بدـو تو آدما جستجو کنی، حتماً پیدا میکنی؛ پس خوبه که بگردی دنبال خوبی‌های مردم! در انتها هم، قسمت مربوط به تحوّلِ کشیش و عذرخواهی‌ش از مردم شهر برای حرّافی‌های بیهوده‌ی چهارساله‌اش را گذاشته‌ام.




پی‌نوشت:

1- این فیلم، از روی داستانی به همین نام از نویسنده‌ی آمریکایی «النور اچ. پورتر» [+] ساخته شده است. این داستان، در سال‌های دهه‌ی 1340 شمسی توسط شیده جلایی‌فر به فارسی نیز برگردانده شده و انتشارات فروغی آنرا در سری "داستان‌های زرین"-اش چاپ کرده بود.


روی جلد و صفحاتی از ترجمه‌ی فارسی کتاب پولیانا


2- یادمـه در نوجوانی، کتابی هم از نویسنده‌ی اسپانیایی «آنا ماریا ماتوته» [+ با ترجمه‌ی شیوای محمد قاضی خوانده بودم با عنوان «پولینا، چشم و چراغ کوهپایه» [عنوان اصلی: پائولینا، دنیا و ستارگان]؛ که شخصیت دختر قهرمانِ داستان-اش "پولینا" شباهت‌های زیادی به همین "پولیانا" داشت!