(بخش اوّل: بخارا)
دخترک کمربندی آبیفام روی پیراهن سفید ابریشمی خود بسته و گیسوان سیاهش را با نوار قرمز زینت داده بود. همه چیز و همه کس رنگ و بوی عید را داشت. همه چیز شادی و زیبایی داشت؛ دارا و ندار، شاهزاده و گدا صورت یکدیگر را میبوسیدند؛ گویی به راستی رستاخیز فرا رسیده بود ....
تولستوی (رستاخیز، کتاب اوّل، فصل 15 )
- گویند که هر "بهار" نشان از حقیقتِ "رستاخیز" است؛ تو به کجا رفتی در این "بهار" در جستجوی "حقیقت" و "رستاخیز"؟
- من در سفری بودم به دشتهای ازبکستان؛ در پیِ "نشانی" از "او" و شاید "نوری" ....
... and I was in a journey at the plains of Uzbekistan
تصویر 1 : در میدان "امیرتیمور" شهر تاشکند؛ و تندیس تیمور که سوار بر اسب است و در پایِ آن نوشته شده: بازوی توانای عدالت!
این میدان و تندیس در سال 1993 به فرمان "اسلام کریموف" نخستین رئیس جمهوری ازبکستان ساخته شده و بطور کامل تحت تأثیر سبک مونومان سازیِ اتحاد جماهیر شورویِ سابق است.
Amir Timur monument and square in Tashkent city
یکی از کهنترین آرزوهای من برآورده شده است، چه که توانستم به "سمرقند" و "بخارا" رَوَم و برای مدتی هرچند کوتاه میان مردم این دو شهر باشم؛ در شادیها و رقصهای نوروزیشان همراه شوم و از یادگارهای نیاکان در این دو شهر بازدید کنم ....
آه بخارا ! بخارای شریف! مردمات چه دلبستهاند به زبان فارسی و ایران! نه، من در بخارا تنها نبودم! در میان هموطنانم بودم!
تصویر 2 : در کنار آرامگاه سامانی و فضای سبز اطراف آن در محل گورستان کهن بخارا
این، آرامگاهیست متعلق به "اسماعیل سامانی" و چند تن از اعضای خاندان او از سدهی 3-4 هجری (9-10 میلادی) که تزئینات آجری شگفتآورش میلیمتر به میلیمتر با ظرافت در کنار هم کار شده است؛ در واقع، یک چهارطاقِ خوشفُرم و غنیشده به سبک آتشخانههای ساسانی است که در زیر گنبدش به جای آتش مقدّس، تابوت سنگی قرار گرفته و برای من یادآور آتشخانهی "کُنارسیاهِ" فارس است.
Samanid Mausoleum in Bukhara city. It's form is very similar to a CharTaq of Sassanid FireTemple in KonarSiah - Fars province in Iran
تصویر 3 : چهارطاق بسته و پوشیدهی آتشخانهی کُنارسیاه در استان فارس، که شباهت زیادی به لحاظ فُرم معماری (با طاقنماهای زیر گنبدش) با آرامگاه سامانی در بخارا دارد و شاید الگوی آن بوده است.
راهنمایم در بخارا، خانم "شهناز" (شَهنوزه) تعریف میکرد که در بخارا هنوز این رسم در مراسم ازدواج برقرار است که داماد باید عروس را پیش از ورود به خانهی نو، سه بار به دورِ آتش بچرخاند و اینکه خودش هم در مراسم ازدواجش این رسم را بجای آورده ولی گمان نمیکند که یک سنّت اسلامی باشد!
با شگفتی گفتم: البته که اسلامی نیست! طواف به دور آتش، یک سنّت زرتشتی است؛ و در عهد ساسانی، احتمالاً گرداگرد گنبدِ آذران انجام میشده است.
Closed CharTaq of Sassanid FireTemple in KonarSiah - Fars province in Iran
My friend Shahnozeh, told me about a very wonderful cult in their wedding ceremony in Bukhara, that the bride must be turned round 3 times around the Fire by the groom before entering the new home; and I said that: this is a cult based on a Zoroastrian religion, in Sassanid era we had this cult in IRAN at a corridor around the CharTaqs in FireTemples.
مردم در "لبِ حوض" پس از اینکه دانستند از ایران آمدهام، دورم را گرفتند و دیوان اشعار "امیر علیشیر نوایی" (وزیر دانا و ادیبِ هنرپرور عهد تیموری) را که به فارسی و خط خوش نستعلیق بود آوردند تا برایشان بخوانم ... و سپس آن زن بخارایی که با شور و شعف سرودهی زیبای "احمد مهربان بخارایی" را از موبایلش برایم پخش نمود:
در شهر کهنهی دنیا
هست نظرِ نور خدا
نام آن شهر شریف هست مبارک بخارا ...
شهرکم! عزیزکم!
زر خاکِ زمینکم!
اسلام و ایمانکم!
مسجدهاش آبادکم!
زر آفتابِ من بخارا !
فارسی زبانم بخارا !
کل این سروده، که با یک موسیقی پُرشکوه دکلمه شده است، را به همراهِ عکسهایی که با دوربینم از شهر "بخارا" گرفتهام در اینجا بشنوید و ببینید
To see the photos of Bukhara city with this track "Ahmadi Mehrabun - Buxoro.mp3" CLICK HERE
تصویر 4 : "لبِ حوض" در بخارا
این مکان، همانطور که از نامش برمیآید، گرداگرد یک حوض بزرگ به ابعاد 42 در 36 متر و عمق 5 متر شکل گرفته است. اینجا در سدهی 11 هجری (17 میلادی) با تعلق خاطر وزیر اعظم خانِ بخارا "نادر دیوانبیگی" و ساخت مدرسهای در محل یک کاروانسرا در مجاورتش شکلی نو به خود گرفت و اکنون نیز با درختان کهنسال و راسته بازار و بناهای کهن اطرافش تفرجگاهی خوش برای همهی جهانگردان است.
Labi Hauz in Bukhara city
دیدن رقص و شادی زنان بخارایی در "لب حوض" اینجا
To see the happiness and dance of women beside Labi Hauz in Bukhara, CLICK HERE
در یکی از حجرههای مدرسهی "اُلُغ بیگ" (سدهی 9 هجری)، که موقع بازدیدم محل فروش صنایع دستی بود، نقشی از داستان "شیرین" و "فرهاد" دیدم که شیفتهام ساخت: "فرهاد" به پای "شیرین" افتاده است و "شیرین" مشفقانه او را نوازش میکند؛ در پسزمینه، شهر "بخارا" و مَنارهی مشهور "کلان" دیده میشود. اندیشیدم که نقاش، "فرهاد" و "شیرین" را از "بیستونِ" عهد ساسانی به "بخارا"ی عهد اسلامی آورده است تا روایت"عشقِ صادق" را در خاکِ خود رقم زَنَد.
تصویر 5 : نقش "شیرین" و "فرهاد" در بخارا
A miniature of "Shirin and Farhad story", that I saw it at UlugBek Madrasa in a Hojra. This is a romantic story from the Sassanid era in Bistun-Kermanshah province of Iran, but here we see the adaptation in Islamic form in Bukhara city.
تصویر 6 : مَنارهی "کلان" در بخارا
این مَنارهی آجری که نماد شهر بخارا است، در سدهی 6 هجری (12 میلادی) ساخته شده. بلندی آن از سطح زمین 46 متر است و قریب 10 متر نیز عمق فونداسیونش میباشد. از آنجا که این مَناره در ابتدا بصورت منفرد ساخته شده بود و مسجدی متصل بدان نبود، مأذنه بودنش درست نمینماید و احتمالاً کاربری اولیهاش این بوده که شبهنگام، آتش فانوسها بر فرازش میافروختند تا راهنمای مسافران بخارا باشد.
Kalan Minaret in Bukhara city
The word "Minaret" as the meaning of "a place for lighting" displays the primary usage of this structure, not for calling Muslims to pray, but a tower of Fire or lantern in the night to lead travelers to the city.
بازدید از "ارگ بخارا" نیز برایم لذتبخش بود؛ به ویژه که در موزهی ارگ، توانستم برای نخستین بار یک نقاشی دیواری بینظیر سُغدی را از نزدیک ببینم. نقشی از اواخر عهد ساسانی که در کاوشهای شهر "وَرَخشا" (ارگنشینِ کهنِ بخارا) یافت شده بود و شاهَکِ محلی را در خانهاش (خدا خانه) به همراه همسر و پسر جوانش در حال نیایش به دور آتش مقدس نشان میداد.
تصویر 7 : نقش سُغدیِ اواخر عهد ساسانی در موزهی ارگ بخارا که شاهک وَرَخشا را به همراه همسر و پسر جوانش در حال نیایش به نزد آتش مقدس نشان میدهد.
Mural saint veneration for holy fire (ruler with his wife and young son near a sacred fire). VARAHSHA. Palace oriental hall. 7th Cent.
تصویر 8 : ارگ بخارا
ARK fortress in Bukhara
هنگام غروب، در مدرسهی "نادر دیوانبیگی" شاهد رقص زیبای نوروزیِ زنان و دخترانِ جوان بخارایی بودم که عکسها و بخشی از فیلم آنرا تقدیم میدارم:
تصویر 9 : عکسهایی از رقص محلی زنان و دختران بخارایی در مدرسهی "نادر دیوان بیگی"
Women and young girls of Bukhra are dancing at Nadir Divanbeghi Medressa
دیدن بخشی از فیلم رقص محلی زنان و دختران بخارایی در مدرسهی "نادر دیوان بیگی" اینجا
To see the "folklore dance at Nadir Divanbeghi Medressa" CLICK HERE
سلام و رسیدن بخیر در این بهار زیبا...
عجب سفر به یاد موندنی و پر خاطره ای... با خواهرم سفرنامه ی هیجان انگیزتون رو خوندیم و بسیار لذت بردیم.. چقدر خوب و زیبا توصیف کردید و چه عکسهای شورانگیزی با خودتون ارمغان آوردید.. وقتی اسم سمرقند و بخارا میاد ناخودآگاه ذهن آدم میره به سمت شعرهایی که این اسمهارو با خودشون همراه دارن و الان می بینم این دیار چقدر سرزمین شاعرانه و دوست داشتنی هست.. امیدوارم همیشه ی زندگیتون پر باشه از سفرهای قشنگ و تجربه های شیرین..
راستی به لینکی که واسه دیدن فیلمها گذاشتید رفتم اما نتونستم فیلمها رو ببینم یعنی گزینه ای برای پخش فیلم ندیدم ، با کلیک کردن هم نشون نمیداد. اگه میشه راهنمایی بفرمائید. متشکرم
سلام...
ممنون از بازدید و نظرتان.
لینک همه ی فیلم ها در سایت youtube است و برای دیدن آنها باید نرم افزار adobe flash player 9 را نصب شده بر روی دستگاهتان داشته باشید!
سلام یاغش جان....
خیلی خوسحال شدم که تونستی بری... حتماً مفید بوده...
ان شا الله سفرهای دور و درازتر ....
از اطلاعاتی هم که در وبلاگت گذاشتی ممنون...
خوش باشی
سلام .فرنوش هستم از وبسایت احساسات دات کام ! اگه عزیزی رو دارین که می خواین صداتونو به گوشش برسونید بیاید سایت ما . در ضمن می تونید به گمشده هاتون از سایت ما پیام بدین . برای وبلاگتون هم ابزار های جدید و بی همتا آماده کردیم . قربان شما - فرنوش
با درود اگر حافظه ام خطا نکند یک بار با شما در اصفهان دیداری داشته ام. در اکتبر ۲۰۰۵ برای پژوهش به اصفهان آمده بودم و دوست عزیز آقای محمد کریم متقی سنگ تمام گذاشتند و با برو بچه های مرمت هم سر و کار پیدا کردم. پردیس هم آمدم و با اساتید و دانشجو ها گپ و گفتی داشتم. به هر روی از گزارش بخارا در سایت دکتر دوستخواه لذت بردم و بر شما برای این کار قشنگ و به موقع آفرین می گویم. پیروز و مانا باشید.
دوست ارجمند
سلام و سپاس.
در پردیس اگر دیداری هم با هم داشتیم به یاد ندارم. البته به تاریخی که گفتید درست درمی آید و آنزمان در پردیس بودم.
به هر رو من نیز برای شما و همه ی ایراندوستان پیروزی و مانایی آرزو دارم.
ای بخارا شاد باشی و دیرزی!
دوست گرامی رهاورد سفرتان براستی اشک شوق بر چشمانم نشاند.
دوست ارجمند
سلام و سپاس از بازدید و نظرتان.
دورادور از طریق آقای فرید شولیزاده با شما آشنا هستم و بارها نیز از تارنمای روزنامک بازدید کرده ام و از آن آموخته ام.
پاینده باشید و به امید دیدار شما.
Salom alleikum,
thanks for massage and wonderful pictures of your trip to uzbekistan,i really liked it.Great design and explonation!Especially i liked the picture of fire temple in your country and comparison of architecture.
I also just came back home,i have some days to rest before next trip.Well keep in touch.
Dear Lena
Salom alleikum,
Thanks for your visiting of my Blog, and your comment.
Each time, you need a picture of Iranian monuments, tell me in Email, and I 'll be glad to send it for you.
Have a good trip,
Hope to see you in IRAN
جناب استاد یاغش کاظمی
انشاء الله سفر پرباری داشته اید. از جنابعالی به عنوان یک محقق و کسی که دست به قلم است انتظار بیشتری از این سفر بود. انتظار بود چیزهایی بنویسید که دسترسی به آن مطالب آسان نیست. نباید به تعدادی عکس و فیلم بسنده می کردید. مقایسه آرامگاه سامانی با آتشخانه ساسانی برایم جالب بود.جا داشت سفرنامه ی این سفر را می نگاشتید همراه آداب و رسوم مردم، برخوردهای اجتماعی و ...من در سفری به کربلا، سفرنامه ام را نوشتم و تا کنون هشت قسمت آن در مجله کوثر به چاپ رسیده است. لینک هفت قسمت اول را تقدیم می کنم. امید است از نظریات شما استفاده کنمبنظرم از این پیام من خوشتان نیامده باشد اما ...
لینک سفرنامه کربلا
http://hassanabad.parsiblog.com/-796000.htm
جناب آقای فاطمی
وبلاگ، محلی است که بیشتر در آن نوشته ها و یا دلنوشته های آنی نویسنده مطرح شده و بر زبان می آید.
برای من شادی مردم بخارا و دلبستگیشان به زبان فارسی نخستین چیزی است که در یاد می آورم. و من آن خانواده ی بخارایی را فراموش نمی کنم که نام پسر کوچکشان را «تهران» گذاشته بودند! بخاطر ایام کوتاه اقامتشان در ایران ...
Dear Yaghesh,
How are you? Hope you are doing well.
Thank you for your message.I looked on you link on your weblog. I really like it. Moreover I'm happy that you make it about my native city Bukhara. Thank you.
Could you please send me also the photos of zoroastrian temples you showed me in Bukhara.
Best regards
Dear shahnoza,
Salom,
Thanks for your comment on my Weblog.
I sent the photos that you want of KonarSiah Fire Temple in Fars province of IRAN;
So waiting for the texts and articles that you promise me to send about the role of Fire at wedding ceremonies in Bukhara and also any text about the alighting fire on top of KALYAN MINARET.
Regards,
سلام و درود یاغش جان
خوشحال شدم جای من حالی بسیار دوست داشتم با هم باشیم
مهدی عزیز
سلام و درود.
جای ِ شما به راستی خالی بود.
انشاءالله فرصتی دست دهد تا دیدارها تازه شود و یک CD از عکسهای سفرم را تقدیم ات دارم.
ای حدیث آشنایی ها سلام
اول اسم قشنگت دوم وبلاگ زیبایت مرا به تحسین وا داشت
به مهمانی وبلاگ خودم دعوت داری با آرزوی شادکامی
کهنه معلم ارومیه
درود بر شما دوست گرامی
مهندس یاغش کاظمی عزیز
خوشا به حال شما که امکان دیدار از بخش هایی دیگر از ایران بزرگ برایتان فراهم شد
گزارشتان بسیار زیبا و خواندنی بود و ما را با خود به بخارا برد
سپاس از شما
درود بر شما.
سپاس برای ترانه ی زیبای میهنی روانشاد "عارف قزوینی" که آنرا در وبلاگ ِ "ایران نامه" در اختیارمان گذاردید. شنیدم و در نوستالژی اش شریک شدم.
با درود به دوست گرامی یاغیش که پر از صفاست
سفرنامه ی بخارای شریف شما را را خواندم و پر از شعف شدم
من و فرهاد با جمعی از دوستان به سرزمین کهن هند سفری داشتیم و در آنجا تکه های جدا افتاده از فرهنگ و تمدن ایران زمین را دیدیم.البته جای شما خالی بود.
با چند تن اهل بخارا نیز همسفر بودیم
پاینده باشی.
مهندس نیکزاد گرامی،
سلام و درود.
سپاس از مهرتان.
همیشه از فرهاد جویای حال و احوال شما بوده ام.
شادمانم که خبری از شما دارم، آنهم خبر خوش ِ رفتن به هند.
این هم یکی از آرزوهایم است که به آن دیار رَوَم، و به ویژه با پارسیان هندی دیداری داشته باشم.
به امید دیدار دوباره ی شما.
سلام
خوشحالم که با یک سفرنامه ی دیگه از سمرقند و بخارا برخورد کردم . میدونین من و شما یک وجه مشترک داریم و اون آروزی دیدن سمرقند و بخارا از نردیکه که شما رفتین ازبکستان و از این شهرها دیدن کردید و من هنوز نه ...
منتظر بخشهای بعدی نوشته هاتون از بخارا میمونم .
راستی همونطور که شما بهتر از من میدونین اسم اون خانوم شه نوزه نیست بلکه شهنازه هست . ازبکان و تاجیکان ة تئنیث رو حتی به آخر اسم های فارسی هم میچسبونن. مثل دلشاده . البته شاید ة تئنیث نباشه ! ولی بعد اسمهای مونث دیده میشه . خط سیریلیک ُ نوشتن بعضی واژه ها رو به خط فارسی مشکل کرده مثلا بعضی اوقات دیدم که بعضی ها نام « شهر سبز » رو بصورت « شهری سبز» می نویسن یا شیرآباد رو بصورت شرآباد یا ریگستان رو بصورت رگیستان .
شاد باشید و دیر زیوید
سلام و سپاس از نظرتان.
تلفظ آن نام را "شَه نازَ" شنیدم. یعنی به فتح ِ "ز" در انتها. ولی به نظرم همان "ه" تأنیث است چون "گلناز" را هم "گلنازَ" می گویند. گمان می کنم که نامهایی مانند ِ "دلشاد" را برای مردان و "دلشادَ" یا "دلشاده" را به همین سیاق برای زنان استفاده می کنند.
در مورد "ی" در "شهری سبز" هم همین مشکل است، مثلاً "نادر" را "نادیر" می گویند ...
به امید خدا ادامه ی سفرنامه را خواهم نوشت ...
سلام
داشتم در مورد معبد آناهیتا سرچ می کردم که به سایت پردیس شما رسیدم. انگار همین چند روز پیش بود که برای اولین بار به سایت پردیس رفتم! ولی بیشتر از ۲ سال از اون موقع گذشته!!
با خوندن پست جدید و جالبتون یه سوالی برام پیش اومده. شاید اینطور به نظر بیاد که در دین زرتشت توجه ویژه ای به زن شده -با توجه به اینکه تجسم دین رو زنانه معرفی کرده یا وجود ایزد بانو های مختلف- ....اما در اوستا گفته شده که یک زن دانا یا فرومایه ، وقتی با دینش روبرو میشه اون رو با چه کالبدی میبینه؟ یا مثل همه ی ادیان زن برای این به وجود اومده که در کنار مرد معنا پیدا کنه ؟! حتی در قران هم وقتی خدا انسان رو خطاب قرار میده انگار روی صحبتش با مردهاست ـ افعال و ضمیرها مذکر به کار میرن - مگر وقتایی که بگه ای زنان ....
سلام.
در مورد پرسش شما، تا آنجا که در اَوستا گشته ام، چنین مطلبی گفته نشده.
در برداشتی که من از این فرگرد "اَوستا" دارم، "مرد" و "دین" به واقع یکنفرند و به نظرم تعبیری کلی و انسانی است.
اینکه به عکس اش چگونه است و چقدر می تواند تأثیرگذار و گیرا باشد البته محل بحث است.
بله درسته تصویر دین در ذهن انسان همون چیزیه که خودش در طول زندگی میسازه و آرزوی رسیدن بهش رو داره. اما مسئله اینجاست که همیشه و در موارد کلی که از انسان حرفی به میون میاد یا در موردش و افکارش حرفی میشه و در مسائل کلی و... مرد به عنوان نماد انسان در نظر گرفته میشه و زن وقتی در موردش حرفی گفته میشه یا به افکارش پرداخته میشه که مسئله ای در مورد جنس زن مطرح بشه وگرنه اگر حالت کلی باشه بدون در نظر گرفتن تفاوتهای زن و مرد که مطمئنا تفاوتهایی رو در پرداختن به مسائل موجب میشه، خطاب ها و تحلیل ها صرفا مردا نه است و این همیشه برای من جای سوال و افسوس باقی میگذاره.
سلام خوشحالم که ارزوی دیرینه شما به حقیقت پیوست و از اینکه مارا هم در این شادی شریک کردین ممنونم سفر فوق العاده ای بود به امید روزهای بهتر برای شما استاد ارجمند
سلام.
سپاس.
سلام ببخشید من شعر آقای احمد مهربان رو گوش کردم ولی ایشون خیلی از کلمات رو بشکل ایرانی تلفظ میکردن لهجه شون هم یه چیزی بین لهجه ایرانی و تاجیکی بود . شما اطلاعاتی در مورد ایشون مثل اینکه در ایران زندگی کردن یا نه ندارین ؟
رقص زنان بخارایی هم خیلی جالب بود ای کاش انقد کوتاه نبود. از اماکن تفریحیش هم اگه فیلم میگرفتین محشر میشد ولی حیف! من با این فیلما خیلی حال کردم ممنون
متشکرم
سلام.
درباره "احمد مهربان بخارایی" اطلاع چندانی ندارم. سروده و دکلمه ی زیبایش را وقتی در محله ی "لب ِ حوض" بودم، از موبایل یک زن بخارایی شنیدم و از او خواستم که برایم بلوتوث کند ...
از اماکن سیاحتی بخارا و سمرقند فیلم های زیادی گرفته ام که شاید در آینده و به مرور نشر دهم.
پیروز باشید و شادکام.