وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

سفری کوتاه از دریا به باران


مکان‌ها خاطره می‌سازند، اگر با آن‌که دوستش داری در آن‌جا بوده باشی: یک ساحل، یک بندر، یک میدان، یک شهرک غنوده در سرمای غروب، و غروب ....

و اگر کم‌تر کلام باشد، و بیشتر شنیدن باشد.

چهره ی زن (آنوک ایمه) که خاص و غمگین و پُر از تردید است که دلنشین‌اش می‌کند؛ و صدایش که با صدای زنده‌یاد مهین کسمایی ترجمانی دقیق می‌شود از حس و حالش، که آرام و پُر از راز و رمز است و با دلتنگی و راز و رمز مکان هم‌آوا ست. در غروبی که به آهستگی و بی‌تعجیل، همراه با موسیقیِ فرانسیس لای می‌رسد و چیره می‌شود.

و زیبایی‌ پُرشکوه این لحظه، سرود ستایشی که می‌خواهی حفظش کنی، نگاهش داری برای بعدها.

و ایکاش که زمان برای این اتفاق، طولانی‌تری می‌شد تا بیشتر همراهشان می‌شدیم!

...................................


من فیلم شاعرانه و شاعرانگی در سینما زیاد دیده‌ام، ولی این سکانس از فیلم «یک مرد و یک زن» (۱۹۶۶) اثر دیگری بر من داشت!

ظاهراً جناب کلود للوش، علاوه‌بر کارگردانی، خودشان هم فیلمبردار بودند! و چه شات‌هایی! چه نماهایی!

سفری کوتاه از دریا به باران، همراه با کم‌نور شدن تدریجی فضا و مکان.




سکانس مورد سخنم را جدا کرده‌ام و در این نشانی، تقدیم دوستان می‌دارم.