وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

"مسافر" و خنیاگر



... و "مسافر" از همسفرانش عقب مانده بود؛ پای ِ رفتن اش عجیب می لنگید.

توشه ای که برای سفر ِ طولانی اش برداشته بود، رو به اتمام بود. با این همه هنوز امیدوار بود که راه را درست آمده باشد! مدام با خود می گفت: اگر اشتباه آمده باشم چه؟ چگونه این همه راه را برگردم؟ با کدام توشه؟

همانطور که هاج و واج ایستاده بود و آسمان را نگاه می کرد؛ نغمه ای شنید؛ نغمه ی رازآمیز ِ خُنیاگری بود به زبانی دیگر ...

"مسافر" گوش داد ... ، در این سرزمین ِ غریب حقّاً که نغمه ی دلنشینی بود:

 

«اگر من آن نوازنده ی دوره گرد بودم، برایت 6 ترانه ی عاشقانه می خواندم؛
تا تمام دنیا از عشق ِ من و تو آگاه شوند.

اگر بازرگان بودم، برایت 6 قطعه الماس می آوردم؛
به همراه 6 گل ِ سرخ ِ خونین به نشانِ ماندگاری ِ عشق ام.

ولی من مرد ساده ای بیش نیستم؛ یک کشاورز ِ فقیر ِ عامی
این است همه ی آنچه توانستم برایت آورم: 6 عدد روبان که  گیسوانت را بدان آذین بندی

اگر یک اشرافزاده بودم، برایت 6 کالسکه می آوردم
و 6 اسب به سپیدی ِ برف تا تو را به هرجا که آرزو داشتی ببرند.

اگر یک امپراتور بودم، برایت 6 قصر می ساختم
به همراهِ 6 صد پیشخدمت برای تأمین ِ آسایش ات

ولی من مرد ساده ای بیش نیستم ...

...

با این همه، تأسف مخور عشق ِ من، هنگامیکه روبان هایم را آذین بند ِ گیسوانت ساخته باشی هرگز تنها نخواهی بود؛
... 
همه ی آنچه که توانستم برایت آورم همین 6 عدد روبان بود تا گیسوانت را بدان آذین بندی ...»



"مسافر" با شنیدن ِ نغمه ی آشنا در آن سرزمین ِ غریب، به سختی گریست.

خنیاگر! تو این نغمه را از کجا شنیده ای؟ -مسافر پرسید-

- آنرا در سرزمینی دیگر، بر حاشیه ی رودی شنیدم؛ پسری برای دختری جوان می خواند ... 



آسمان ارغوانی شده بود، و "مسافر" احساس کرد که باید راه بیافتد پیش از تاریکی ... .




آن نغمه را در اینجا بشنوید!



If I were a minstrel I'd sing you six love songs
To tell the whole world of the love that we share
If I were a merchant I'd bring you six diamonds
With six blood red roses for my love to wear

But I am a simple man, a poor common farmer
So take my six ribbons to tie back your hair

If I were a nobleman I'd bring you six carriages
And six snow white horses to take you anywhere
If I were the emperor I'd build you six palaces
With six hundred servants for comforting fare

But I am a simple man, a poor common farmer
So take my six ribbons to tie back your hair

If I were a minstrel I'd sing you six love songs
To tell the whole world of the love that we share
So be not afraid love, you're never alone love
While you wear my ribbons to tie back your hair

Once I was a simple man, a poor common farmer
I gave you six ribbons to tie back your hair

Too-ra-lee, too-ra-lie, all I can share
Is only six ribbons to tie back your hair

نظرات 12 + ارسال نظر
رابعه سه‌شنبه 6 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:39 ب.ظ http://amitis64.blogfa.com

اگه یه ادم با صدافت و ساده باشه خیلی بهتر از اینه که تاجر باشه
حتی اگه هیچی نداشته باشه.
خوب دیگه اوکی رسید
راستی خوبید؟ ایمیل این پست نرسید

فرشید چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ب.ظ http://www.farshidh.blogfa.com

درود دوست گرامی‌
سروده زیبای بود...ممنون

آقای شولیزاده جوابی‌ به آقای رجبی دادند. لطفا به این آدرس سری بزنید.
http://www.amordad6485.blogfa.com/post-3806.aspx

شما را به خواندن جستار "شادروان احمد کسروی" دعوت می‌کنم: وی از نادر اندیشمندان بیباکی بود که با آگاهی و بینش و بی پروائی بسیار به جنگ خرافات و پندارهای هزار ساله رفت و خشم ملایان دروغین و سودجویی که در برابر اندیشه های منطقی و مستند او پاسخی نداشتند را بر انگیخت.
همانگونه که شیوه کهن آنان است، چماق تکفیر را بر داشتند و کمر به کشتن او بستند تا بار دیگر صفحات تاریخ معاصر ایران را شرمگین کنند...

کیوان چهارشنبه 7 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:09 ب.ظ

آقای کاظمی بخوانید
http://www.amordad6485.blogfa.com/post-3806.aspx

رابعه جمعه 9 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:22 ب.ظ

شما حالتون خوبه؟نیستید چرا

سلام.
من یک هفته ای در سفر بودم. در سفری طولانی به زادگاهم "شیراز" ... .
تازه امروز بازگشتم.
از شما و دیگر دوستان و خوانندگان ِ این وبلاگ عذرخواهی می کنم که عمومی کردن ِ نظرات و پیام ها به تأخیر افتاد.

shabha یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:12 ب.ظ http://nooreshabha.blogspot.com/

آهنگ زیبایی بود. وجد خاصی داشت.

میچکا یکشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 07:46 ب.ظ http://royaye-rira.blogfa.com/

سلااام...
چقدر حس و معنای این ترانه قشنگه.. واقعا متشکرم..
به یاد شاعر همیشه محبوبم افتادم که گفته بود :

برایت سنجاق سری از گیسوی رود و
خواب خاطره آورده ام
آیا همین نشانی ساده
برای علامت علاقه کافی نیست؟

سلام.
این احساس و معنای ِ انسانی، میان ِ مردم ِ شرق و غرب به یکسان وجود دارد؛ در میان ِ مردم ِ شرق همانطور که شما بسیار زیبا از سروده ی "فقط فاصله بود ..." ِ "سیدعلی صالحی" نقل کردید، والاتر و ریشه دار تر است.
حقیقتاً که خوش سخنی ست:
«...
به خدا من خسته ام
خیلی دلم می خواهد از اینجا
به جانب آن رهایی آرام بی دردسر برگردم
آیا تو قول می دهی
دوباره من از شوق سادگی ... اشتباه نکنم؟!
اول انگار نگاهم کرد
اول انگار سکوت بود
بعد آهسته گفت:
برایت سنجاق سری از گیسوی رود و
خواب خاطره آورده ام.
آیا همین نشانی ساده
برای علامت علاقه کافی نیست؟
حالا چمدانت را بردار
آرام و پاورچین از پله ها به جانب آسمان بیا ...».

رابعه سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ب.ظ http://amitis64.blogfa.com

مهم اینه که خوب بودید. اینکه عمومی شده نظرات یا نه خیلی مهم نیست. ولی غیبت طولانی ای خوردید

سپاس.
از سفر دست ِ خالی بازنگشته ام؛ هدایایی آورده ام که اگر این مشغله ی سنگین ِ دانشگاه و تصحیح ِ اوراق ِ دانشجویان اجازه داد، در "از این اَوستا" به یادگار نشر خواهم داد.

رابعه سه‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:14 ب.ظ http://amitis64.blogfa.com

dear Mr Kazemi
i know this happen
and i know God helps him, same as other peoples.
but if he really wants to go, he can be a mechanician or swim on that river
he was wonderful
واسه هدایاهم اخ جون

فرشید چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:02 ب.ظ http://www.farshidh.blogfa.com

درود سرور یاغش گرامی‌
سپاس از حضورتان...خوشحالم کردید
با بخشی از دیدگاه شما کاملا موافقم. اعتقاد دارم که نباید پاره‌ای افراط گری او در برخی‌ مسائل موجب شود که به زحمات فراوانش خدشه‌ای وارد شود...
کوشش‌های کسروی در مبارزه با خرفات و جهل و تلاش‌های فرهنگی‌اش در پاک کردن زبان فارسی همیشه زنده خواهد ماند...

به کتاب سوزی اشاره نمودید، که من نیز به آن نقد دارم اما اینکه چه کتاب هایی مورد نظر او بوده را در گفتاری که در روزنامه پرچم منتشر کرده است بیان می‌کند:
"می‌گویم آری، ما کتاب می‌سوزانیم. ولی کدام کتاب، آن کتابی که یک شاعرک بی ارجی، با خدا بی فرهنگیها می کند (در فابریک خدا بسته شود)، آن کتابی که یک جوان بدنامی به آفرینش خرده می گیرد (خلقت من از ازل یک وصلة ناجور بود)، آن کتابی که یک شاعرک یاوه‌گوی مفتخواری دستگاه به این بزرگی و آراستگی را نمی پسندد (جهان و هر چه در او هست هیچ در هیچ است)، آن کتابی که یک مرد ناپاکی به دیگران درس ناپاکی می‌دهد (در ایم جوانی، چنان که افتد و دانی، با نوجوان پسری سر و سری داشتم)...اینگونه کتابهای ناپاک و مانند اینهاست که آتش می‌زنیم و نابود می‌کنیم... "
حال کمی‌ به او حق میدهیم؟

فرشید ِ گرامی
درود.
من گفتار مورد اشاره ی شما در مجله ی "پرچم" را پیش از این خوانده بودم.
در همانجا "کسروی" اشاره هایی چنین دارد:

«... و بالاتر از این آنست که جوانان کتابهای رمان و شعر که خود پرداخته‌اند بیارند و پاکدلانه بآتش اندازند و از آن کار بیهوده باز گردیده نیروهای خدادادی خود را در چیزهای سودمند بکار اندازند».

«... در تهران گذشته از خانه دارنده پرچم خانواده پسیان در شمیران جشن برپا کردند و دختران درس‌خوانده و بافهم آنخاندان هر چه کتابهای رمان اندوخته بودند با یک دیوان حافظ بآتش کشیدند».

می بینید که دامنه ی کتاب ها محدود به "سعدی" و کتاب ِ "گلستان" اش و اشعار حافظ و ... نیست، بسیار بیش از اینهاست.
منکر ِ سخیف بودن ِ روایاتی به مثال ِ آنچه "کسروی" از "سعدی" نقل کرده نمی شوم، ولی "سعدی" روایات بسیار زیبایی هم در همان "گلستان" دارد که شایسته نیست ما کل ِ این کتاب را بخاطر ِ بخش های مورد اشاره ی "کسروی" به آتش بکشیم. همینطور هم در مورد دیوان ِ "حافظ" و ... .
توجه داشته باشید که "کسروی" کتاب های رُمان و شعر که جوانان در آن عهد عادت به نگارش اش داشتند را نیز در زمره ی بیهوده کاری ها و امور ِ ناسودمند می دانسته است!
چنین اندیشه ی منحرفی بی شک اگر می توانست در آن عهد و در کوتاه مدت عده ای را به خود جلب کند، در عصر ِ ما با این بیشمار وبلاگ ها و تارنماهایی که افکار و اندیشه های ِ مختلف را -چه درست و چه نادرست- نشر می دهند، درمانده می شد!

کیوان پنج‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:59 ق.ظ

مصاحبه فرید شولیزاده با دکتر داریوش اکبرزاده. http://amordad6485.blogfa.com/post-3909.aspx

acls جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ب.ظ http://www.acls.blogfa.com/post-37.aspx

درود

پایگاه پژوهشهای فرهنگ و زبانهای آریایی برزو شد :

صول گمشده ی فرهنگ ایرانی

نو شتاری از مرحوم دکتر< محمد امین ریاحی> در معرفی پژوهش مرحوم دکتر <محمد محمدی ملایری >


http://www.acls.blogfa.com/post-37.aspx

acls جمعه 16 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 09:54 ب.ظ http://www.monshizadeh.blogfa.com/post-4.aspx

درود پایگاه معرفی و نشر اثار دکتر مجتبی منشی زاده بروز شد :

مشکل «یا» ی ِ نکره و عدد«یک» در فارسی امروز

(بحثی مقابله ای در زبان فارسی و انگلیسی)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد