وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

"ضحاک" به مثابه ی "دجال"



پیشتر، در فصل ِ "شش خطابه ی کوتاه در چرایی ِ زنده گذاشتن ِ ضحاک"، به بررسی ِ روایات ِ پارسی ِ استوره ی "ضحاک" پرداختم و نقل ِ قولی از روانشاد "صادق هدایت" آوردم، که بیانگر تأثیر ِ روایات ِ پارسی بر دنیای ِ مسیحیت بود.

با جستجو در نت، به نسخه ی الکترونیکی ِ کتاب ِ "مکاشفه ی یوحنای ِ رسول" دست یافتم، که می توانید آنرا از اینجا دریافت دارید. در باب ِ 12 این کتاب (زن و اژدها)، توصیف ِ جالبی از چهره ی "اژدها" گونه ی ِ "شیطان" می شود که بی درنگ اَوستاخوانان ِ پارسی را به یاد ِ چهره ی "ضحاک" یا "اژی دهاک" در اَوستا می اندازد:

«... اژدهای سرخ رنگ و بزرگی را دیدم که هفت سر و ده شاخ داشت ... اژدها در برابر آن زنی که نزدیک بود بزاید، ایستاد تا همین که نوزادش به دنیا بیاید، آن را ببلعد. آن زن پسری به دنیا آورد که قرار بود با عصایی آهنین بر همه ی ملت ها حکومت کند. اما کودک ِ او به سوی خدا و تخت ِ او ربوده شد ... در آسمان جنگی برپا شد. میکائیل و فرشتگانش با اژدها و فرشتگان او جنگیدند. اژدها شکست خورد و دیگر در آسمان جایی برای او و فرشتگانش نبود. پس آن اژدهای بزرگ از آسمان به زیر انداخته شد.
آن مار ِ قدیمی که کلیه ی دنیا را گمراه می کند و نامش ابلیس و شیطان است، با فرشتگانش به زمین افگنده شدند.»

"آلبرشت دورِر" (1471-1528 میلادی) نقاش شهیر آلمانی، همین روایت ِ مسیحی را به صورت ِ زیر به تصویر کشیده است:


دیدن ِ این تصویر، استوره ی ایرانی ِ "ضحاک" را از اَوستای ِ ورجاوند فرا یاد آوَرَد:

« "فریدون" پسر ِ "آتبین" ... چنین خواستار شد: ... مرا این کامیابی ارزانی دار که من بر "اَژی دَهاک" ِ سه پوزه ی سه کله ی شش چشم، آن دارنده ی هزار [گونه] چالاکی،  آن دیو ِ بسیار زورمند ِ دُروج، آن دُروَندِ آسیب رسان ِ جهان، آن زورمندترین دروجی که "اهریمن" برای تباه کردن ِ جهان ِ اَشَه، به پتیارگی در جهان ِ استومند بیافرید پیروز شوم ...» (اَوستا- گوش یشت- کرده ی سوم - بند 14)

و نیز از "شاهنامه" و روایات ِ پارسی می دانیم که "اژی دهاک" (ضحاک)، قصد داشت تا "فریدون" را در همان بدو ِ زایش از مادرش "فرانَک" از میان ببرد، ولی به خواست ِ یزدان، کودک و مادر هر دو جان به سلامت بردند.

بررسی ِ ادامه ی روایت ِ مسیحی ِ کتاب ِ "مکاشفه ی یوحنای رسول" (باب ِ 20)، همچنان شباهت های فراوانی را با روایات ِ پارسی ِ کهن در فرجام ِ کار ِ "اژی دهاک" یا "ضحاک" نشان می دهد:

« ... سپس فرشته ای را دیدم که از آسمان به زیر می آمد و کلید چاه ِ بی انتها و زنجیر بزرگی در دست داشت. او "اژدها" و آن مار ِ قدیم را که همان ابلیس و یا شیطان است گرفت و او را برای مدت هزار سال در بند نهاده، به چاه ِ بی انتها انداخت و در ِ آن را به رویش بسته، مُهر و لاک کرد تا او دیگر نتواند ملت ها را تا پایان ِ آن هزار سال گمراه سازد. بعد از آن برای زمانی کوتاه، آزاد گذاشته خواهد شد ...
همین که این هزار سال به پایان برسد، شیطان از زندان ِ خود آزاد خواهد شد و برای فریب دادن ِ ملت هایی که در چهار گوشه ی زمینند، بیرون خواهد رفت ... آنها در پهنه ی زمین پخش شدند و اردوی ِ مقدسین و شهر محبوب او را محاصره کردند. اما از آسمان آتش بارید و آنها را نابود ساخت ... .»

همانطور که دیده می شود، این روایتِ مسیحی کاملاً با روایت ِ پارسی ِ به بند و زنجیر کردن ِ "ضحاک" در بُن ِ غاری در دماوند کوه و بعد رهایی ِ دوباره ی او  پیش از رستاخیز و آمدن ِ موعود ِ زرتشتی یا "سوشیانس"، و در نهایت برانگیخته شدن ِ "گرشاسب" ِ پهلوان از سپاه ِ خیر و نابودی ِ نهایی ِ "ضحاک" و پیروان ِ دروج (دروغ) همخوانی دارد.

از سویی، تأکید ِ چند باره ی اَوستا بر دروغگویی ِ "ضحاک"، یادآور ِ توصیفات ِ روایات ِ اسلامی و روایات ِ مسیحی از شخصیت ِ "دجال" در پیش از رستاخیز است.

روایتی از امام صادق (ع) در کتاب ِ "طبیعت و کشاورزی از دیدگاه اسلام" خوانده ام، که نظر به علمی بودن ِ کتاب و نشر ِ آن توسط ِ "مرکز مطالعات و تحقیقات حوزه ی نمایندگی ولی فقیه در جهاد کشاورزی" معتبر می نماید. این روایت از خروج ِ "دجال" در آستانه ی قیام ِ حضرت ِ مهدی (عج) خبر می دهد.

دانشنامه ی آزاد ِ ویکیپدیا درباره ی شخصیت ِ دروغزن ِ "دجال" در آستانه ی رستاخیز گفتارهای ِ جالبی فراهم آورده است، که می توانید در اینجا بخوانید.


نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:34 ب.ظ

سلام
خیلی جالب بود ارتباط دادن دجال و ضحاک.
قبلا یه مقاله از استاد طاهری خونده بودم با عنوان دام دجال. لینک جدیدش اینه :
http://www.21-interuniversalfans.mihanblog.com/

میچکا جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:38 ب.ظ http://royaye-rira.blogfa.com/

شرمنده تو نظر قبلیه یادم رفت اسم و آدرس بنویسم.

رابعه سه‌شنبه 4 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:34 ق.ظ

سلام من هنوز متن رو نخوندم
ولی چشم به اسم نقاش یا بهتره بگم حکاک افتاد
اسمشون آلبرشت دورر یا البرخت دورر هستش که المانیش البرخته
و البرکت تا جایی که من تو متون دیدم نیست
البته جسارتا عرض کردم

سلام.
سپاس از توجه ِ شما.
من هم در کتب ِ هنری ِ ترجمه شده، بصورت ِ "آلبرشت" و یا "آلبرخت" دیده ام. ولی وقتی میخواهم برگردان ِ انگلیسی ِ این نام ِ آلمانی را بخوانم:
Albrecht Durer

هر طور با این سواد ِ قدیمی و اکابری به فُرم ِ انگلیسی ِ نام نگاه می کنم، می خوانم "آلبرکت" !

رابعه چهارشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ

خیر متاسفانه اسم ها رو از المانی به انگلیسی ترجمه نمی کنن
البته من از یکی از دوستان المانی زبان هم امروز پرسیدم

جواد مفرد کهلان سه‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:15 ب.ظ http://far-hang.blogsopt.com

نمی دانم مأخذ سه کله و سه پوزه به شمار رفتن اژی دهاک (ایزد اژدهاوش) دقیقاً کدام است. ایزدان سه کله (تثلیث ایزدان) در نزد هندوان است. ایزد-غولان سه کله در نزد ژرمنها و اسلاوها وجود داشته است. در ایران در جام زرین تپه مارلیک ایزد-الهه ای با دو سر - پوزه پلنگ-ببرسان با بدنی نیمه انسانی و نیمه اژدهای بالدار درخشان با چنگالهای عقابی دیده میشود. این ایزد در نزد سومریان نین گیرسو نامیده میشده است. ظاهراً این نام مربوط به زوج ایزد و الهه کوره آتش یا آتش زیر زمینی بوده است. اژی دهاک زیر کوه دماوند نیز گویای این معنی است. اینکه شهر اصفهان با دجال- اژی دهاک پیوند داده شده است. باید این باشد که آتشکده کوره ای شکل اصفهان یعنی ماربین (مار درخشان) اختصاص به این ایزد و الهه داشته است. لابد دو پوزه ایزد- الهه جام مارلیک یکی مربوط به ایزد و دیگری الهه همزاد وی بوده است. کاسیان این ایزد را تحت اسامی گیدار و ماروتاش می پرستیده اند.

با سپاس از توجه ِ شما.
مأخذ ِ نقل ِ قول ِ "سه کله و سه پوزه بودن ِ اژی دهاک": گزارش ِ اَوستا از دکتر جلیل دوستخواه، ج 1، نشر مروارید، تهران، 1377، ص 347.

درباره ی جام زرین ِ مارلیک و نقش ِ ایزد ِ دو سر با پوزه ی پلنگ، و بدن ِ نیمه انسان و نیمه اژدهای ِ بالدار با چنگالهای ِ عقاب، برایم حضور ذهن ِ شما بسیار جالب بود؛ به نوعی مرتبط با بحث است. درباره ی "نین گیرسو"ی ِ سومریان و تعبیر ِ "الهه ی کوره ی آتش" نخستین بار است که می شنوم؛ خواهشمندم اگر به زعم ِ شما این نقش ِ مارلیکی با آن ایزد ِ سومری، یکی است، شما نیز مأخذ ِ گفتار ِ خود را ذکر کنید و در صورت ِ امکان تصویری از ایزد ِ سومری برایم بفرستید تا امکان ِ قیاس و نتیجه گیری را بیابم:
yaghesh_kazemey@yahoo.com
من شهر ِ اصفهان را با "دجال" و "اژی دهاک" پیوند ندادم، تنها اشاره ای کردم به تعبیرهای ِ نهفته در بطن ِ نقشی از عهد ِ صفوی!
پژوهش های من نشان می دهد که نام های ِ "ماربین" و مانند ِ آن "مارابین" و "مارنان" در اصفهان، هیچ ربطی به جانداری به نام ِ "مار" که در کیش ِ زردشتی ِ ساسانی، در زمره ی "خرفستران" بود، ندارد. بخش ِ اول ِ این نامها "مار"، تصحیف شده ی "مهر" می باشد؛ و چنین است نام ِ "آذرباد ماراسپندان" که همان "مهراسپندان" باشد و ... (نک. "آتشگاه اصفهان"، یاغش کاظمی، نشر مرکز اصفهان شناسی و خانه ی ملل، اصفهان، 1386، صص 146-153)

درباره ی "آتشکده ی کوره ای شکل اصفهان" نیز که فرمودید، بررسی های من در سبک ِ معماری ِ این بنا و نوع ِ تاق های ِ درگاه های ِ آن نشان می دهد که بنای ِ استوانه ای و به تعبیر ِ شما "کوره ای شکل" ِ فوقانی ِ کوه ِ آتشگاه، صد در صد در عهد اسلامی ساخته شده و تعبیر ِ نام ِ "آتشکده" برای ِ آن اشتباه است؛ هرچند که روشهای ِ ساختمانی ِ سکوهای ِ خشتی ِ طبقات ِ پایین تر ِ کوه ِ آتشگاه، گواهی بر دیرسالی ِ ساخت و سازها تا عهدِ پیش از ساسانی است.

جواد مفرد کهلان چهارشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:15 ق.ظ http://far-hang.blogspot.com

منظورم این نبود که نمی دانم مأخذ شما چیست؛ منظور مأخذ خود باور اوستایی بود. تصویری از نین گیرسو را ندیده ام. ولی توصیفات این چنینی از وی در فرهنگنامه ها در باره وی آمده است. در اصفهان از دیرباز سنت پرستش این ایزد اژدها وش دوشیر وش وجود داشته است از اینجاست که اصفهان با دجال و چاه او پیوند داده شده است. لابد معبد جدید به جای معبد قدیمی مشابه خود قرار گرفته است. نام ایرانی کاسی ماروتاش (ماروت چاه نشین) را هم می توان ماروش و هم بسیار درخشان معنی نمود. مار-بیَّن هم به همین معانی است. نین گیرسو را هم مانند ماروتاش ایزد توفان و باران به شمار می آوردند. ضمناً من بر این باورم که اساس چارتاقی ها به عیلامی ها بر میگردد و برای ایزد خورشید و آسمان ایشان خومبان (معادل ایزد مهر) بنا میشده است. چون پراکندگی تراکم چارتاقی ها از آن سو شروع میشود. کوره ای- استوانه ای شکل بودن ماربین آن را مختص به ایزد دیگری نشان میدهد. در واقع نان خونته (دارنده روشنایی روز) که خدای خورشید و روشنایی تصور شده است؛ ایزد ماه بوده است. یعنی ماه که زمین را مانند روز روشن میکند. رسمیت کیش زرتشتی در حدود سه قرن دوره ساسانی چندان فراگیر نشد. سنتهای دیرین با اندکی هماهنگی با زرتشتیگری به راه خود ادامه دادند. اگر اطلاعات بیشتری بدست آوردم، تماس میگیرم.

دکتر فرهنگ مهروش پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ب.ظ http://www.fmehrvash.com

با سلام. این جانب متصدی نگارش مقالۀ «دجال» برای دائرة المعارف بزرگ اسلامی بوده ام، که البته مدتهاست نوشته، ولی هنوز چاپ نشده است. بد نمی دانم در این باره با هم تبادل تجربیاتی داشته باشیم.
تا آنجا که من می توانم حدس بزنم، خود کلمۀ «دجال» حاصل بدنویسی کلمۀ «دهاک» است. این که چرا باید کلمه ای فارسی بدین شکل وارد عربی شود، بحثی مفصل دارد. اجمالا، یک نظریه در این باره که فکر مرا نیز به خود مشغول داشته، احتمال رخداد گسلی فرهنگی در دوره ای خاص (و البته هنوز، ناشناخته) است که تعداد زیادی از مفاهیم ایرانی و... به نحوی مبهم و شکسته و بدخوانده وارد عربی شده اند.
امیدوارم از تبادل تجربه، استقبال فرمایید.

استاد ِ ارجمند
سلام و سپاس برای ِ بازدیدتان.
من درباره ی چگونگی ِ تغییر ِ نام ها در گذر ِ زمان، اطلاع ِ چندانی ندارم، بنابراین نمی توانم بگویم که آیا به راستی نام ِ "دجال" حاصل ِ بدنویسی ِ کلمه ی "دهاک" بوده است یا ...
تنها همانطور که در پُست ِ زیر اشاره نموده ام، نام ِ "دَهاک" هم اکنون در فرهنگ ِ غربی ، مستقل از "دجال" ، دارای شهرت است:
http://asha.blogsky.com/1389/03/21/post-120

پاینده باشید.

جواد مفرد کهلان چهارشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ب.ظ http://far-hang.blogspot.com

دجّال و خرش یا همان ملانصرالدین طنز پرداز و خرش جز خواجه نصیرالدین و مخدومش هلاکو (به معنی لفظی ستور زیبا) نیست. لابد مردم بغداد بعد از کشتار بغداد اسطوره دجال و خرش را پدید آورده اند.
درد دلی هم دارم. حال که ثابت کرده ام پیشدادیان همان میتانیان و کیانیان همان پادشاهان ماد و نوذریان همان هخامنشیان و گودذریان همان خاندان سپیتمه داماد آستیاگ هستند. نمی دانم این نتایج را به کدام مرجع علمی ارائه کنم. اگر راهنمایی به نظرتان متشکر و سپاسگذار خواهم بود.
با تشکر می توانم مجموعه مقالات 9 جلدی را تقدیم حضورتان بدارم. با سپاس جواد مفرد کهلان

شادمان می شوم "مجموعه مقالات ۹ جلدی" که فرمودید را ارسال کنید تا مطالعه کنم:
yaghesh_kazemey@yahoo.com

ف شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:54 ق.ظ

سلام
از مطلب مفیدتون ممنونم.
دجال یعنی آنکه بد و خوب را به هم میامیزد و بسیار مجادله میکند.در روایات اسلامی دجال یک شخص نیست بلکه در برخی روایات یک حرکت و جریان عنوان شده.به جهت چشم چپ وی در بالای پیشانی اش عنوان شده، وی را همان فراماوسنری جهانی میشناسند(چشم هوروس که از خدایی مصری الگو گرفته شده)

موفق باشید

حمید دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ب.ظ

سلام و درود
بسیار استفاده کردم چه از مقاله چه از نظرات...

پایدار باشید

پوریا شنبه 12 تیر‌ماه سال 1400 ساعت 09:41 ب.ظ

دجال یک رپتایل است و در سایت اینفو جناب آقای حداد در مورد دجال مطالبی شگفت بیان کرده ...و همینطور در مورد ذوالقرنین کافی است روی توسط hadad در بالای صفحه کلیک کنید این مطالب جالب و جدید را برای اولین بار در دنیای تشیع بخوانید
https://infu.ir/%D8%AF%D8%AC%D8%A7%D9%84%e2%80%8e/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد