وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

کارابان لجباز


"کارابانِ لجباز"؛ این عنوان رُمانِ مفرّحی از "ژول ورن" است که کمتر درباره اش سخن گفته شده: Keraban le Tetu

"کارابان"، یک تاجر توتون و تنباکوست که در قسطنطنیه (استانبول) زندگی می کند. هنگامی که دولت عثمانی برای عبور از تنگه ی بُسـفُر (باریکه ی آبی که دریای سیاه را به مرمره می پیوندد و قاره ی اروپا را از آسیا جدا می کند) قانون مالیاتی وضع می کند، او از پرداخت عوارض به این دلیل که خانه-اش فقط چند مایل آنسوتر از بُسفر است خودداری می کند _ شهر استانبول در دو سویِ بُسفر مستقر است ــ

"کارابان"، سپس همراه دوست تاجر هلندی خود، زمین های اطرافِ دریای سیاه را طی می کند تا به خانه و عمارت خود بازگردد؛ و همین سفر، و انعطاف ناپذیری ِ او مایه ی اصلی داستان را فراهم می آورد ...

برای من امّا جالبترین نکته، همان عنوان ِ رُمان است: "کارابان" آشکارا واژه ای پارسی است. مرا یادِ واژگان "کربات" و "کاربات" به معنی ِ "خانه ی کاروان" و واژه های "ساربان" و "کاروان" می اندازد. استاد "محمدکریم پیرنیا" در درس هایِ خود "کاربات" را فضایی مانندِ "رِباط" می دانست که حوض و پایاب و دو یا سه اتاق داشت و نمونه ی آن در آبادی های کنار شاهراهِ کهن ِ فارس خود می نمود ...

دو نگاره ی زیبایِ کتاب

نظرات 1 + ارسال نظر
گردآفرید چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:03 ب.ظ http://www.gordafarid.net

اعتراف میکنم که (تا پیش از بیست و دو- سه سالگی که شاهنامه رابشناسم) بخش اعظم قدرت تخیل و تصور و تجسم ورویا پردازی های دورو دراز و فانتزی سازیم را مدیون داستانهای ژول ورن عزیز هستم که نوجوانی ام با آن سپری شد..
باخواندن این نوشته ی زیبا یادآن دوره افتادم
سپاس
:)

من نیز چنین بودم گردآفرید؛ با داستان هایش بر بالهایِ خیال می نشستم و با قهرمانان رمان های ِ "ناخدای پانزده ساله"، "بیست هزار فرسنگ زیر دریا"، "فرزندان کاپیتان گرانت"، "میشل استروگُف"، و ... همراه می شدم و در دل آرزوی ِ پیروزی شان میکردم تا خواندن ِ برگهای کتاب به پایان می رسید ...
هنوز یکی از زیباترین موسیقی های ِ حماسی که گوش میدهم، موسیقی ِ فیلم "میشل استروگف" است. این نوشته در "از این اَوسـتا" ادای دین بود به خالق ِ همه ی این لحظاتِ زیبا.

پاینده باشی و دلشاد گردآفرید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد