وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

به دیدار رستاخیز در ازبکستان

در میدان امیرتیمور ِ شهر تاشکند
(بخش اوّل: بخارا)


دخترک کمربندی آبی‌فام روی پیراهن سفید ابریشمی خود بسته و گیسوان سیاهش را با نوار قرمز زینت داده بود. همه چیز و همه کس رنگ و بوی عید را داشت. همه چیز شادی و زیبایی داشت؛ دارا و ندار، شاهزاده و گدا صورت یکدیگر را می‌بوسیدند؛ گویی به راستی رستاخیز فرا رسیده بود ....

تولستوی (رستاخیز، کتاب اوّل، فصل 15 )


- گویند که هر "بهار" نشان از حقیقتِ "رستاخیز" است؛ تو  به کجا رفتی در این "بهار" در جستجوی "حقیقت" و "رستاخیز"؟

- من در سفری بودم به دشت‌های ازبکستان؛ در پیِ "نشانی" از "او" و شاید "نوری" ....

... and I was in a journey at the plains of Uzbekistan

 

  

  

 

در میدان امیرتیمور ِ شهر تاشکند 

تصویر 1 : در میدان "امیرتیمور" شهر تاشکند؛ و تندیس تیمور که سوار بر اسب است و در پایِ آن نوشته شده: بازوی توانای عدالت!
این میدان و تندیس در سال 1993 به فرمان "اسلام کریموف" نخستین رئیس جمهوری ازبکستان ساخته شده و بطور کامل تحت تأثیر سبک مونومان سازیِ اتحاد جماهیر شورویِ سابق است.

Amir Timur monument and square in Tashkent city 

 

 

 

بخارای ِ شریف

 

 یکی از کهن‌ترین آرزوهای من برآورده شده است، چه که توانستم به "سمرقند" و "بخارا" رَوَم  و برای مدتی هرچند کوتاه میان مردم این دو شهر باشم؛ در شادی‌ها و رقص‌های نوروزیشان همراه شوم و از یادگارهای نیاکان در این دو شهر بازدید کنم ....

آه بخارا ! بخارای شریف! مردم‌ات چه دلبسته‌اند به زبان فارسی و ایران! نه، من در بخارا تنها نبودم! در میان هموطنانم بودم!

در کنار آرامگاه ِ سامانی  

تصویر 2 : در کنار آرامگاه سامانی و فضای سبز اطراف آن در محل گورستان کهن بخارا
این، آرامگاهی‌ست متعلق به "اسماعیل سامانی" و چند تن از اعضای خاندان او از سده‌ی 3-4 هجری (9-10 میلادی) که تزئینات آجری شگفت‌آورش میلیمتر به میلیمتر با ظرافت در کنار هم کار شده است؛ در واقع، یک چهارطاقِ خوش‌فُرم و غنی‌شده به سبک آتشخانه‌های ساسانی است که در زیر گنبدش به جای آتش مقدّس، تابوت سنگی قرار گرفته و برای من یادآور آتشخانه‌ی "کُنارسیاهِ" فارس است.

Samanid Mausoleum in Bukhara city. It's form is very similar to a CharTaq of Sassanid FireTemple in KonarSiah - Fars province in Iran

آتشخانه ی ساسانی ِ کُنارسیاه  

تصویر 3 : چهارطاق بسته و پوشیده‌ی آتشخانه‌ی کُنارسیاه در استان فارس، که شباهت زیادی به لحاظ فُرم معماری (با طاقنماهای زیر گنبدش) با آرامگاه سامانی در بخارا دارد و شاید الگوی آن بوده است.
راهنمایم در بخارا، خانم "شهناز" (شَه‌نوزه) تعریف میکرد که در بخارا هنوز این رسم در مراسم ازدواج برقرار است که داماد باید عروس را پیش از ورود به خانه‌ی نو، سه بار به دورِ آتش بچرخاند و اینکه خودش هم در مراسم ازدواجش این رسم را بجای آورده ولی گمان نمیکند که یک سنّت اسلامی باشد!
با شگفتی گفتم: البته که اسلامی نیست! طواف به دور آتش، یک سنّت زرتشتی است؛ و در عهد ساسانی، احتمالاً گرداگرد گنبدِ آذران انجام می‌شده است.

Closed CharTaq of Sassanid FireTemple in KonarSiah - Fars province in Iran

My friend Shahnozeh, told me about a very wonderful cult in their wedding ceremony in Bukhara, that the bride must be turned round 3 times around the Fire by the groom before entering the new home; and I said that: this is a cult based on a Zoroastrian religion, in Sassanid era we had this cult in IRAN at a corridor around the CharTaqs in FireTemples.


مردم در "لبِ حوض" پس از اینکه دانستند از ایران آمده‌ام، دورم را گرفتند و دیوان اشعار "امیر علی‌شیر نوایی" (وزیر دانا و ادیبِ هنرپرور عهد تیموری) را که به فارسی و خط خوش نستعلیق بود آوردند تا برایشان بخوانم ... و سپس آن زن بخارایی که با شور و شعف سروده‌ی زیبای "احمد مهربان بخارایی" را از موبایلش برایم پخش نمود:

در شهر کهنه‌ی دنیا
هست نظرِ نور خدا
نام آن شهر شریف هست مبارک بخارا ...
شهرکم! عزیزکم!
زر خاکِ زمینکم!
اسلام و ایمانکم!
مسجدهاش آبادکم!
زر آفتابِ من بخارا !
فارسی زبانم بخارا !


کل این سروده، که با یک موسیقی پُرشکوه دکلمه شده است، را به همراهِ عکسهایی که با دوربینم از شهر "بخارا" گرفته‌ام در اینجا بشنوید و ببینید

To see the photos of Bukhara city with this track "Ahmadi Mehrabun - Buxoro.mp3" CLICK HERE


 

تصویر 4 : "لبِ حوض" در بخارا
این مکان، همانطور که از نامش برمیآید، گرداگرد یک حوض بزرگ به ابعاد 42 در 36 متر و عمق 5 متر شکل گرفته است. اینجا در سده‌ی 11 هجری (17 میلادی) با تعلق خاطر وزیر اعظم خانِ بخارا "نادر دیوان‌بیگی" و ساخت مدرسه‌ای در محل یک کاروانسرا در مجاورتش شکلی نو به خود گرفت و اکنون نیز با درختان کهنسال و راسته بازار و بناهای کهن اطرافش تفرجگاهی خوش برای همه‌ی جهانگردان است.

Labi Hauz in Bukhara city

 

رقص و شادی ِ زنان بخارایی

 دیدن رقص و شادی زنان بخارایی در "لب حوض" اینجا

To see the happiness and dance of women beside Labi Hauz in Bukhara, CLICK HERE

 

در یکی از حجره‌های مدرسه‌ی "اُلُغ بیگ" (سده‌ی 9 هجری)، که موقع بازدیدم محل فروش صنایع دستی بود، نقشی از داستان "شیرین" و "فرهاد" دیدم که شیفته‌ام ساخت: "فرهاد" به پای "شیرین" افتاده است و "شیرین" مشفقانه او را نوازش میکند؛ در پس‌زمینه، شهر "بخارا" و مَناره‌ی مشهور "کلان" دیده میشود. اندیشیدم که نقاش، "فرهاد" و "شیرین" را از "بیستونِ" عهد ساسانی به "بخارا"ی عهد اسلامی آورده است تا روایت"عشقِ صادق" را در خاکِ خود رقم زَنَد.

 

تصویر 5 : نقش "شیرین" و "فرهاد" در بخارا


A miniature of "Shirin and Farhad story", that I saw it at  UlugBek Madrasa in a Hojra.  This is a romantic story from the Sassanid era in Bistun-Kermanshah province of Iran, but here we see the adaptation in Islamic form in Bukhara city.

 

مَناره یِ کلان 

تصویر 6 : مَناره‌ی "کلان" در بخارا
این مَناره‌ی آجری که نماد شهر بخارا است، در سده‌ی 6 هجری (12 میلادی) ساخته شده. بلندی آن از سطح زمین 46 متر است و قریب 10 متر نیز عمق فونداسیونش میباشد. از آنجا که این مَناره در ابتدا بصورت منفرد ساخته شده بود و مسجدی متصل بدان نبود، مأذنه بودنش درست نمی‌نماید و احتمالاً کاربری اولیه‌اش این بوده که شب‌هنگام، آتش فانوس‌ها بر فرازش می‌افروختند تا راهنمای مسافران بخارا باشد.

Kalan Minaret in Bukhara city

The word "Minaret" as the meaning of "a place for lighting" displays the primary usage of this structure, not for calling Muslims to pray, but a tower of Fire or lantern in the night to lead travelers to the city.
 


بازدید از "ارگ بخارا" نیز برایم لذت‌بخش بود؛ به ویژه که در موزه‌ی ارگ، توانستم برای نخستین بار یک نقاشی دیواری بی‌نظیر سُغدی را از نزدیک ببینم. نقشی از اواخر عهد ساسانی که در کاوشهای شهر "وَرَخشا" (ارگ‌نشینِ کهنِ بخارا) یافت شده بود و شاهَکِ محلی را در خانه‌اش (خدا خانه) به همراه همسر و پسر جوانش در حال نیایش به دور آتش مقدس نشان میداد.

نقش ِ سُغدیِ اواخر عهد ساسانی  

تصویر 7 : نقش سُغدیِ اواخر عهد ساسانی در موزه‌ی ارگ بخارا که شاهک وَرَخشا را به همراه همسر و پسر جوانش در حال نیایش به نزد آتش مقدس نشان میدهد.

Mural saint veneration for holy fire (ruler with his wife and young son near a sacred fire). VARAHSHA. Palace oriental hall. 7th Cent.

 

ارگ بخارا 

تصویر 8 : ارگ بخارا

ARK fortress in Bukhara


 

هنگام غروب، در مدرسه‌ی "نادر دیوان‌بیگی" شاهد رقص زیبای نوروزیِ زنان و دخترانِ جوان بخارایی بودم که عکس‌ها و بخشی از فیلم آنرا تقدیم میدارم:

رقص محلی زنان و دختران بخارایی   

رقص محلی زنان و دختران بخارایی  

رقص محلی زنان و دختران بخارایی

تصویر 9 : عکس‌هایی از رقص محلی زنان و دختران بخارایی در مدرسه‌ی "نادر دیوان بیگی"

Women and young girls of Bukhra are dancing at Nadir Divanbeghi Medressa

 دیدن بخشی از فیلم رقص محلی زنان و دختران بخارایی در مدرسه‌ی "نادر دیوان بیگی" اینجا 

To see the "folklore dance at Nadir Divanbeghi Medressa" CLICK HERE


- پیوند به بخش دوّم:

دیدار رستاخیز در ازبکستان (سمرقند)



آتش در باغ

 

 

از این اَوســتا (نَسک ِ بیست و یکم):

درباره ی آن "آتش" که باغی را خُرّمی بخشید! که همه سبزی  و نشاط ِ باغ از آن بود و با خاموشی اش، باغ نیز فِسُرد!

باید "آتش" را همینجا بیافروزیم! همینجا بر ستیغ ِ این کوهِ افسون زده! همینجا میان ِ خُرّمی ِ این باغ!

- اینجا! می خواهی اینجا آتش بیافروزی؟! می دانی که اینجا آتش افروختن گناه است؟ برای ِ این کار مجازات خواهی شد! زخم ات می زنند! نخواهی رَست!

همینجا! همینجا که خَم ِ رودخانه را می بینیم! همینجا که باد در گوشهایمان، آواز ِ این کوه را می خوانَد! همینجا که چشم انداز ِ سبز ِ این باغ است! می خواهم همینجا آتش بیافروزم!

- آتش بیافروز! باشَد که این آتش از تنهایی ات بکاهَد و نور اش بر قلب ات روشنی افکَنَد! ولی من نمی توانم اینجا در کنارت بمانم! آنسوتر، آنسوتر پشتِ آن رود، باید بدان سو رَوَم ... آنجا که سایه سار ِ درختان است و صدای ِ نوازش ِ آب ِ آن رود ... باید آنجا رَوَم! وعده ای دارَم! بازمی گردم!

من منتظر ِ بازگشت ات می مانم! تا آنزمان این آتش را خواهم افروخت و روشن نگاه خواهم داشت تا بازگردی!

...

غروب که شد و شب که آرام آرام آمد ...

ماه، چهره در پَس ِ ابر نهان کرد! ظلمات به باغ آمد و سکوت، جز صدای ِ رود ... !

در باغ هم نوری نبود، جز نور  ِ لرزانِ فانوسی ِکرمهای ظریفِ شبتاب و ...

به ناگاه آن نور ِ وسیع!  ...  آسمان که یکباره سُرخی ِ شَفَق را یافت! آنجا، بر فراز ِ کوه! بر فراز ِ کوه!

او آتـش افروخـته بود! گلستان هنر

آتـش افروخـتــه بـود!

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

فصلنامه گلستان هنر (در تاریخ هنر و معماری ایران زمین)، سال چهارم، شماره 1 (شماره پیاپی 11)، بهار 1387

دارای اعتبار علمی – پژوهشی از نظر فرهنگستانهای چهارگانه جمهوری اسلامی ایران

صاحب امتیاز: فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران

مدیر مسئول: میر حسین موسوی

سردبیر: مهرداد قیومی بیدهندی

نام مقاله: مهرین ِ اصفهان، آتشگاهی در باغ

نوشته ی: یاغش کاظمی  

 

مِهرین، به معنی «جای مِهر»، نامی است که از عهد اشکانیان به جایگاه تقدیس ایزد مهر گفته می‌شده است. مهرین اصفهان، که نام آن در متون تاریخی به صورت مهربین و ماربین نیز آمده است، نام بنای خشتی معظمی بوده است بر فراز کوهچه‌ای سنگی در غرب اصفهان، که اکنون بقایای آن را آتشگاه می‌خوانند. در دورۀ ساسانیان، مجموعۀ روستاهای پای کوه را به نام این بنا می‌خواندند و اکنون نیز همۀ محلات و باغهای این بخش از اصفهان را ماربین می‌نامند.
 
سابقۀ ساخت این بنا به عهد عیلامی بازمی‌گردد و بنایی زیگورات‌مانند بوده است در خدمت آداب دینی رایج در آن عصر. بعدها در عهد ماد و هخامنشیان از آن به مانند تختگاهی در پردیس سبز و خرم حاشیۀ زاینده‌رود برای اقامت شاهانه استفاده می‌کردند.
 
در عهد اشکانیان، کارکرد دینی بنا با قرار دادن تندیسهایی از ایزدان مهر و ناهید و تخت‌نشینی آتش زرتشتی در آن از سر گرفته شد. هم‌زمان در پیرامون بنا استحکامات دفاعی ساختند. در عهد ساسانیان، با تسلط مزدیسنان، تندیسها را از بنا برچیدند و آتش تقدیس‌شده‌ای را در آن از نو تخت‌نشین کردند. با فتح اصفهان به دست سپاه مسلمانان، کارکرد دینی‌ـ دفاعی بنا همچنان تا سدۀ چهارم هجری ادامه یافت. در سدۀ پنجم هجری، اصفهان به دست سپاه طغرل سلجوقی افتاد و بنای آتشگاه متروک شد. در اواخر همان سده، با قلع و قمع اسماعیلیان پناه‌گرفته در قلعۀ آتشگاه، بنا به‌کلی تخریب شد. بعدها، احتمالاً در دورۀ ایلخانان، بنای خشتی هشت‌گوشی بر روی ویرانۀ بنای ساسانی ساختند که اکنون باقی است.
 

Mehrin of Isfahan, A Fire-temple in Garden

 
Yaghesh Kazemi

Mehrin, literary means “place of Mehr/Mithra” , is the name given to the place for worship of God Mehr since Parthian period. Mehrin of lsfahan the name of which has been also recorded as Mehrbin and Marbin in historical texts was the name of a grand mud-brick building on the top of a small mountain in the west of lsfahan that its remains is now called Atashgah(fire-temple). In Sassanid period, the whole villages on the foothills were called by the name of this building and as present the whole localities and gardens of this part of Isfahan are called Marbin.

Construction of the building dates back to Elamite time when it was a ziggurat-shaped building to serve the prevalent religious rituals of that time. Later on, during the Medes and Achaemenians, it was used as a dais located in a green and lush garden at the side of Zayandeh-Rud River for royal stay.

In Parthian period, the building religious function was recommenced by placing the statues of God Mehr/ Mitra and God Nahid/Anahita and lighting the Zoroastrian fire. At the same time, the building was fortified. In Sassanid period, by the influence of Mazdaism, the statues were cleared away and a new blessed fire was lit in the building.

The building religious-defensive function was continued as before when Muslim troops captured lsfahan in the fourth century AH/ tenth century AD. In the fifth century AH/ eleventh century AD, Isfahan was captured by Seljuk Toqrol’s army and the tire-temple was abandoned. In the late of the same century, the building was totally destroyed by cracking down the Ismaili refugees sheltered in the fortress of fire-temple. Later, probably in Ilkhanid period, an octagon mud-brick building was built on the ruined Sassanid building that is still remained.
نمای راندو شده آتشگاه اصفهان

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

این مقاله در صفحات 74-88 شماره 11 فصلنامه گلستان هنر به طبع رسیده است که کل آنرا بصورت PDF می توانید از اینجا یا لینک زیر دریافت دارید:

مهرین ِ اصفهان، آتشگاهی در باغ

برای خرید این شماره از فصلنامه گلستان هنر نیز میتوانید به این نشانی مراجعه فرمایید:
تهران- خیابان ولی عصر- بالاتر از تقاطع امام خمینی- نبش کوچه شهید حسن سخنور- پلاک 15- انتشارات فرهنگستان هنر. شماره تماس: 64453202  

در اینجا، بخش ِ نخست ِ مقاله را که نقدی است بر فرضیه کاربرد نجومی چهارطاقی ها پیشکش میدارم:
 
آتشکده‌ و آتشگاه : 
دو واژۀ آتشکده و آتشگاه بر یک مفهوم دلالت ندارند. آتشکده بنایی است بزرگ و باشکوه و مفصل که پرستشگاه موبدان بوده؛ اما آتشگاه معبد عمومی شهر بود که در آن آتش نگاه می‌داشتند و مردم می‌توانستند آتش خانگی‌شان را نیز از آن تأمین کنند؛ و نیز چهارطاقی‌ای بود که در مقام نشانه در مسیر جاده‌ها قرار می‌گرفت.۲ از متن نامه‌های زرتشتی چنین برمی‌آید که آتش مقدس باید در مکانی دور از نور خورشید تخت‌نشین شود؛ مطابق با «سد در نثر» (در 69) و «سد در بندهش» (در 16)،

از جملۀ اموری که بی‌حرمتی نسبت به آتش محسوب می‌شود، افروختن آتش در آفتاب است یا قرار دادن آن در برابر نور خورشید. هر که چنین کند، سه استیر گناه کرده باشد.۳
 
در کتاب روایات داراب هرمزدیار نیز بر این تأکید شده است که «آفتاب نشاید که بر آتش افتد؛ چرا که هرگاه آفتاب بر آتش می‌تابد، قوّت آتش کمتر می‌شود».۴

تا سدۀ یازدهم هجری، ایرانیان هر آتش مقدسی را در اتاقکی بدون پنجره داخل آتشکدۀ خشتی می‌نهادند. این اتاقکْ درِ کوچکِ گنجه‌مانندی داشت که فقط روحانیانِ پریستارِ آتش می‌توانستند از آن داخل شوند. در جایی دیگر و در اتاقی بزرگ‌تر، آتشدان ستونیِ خالی‌ای بود که می‌شد برای نمازهای فرادا یا جشنهای عمومی اخگرهایی درون آن گذاشت.۵
 
در عهد ساسانیان، آتشِ مقدس را در آتشگاه، که محل تاریک و دربسته‌ای از بناهای آتشکده بود، نگهداری می‌کردند؛ ولی محراب را در وسط حیاط قرار می‌دادند. بعدها آن را بر سکویی بلند نهادند تا جماعت از دور آن را زیارت کنند. سپس آن را در زیر سایبانی جای دادند که فقط جنبۀ تزیینی داشت و آن چهارطاقی بود.۶ بنا بر این، چهارطاقیِ آتشگاهها که بر فراز بلندیها در سراسر ایران به چشم می‌خورَد، برخلاف قول رایج، از آغاز بناهایی منفرد نبوده؛ بلکه بناهای پیرامون آنها، که احتمالاً شامل مخزن آتش هم بوده، از بین رفته و چهارطاقی آنها به علل مختلف باقی مانده است. به همین سبب، برخی از این چهارطاقیها را آتشکده می‌خوانند.۷ نمونه‌ای از بناهای منفرد بر فراز بلندی، چهارطاقی جِرِه، در شمال شرقی آبادی بالاده از توابع جره در استان فارس است، که با استناد به نوشته‌های تاریخی، از آتشکده/ آتشگاههای منسوب به مهرنَرسی است که به نام سه فرزندش برپا ساخت.۸ برخلاف این نظر، یکی از پژوهشگران در سالهای اخیر کوشیده است بر مبنای این تصور که «در پیرامون هیچ‌یک از چارطاقیهای ایران، اتاق آتش و حتی بقایایی از آن پیدا نشده»،۹ فرضیۀ «کاربرد نجومی چهارطاقها» را مطرح کند. او حتی از کاربرد تقویمی چهارطاقی آتشگاه باکو سخن گفته است؛۱۰ حال آنکه بنای فعلی این چهارطاقی را پارسیان بازرگان هند در سدۀ دوازدهم هجری بنا کردند.۱۱
 
باید گفت که اساس شکل‌گیری این فرضیه، یعنی منفرد بودن چهارطاقیها و خط دیدهای نور خورشید که از تناسب بین پهنای پایه‌ها و طول هر ضلع چهارطاقی حاصل می‌شود و پژوهشگر یادشده از آن سخن گفته،۱۲ با اِشکال روبه‌روست. نمونه‌ای سالم از بنای یک آتشگاه به همراه چهارطاقی وابسته به آن در بیست‌کیلومتری جنوبِ رُستاق، در شهرستان دارابِ فارس، بر جا مانده است.

 

چهارطاقی قصر دختر

تصویر 1-

نمایی از چارتاقی ِ «قصر دختر» و اتاق ِ سَرپوشیده مخصوص ِ نگهداری ِ آتش؛ آتشـگاهی در میانه راه رسـتاق به فورگ در شهرستان داراب.

عکس از: واندنبرگ، باستانشناسی ایران باستان.

 

این مجموعه، که لویی واندنبرگ نیز در کتاب باستانشناسی ایران باستان از آن گزارش کرده، در تنگه‌ای بن‌بست به نام تنگِ چک‌چک۱۳ واقع است. اکنون در نزدیکی این محل، در حدود ده خانوار ساکن‌اند. ظاهراً در زمانِ دیدار واندنبرگ، این چهارطاقی به «قصر دختر» معروف بوده است. این نام، با توجه به بستر رودخانۀ فصلی که در نزدیکی این چهارطاقی دیده می‌شود، بی‌درنگ یادآور کارکرد دینی مجموعه در پیوند با آناهیتا۱۴ست
 
در 47متری شمال غربی چهارطاقی قصردختر، واقع در میانۀ راه رستاق به فورک۱۵، ویرانه‌های بنای دیگری با پلان مربع هست که طول هر ضلع آن 3/10 متر و ارتفاع آن تا پای گنبد ۵ متر است. این بنا دری در طرف جنوب شرقی و شاید دری هم در طرف رودخانه داشته است. این دو بنا از عهد ساسانیان است و از سنگهای نتراشیده با ملاط گچ و آهک ساخته شده است. بنای اولی چهارطاقی‌ای است که محراب آتش بوده و بنای دوم بنایی تاریک و بسته بوده که در آنجا از آتش محافظت می‌کردند و فقط روحانیان به آن دسترس داشتند.۱۶
 
نمونه‌ای دیگر از بنای آتشگاه و چهارطاقیِ وابسته به آن چهارطاقی دِه‌شیخ کرمان و بقایای بنای مجاور آن است. این چهارطاقی در چهارده‌کیلومتری جنوب غربی روستای ده‌شیخ در پهنۀ زمینهای دشت‌آباد و در مدخل تنگ ده‌شیخ، مجاور کوه آبادی است. در سی‌متری جنوب‌غربی این چهارطاقی، ویرانه‌های بنایی چهارگوش به ضلع 14 متر به چشم می‌خورد.۱۷

 

چهارطاقی ده شیخ

تصویر 2-

نمایی از چارتاقی ِ «ده شیخ» و ویرانه های اتاق ِِ نگهداری ِ آتش در فاصلة 3 متری ِ آن (آتشـگاهی در کرمان).

عکس از: Vanden Berghe, IRANICA ANTIQUA

 

پلان چهارطاقی نیاسر

تصویر 3-

پلان چارتاقی ِ نیاسر کاشان و خط دیدهای (رؤیت خورشید) ایجاد شده از تناسب بین پهنای پایه ها به طول هر ضلع ِ چارتاقی که اساس ِ فرضیه کاربرد تقویمی چارتاقی ها را فراهم آورده است.

مأخذ: مرادی غیاث آبادی، نظام گاهشماری در چارتاقی های ایران.

 

چهارطاقی آتشگاه نگار کرمان، با دیوارهای بلند پیرامونی‌اش، گواه دیگری است بر نادرستی فرضیۀ کاربردِ تقویمی عموم چهارطاقیها. این چهارطاقی در نوزده‌کیلومتری شمال نگار واقع است، که دهی است در 56 کیلومتری جنوب غربی کرمان و در امتداد راهی کهن که از کرمان آغاز می‌شد و از مسیرِ نگار- بافت- دشت آب- دولت آباد به سوی خلیج فارس می‌رفت. بنای چهارطاقی بر فراز تپۀ کوچکی مشرف بر بیابان است.۱۸

 
 

چهارطاقی نگار

تصویر 4-

پلان چارتاقی ِ آتشـگاه ِ نگار کرمان و نماهایی از داخل و خارج آن.

دیوار ِ بلند ِ محیطی (با ورودی های تعریف شده) یک دالان باریک را گرداگرد ِ گنبدخانه مرکزی به وجود آورده و ناقض ِتناسبات ِ مورد تأکید (مابین پهنای پایه ها به طول هر ضلع) در تقویم ِ آفتابی بودن چارتاقی ها می گردد.

پلان و عکس ها از: Vanden Berghe (1965)  و مسعود قمری (1386).

 

نسبت پهنای پایه‌ها به طول هر ضلع که در فرضیۀ تقویمی بودن چهارطاقیها بر آن تأکید می‌شود، در اینجا به کار نمی‌آید و خط دید خورشید تنها با ورودیهای تعبیه‌شده در دیوار محیطی آتشگاه ارتباط دارد که دالانی باریک در اطراف گنبدخانۀ مرکزی ایجاد می‌کند. بی‌شک چنین دیواری را بر گِرد بسیاری از چهارطاقیهای به‌ظاهر منفرد امروزی می‌توان یافت. دیتریش هوف در دومین مورد از سه گونه‌بندی مقدماتی چهارطاقیهای فارس، با آوردن نمونۀ چهارطاقی ظهر شیر از این نکته سخن گفته است.۱۹  

... .

تصویر 5- پلان، مقطع و نماهایی از چارتاقی ِ ظهرشیر (زَهرشیر) در میانه راه ِ فسا به جهرم. اکنون این چارتاقی به صورت مجرّد بر فراز تپه ای قرار گرفته است، ولی طبق ِ بررسی های «هوف» دارای ِدیوارهای محیطی و دالانی در گرداگرد ِ گنبدخانه خود بوده است. مأخذ عکس ها و نقشه ها: موله، ماریژان. ایران باستان، ترجمه ژاله آموزگار، توس، 1377. و Huff, D. (Sasanian Cahar Taqs in Fars) 

 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 
۲. حسینی، «درک و فهم فضای قدسی آتشگاه و آتشکده در چهارچوب نظام شکل و معنا»، ص 403 و 413.

۳. نقل‌شده در رضی، وندیداد، ص 1098.

۴. نقل‌شده در کریمان، قصران، ص 692.

۵. بویس، زرتشتیان، باورها و آداب دینی آنها، ص 213.

۶. گُدار، هنر ایران، 265.

۷. جعفری زند، اصفهان پیش از اسلام (دورۀ ساسانی)، ص 164.

۸. مصطفوی، «اهمیت تاریخی جره در سرزمین فارس»، ص 18.

۹. مرادی غیاث‌آبادی، نظام گاه‌شماری در چارتاقی‌های ایران، ص 14.

۱۰. همان، ص 16.

۱۱. ورجاوند، «موزۀ آتشگاه»، ص 50.

۱۲. مرادی غیاث‌آبادی، همان، ص 14.

۱۳. علت این نام‌گذاری، مانند کوه چک‌چک یزد، چکه‌چکه فروریختن آب از صخره‌هاست.

۱۴. ایزدبانوی آبهای روان در دین زرتشت

۱۵. ناحیۀ لارستان فارس

۱۶. واندنبرگ، باستانشناسی ایران باستان، ص 20.

17. Vanden-Berghe, “Nouvelles decouvertes de monuments du feu d’epoque Sassanide”, p. 137.

18. ibid., p. 140.

19. Huff, “Sasanian Cahar Taqs in Fars”, p. 245.