وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

در غربتی این چنین


او سالها در جست و جو بود ... انتظار می کشید ...

دین ِ اجدادی و خانوادگی اش او را بسنده نبود ... بر دین ِ زرتشتی، ندای ِ راستی و پاکی و روشنایی را از درون ِ آتشکده ها شنید و خود را بدان سو کشاند؛ پس از چندی دریافت که این آتش و این آتشگاه، آتش و آتشگاهی که او گم کرده است، نیست. آتش این آتشکده ها، از هیزم و پیه و نفت است و آتش ِ او، آتش دیگری است. او از این آتش گرم نمی شود، آن را رها کرد و باز جست و جو و انتظار ....

...

مردم می پرسیدند که این مسافر کیست؟ این عرب نیست. چهره اش به روشنایی ِ سپیده است، پیشانی اش باز، چشمان اش رنگ برگشته، خسته، کوفته، تشنه، بی تاب ... پیدا ست که از سفری دور می آید ...

اِ، این چهره را می شناسم! او را دیده ام ... این همان ... در کنار ِ آن آتشکده ها ... *

اِ ... این «سلمان» است!


و بعد سلمان ماند، در نخستین دیدار ایمان آورد و دیگر تا پایان عمر آرام گرفت و «سلمان منّا» شد و صاحب سرّ ِ «پیام آور» و محمّد (ص) با او، خود را در انبوه ِ مهاجران و انصار، آن کوه سنگینی را که بر سینه اش آوار شده بود، سبک تر احساس می کرد؛ چه، سلمان بخشی از آنرا خود بر دوش جان اش گرفت. هرگاه دردها بر جان اش می ریخت، سلمان را فرا می خواند، در چشم های آشنای او ناله می کرد، در گفت و گوی با او فریاد می زد و آسوده می شد.


امّا، امّا علی (ع) جز چاه های پیرامون مدینه، چاه های نخلستان ها، صاحب سرّی نداشت؛ اگر می داشت، چرا سر در حلقوم چاه برد؟ چرا از شهر و خانه و خانواده اش به نخلستان ها پناه برد؟ ...

خدا، برای تنهایی اش آدم را آفرید، محمّد (ص) سلمان را یافت. امّا، امّا علی (ع) تا پایان ِ حیات اش تنها ماند. از میان ِ خیل ِ شیعیان اش، جز چاه های پیرامون مدینه کسی نداشت.

...


او به فرزندانش آموخته است که: «همچون گردن بندی بر گردن دختری جوان، مرگ برای مرد زیبا ست!» چه شورانگیز و جان بخش است، «این جا نبودن!» هنگامی که تیغه ی پولادین شمشیری که تیز کرده بودند و به زهر آغشته بودند، از فرق سرش کشیده شد، نخستین احساسی که در سراسر زندگی در آرزویش بود، در خود یافت. پنجه ی نیرومند و خشنی که همواره قلب اش را می فشرد، رهایش کرد و نخستین بار از جان فریاد کشید که:

«به پروردگار کعبه سوگند، نجات یافتم!»

او از چنین پنجه یی که از درون به خفقان اش کشیده است، و در تنهایی به فغان اش آورده است می نالد؛ و شیعیان اش بر زخم ِ سرش می گریند؟!!


دکتر علی شریعتی (فصل سوم از "کویریات": در غربتی این چنین)



* "حافظ ابونعیم اصفهانی" در "ذکر اخبار اصفهان" از قول ِ "سلمان" چنین آورده است: «من، ایرانی و از مردم اصفهان و از دیهی به نام ِ جَی بودم. پدرم دهقان ِ دیه خویش بود و مرا بیش از همه دوست می داشت ... چنان در آیین زرتشت برآمدم و در راه آن می کوشیدم که آتشبان شدم و آتش می افروختم ...».

نظرات 2 + ارسال نظر
جواد مفرد کهلان جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:01 ب.ظ http://far-hang.blogspot.com

یاغیش عزیز نکنه تو هم باران ترک دیار کرده اید؟ راجع به اساس سلمان و اباذر و اویس قرنی و مقداد بن اسود مقالاتی آورده ام که چون آدرس مایلتان را ندارم؛ قسمتی از آخرین مورد را در اینجا می آورم تمامیتش در سایتهای فرهنگ و اندیشه و پژواک و.. قابل دسترسی است: اساس تاریخی روایت نصایح پیامبر به ابوذر با پندهای لقمان حکیم به پسرش و نصایح بزرگمهر به انوشیروان یکی است

در واقع اسامی لقمان حکیم (عالم درشت اندام) و برزویه (بلند قامت) یا بزرگمهر (بزرگمرد قوانین و پیمانها) طبیب سفر کرده بر سمت هندوستان یکی بوده و این دو در واقع همان القاب معروف بردیه زرتشت (=زرتشت تنومند، داماد و پسر خوانده کورش و نائب السلطنه برادرخواندگانش وه یزداته بردیه و کمبوجیه سوم پسران کورش سوم) می باشند. می دانیم وه یزداته بردیه و معاونش گائوماته بردیه (زرتشت) در عهد پدر و پدر خوانده شان کورش، در نیمه شرقی فلات ایران و سمت بلخ و هندوستان حکومت می نموده اند. در باب برزویه طبیب می دانیم که وی در تاریخ با زرمهر یا برزمهر وزیر انوشیروان اشتباه شده لذا اندرز نامه برزویه /بزرگمهر بدین وزیر و پادشاه معروف ساسانی انوشیروان (جاودانی) منتسب شده است. از اینجاست که سبب اشتراک و شباهت زیاد بین اندرزهای بزرگمهر به انوشیروان و پیامبر به ابوذر را در می یابیم که به هیچوجه تصادفی نبوده و از منشأ واحدی اخذ شده اند. لذا از این جاودانی (=انوشیروان) اندرزنامه بزرگمهر به انوشیروان همانا نصایح گائوماته زرتشت (سپیتاک زرتشت، پسر سپیتمه و نواده دختری آستیاگ) به پسر کوچک یا بزرگ خود خورشیدچهر/بستور(= زره بسته) حاکم ارمنستان و آذربایجان مراد می باشد. چه در واقع نصایح پیامبر (در اصل گائوماته بردیه /سپیتاک زرتشت) به پسرش بستور/ابوذر (اباذر غفاری= زره رزین بسته، تیگران/بوران=منسوب به ببر= باران پسر لقمان) است که توسط باطنیان یا مردم ایرانی- سامی بین النهرین به پیغمبر اسلام منتسب شده است. در حالی که نه در میان عشره مبشره مسلمین و در میان زهاد هشتگانه آنان نام و نشانی از شخصی به نام اباذر (ابوذر غفاری) دیده نمیشود. لذا اخبار این جاودانی زرتشتی به همراه جاودانی زرتشتی دیگر کورش سوم یا همان درخت رنج زدای ایرانویج (مرد صلح و سلامتی، سلیمان- سلمان فارسی) توسط ایرانیان و مردم بین النهرین طوری به مدار احادیث نبوی پیامبر اسلام وارد شده است که کمتر کسی به اصالت اسلامی ایشان تردید کرده است. لذا بی جهت نیست این فرد یعنی ابوذرغفاری (بستور پسر زریادر/زرتشت) به همراه سلمان فارسی اساطیری حاکم مداین (کورش فرمانروای بابل؛ پدر خوانده و پدر زن بردیه زرتشت) از اهل بیت پیامبر (در اساس منظور از خانواده زرتشت) به شمار رفته است. در باب نام اساطیری کورش سوم در شمار جاوانیهای زرتشتی یعنی درخت ون جوت بیش (درخت رنج زدای) گفتنی است که نام و نشان کورش سوم (فریدون) و حتی نیای وی کورش دوم (سپهسالار توس، فرزند شاهدخت ماندانا) حتی در خواب داستان تولد کورش نیز به صورت درخت جهانی سایه گستر و غوطه در آب معرفی شده است. شاید به همین دلیل ارتباط نام و نشان وی با درخت بوده است که در اوستا موطن فریدون (کورش سوم) سرزمین ورنه (منطقه پوشییده از جنگل گیلان) محسوب شده است. مسلم به نظر میرسد در پدید آمدن این مفهوم تفسیر نام کورش به "کوی" (درخت)- "اَ- رِش" (بی رنج سازنده) اساس قرار گرفته است. گرچه معنی اصلی نام کورش در زبانهای قدیم ایرانی قوچ وحشی بوده است و از این رو هم هست که نام کورش در قرآن ذوالقرنین یعنی قوچ دارای دوشاخ ذکر شده است. در وجه اشتقاق نام کورش به درخت ون جوت بیش (درخت رنج زدا) و توصیفش به درخت اساطیری غوطه در آب (هوم سفید، گوکران اساطیر زرتشتی) به معنی آرامی-عربی با توجه به معنی آرامی گلیگامش (غیل غمس= درخت عظیم و پیچیده غوطه در آب) یعنی ذوالقرنین جهانگیر اساطیری مردم بین النهرین الهام گرفته شده است. نام ایرانیی که برای سلمان فارسی اساطیری (کورش سوم) یاد شده است یعنی روزبهان (فرزند روزبه) هم نشانی تاریخی درستی است چه نام کمبوجیه دوم پدر کورش سوم به لفظاً به معنی کسی است که در زندگی کامیاب است یعنی همانکه امروزه روزبه یا بهروز گوئیم. مردمان بومی و زرتشتی بین النهرین عهد پیش از اسلام اطلاعات خاصی از زرتشت و پدر و پسر وی و اوستا داشته اند که در نزد مغان زرتشتی ایران به عمد یا به سهو فراموش شده بوده است. از آن جمله نام و نشان پدر زرتشت سپیتمان (صالح و اویس قرنی اعراب) یعنی سپیتمه جمشید (گودرز کشوادگان و هوم عابد شاهنامه، جمشید، هوم و پوروشسپ اوستا) داماد و ولیعهد آستیاگ (ازی دهاک مادی) که نزد ایشان به صور هود (عابد) پیامبر قوم عاد (مردم انجمنی=مغان) و مقداد (زیبا رخ) ابن اسود (سیامک) قید شده است و نیز خود نام بین النهرینی اوستا (ستایش شگرف) یعنی گائو-رئو- ان (سرودهای با شکوه نیایش) که اکنون هم نزد گورانهای کرمانشاهان (اعقاب مغان جنوبی) باقی مانده و به آواز و سرودهای قدیمی و سنتی ایشان گفته میشود. پیداست نام قرآن از همین نام بین النهرینی اوستا یعنی گائو-رئو-ان گرفته شده است. می دانیم که در اوستای زرتشتیان زرتشت سپیتمان نه به عنوان شاهزاده مصلح بشری پسر سپیتمه جمشید و نواده دختری آستیاگ و داماد و پسر خوانده کورش دوم همان فرشوشتر اوستا=شاه جوان، بلکه به عنوان شاعر دینی درباری ویشتاسپ کیانی (در اساس مگابرن ویشتاسپ برادر سپیتاک زرتشت، پادشاه ماد سفلی و بعد پادشاه گرگان) به شمار آمده است. خود سپیتاک زرتشت (زریادر) در عهد پدر و پدربزرگش در ولایات جنوب قفقاز (اران، ارمنستان و آذربایجان) حکومت داشته است؛ زمان کورش سوم مکان ساتراپی وی از آنجا به بلخ و ناحیه دربیکان (دری ها) تغییر داده شد و وی از این منطقه به نمایندگی از جانب وه یزداته بردیه -که به خاطر سنگینی وزنش قادر به تحرک زیاد نبود- بر امور ولایات شرقی امپراطوری کورش سوم و پسرانش از جمله شمال غربی هندوستان نظارت مینمود. در آن نواحی وی نه به عنوان گائوماته زرتشت (سرود دان زرین اندام) بلکه تحت عناوین گوتمه بودا (سرود دان دانا و منور) بنیانگذار آیین بودایی و گوتمه مهاویرا (سرود دان بسیار دانا و قهرمان) بنیانگذار آیین جاین معروف شده است.

با سلام.
تلاش کرده اید این فرضیه که «اساس تاریخی روایت نصایح پیامبر به ابوذر با پندهای لقمان حکیم به پسرش و نصایح بزرگمهر به انوشیروان یکی است» را بطور خلاصه با این سخنان اثبات کنید:

1- "ابوذر غفاری" را همان "بستور" دانسته اید و "سلمان فارسی" را "کورش".
2- بحثی هم در یکی بودن ِ "اویس قرنی" با پدر ِ "زرتشت" داشته اید و ...
3- اظهار فضل نموده اید که در اَوستا، "زرتشت" همان شاعر درباری ِ ویشتاسپ کیانی ست و ...
4- و در بی نظیرترین حالت فرموده اید:
«پیداست نام قرآن از همین نام بین النهرینی اوستا یعنی گائو-رئو-ان گرفته شده است.»

جواد مفرد کهلان شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ق.ظ http://far-hang.blogspot.com

با درود
و تشکر از نکته سنجی هایتان ولی لحن نه چندان مناسب برای شخصی که نمی شناسید. احتمالاً دولتمداران ایران اخباری که از رگ خونین اضافی مغز یک محقق تاریخ و اساطیر ایرانی خبر دارند که کشیشی سوئدی وی را در تفسیری بر مقاله عیسی مسیح تاریخی دارای نیروی شیطانی خوانده است. در نزد خود سوئدیها و محافل خصوصی شان این آوازه است. به سبب این رگ خونین؛ خونی غیر عادی و مسموم در رگها روان است. گرچه بدن با آن به نحوی سازش نموده است و از لحاظ فیزیکی و روانی مشکلی ایجاد نمی کند. من این موضوع به زبان نمی آورم. لحنی که شما به کار برده اید مرا بلبل زبان کرد. لطفاً این مطلب را منتشر نکنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد