وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

او که رفت ، و او که ماند ...


من دوستان بسیاری در اینترنت داشته‌ام که اکنون هیچ نام و نشانی از آنها نمی‌یابم؛ گویی که از آغاز نبوده‌اند ...

نمیدانم این چه احساسی‌ست که دست میدهد، تا به یکباره بخواهی نام و نشان خود را از چشم دیگرانی که با تو در این دنیای مجازی دَمخور بوده‌اند پنهان سازی؛ دور شوی، بروی، گُم و ناپیدا شوی، بی هیچ نشان و اثری؟!

سالهاست که از رفتن یکباره و بی‌خداحافظی دوستم "آرمین کسروی" میگذرد.

درباره‌ی رفتنِ او پیشتر نیز در اینجا سخن گفته بودم؛ و از زحماتش در پژوهشهای اَوستاشناسیِ دنیای مجازی یاد کرده بودم ...

هرچند که رفته است، هرچند که وبلاگش را دیگر نشانی نیست، ولی کتابهایی که به همّت‌اش تایپ و در اختیار دوستداران کتابهای الکترونیکی در اینترنت قرار داده شد هنوز برجاست: "بیستون"، "خودآموز خط اوستایی"، "سرودهای زرتشت" و ...

هیچگاه ندانستم چرا رفت؛ و کجا رفت؟

پیش از رفتن‌اش، نشانه‌هایی از عزم به سفر در وبلاگش می‌یافتم ... ؛ یکبار هم از او پرسیدم که چه شده و چه اتفاقی افتاده؟ و گفت که نمیتواند توضیح دهد ...



دومین فردی که به شیوه‌ای مشابه، نام و نشانش را به یکباره در اینترنت گم کردم و جز چند مصاحبه و نوشته‌ی قدیمی در سایتهای متفرقه، نشان دیگری از او برجای نماند، "فرناز سیفی" بود؛ وبلاگ‌نویس فمینیستی که نثری فاخر داشت و صاحب وبلاگ مستطابِ  "امشاسپندان" ...

او البته بارها از رفتن سخن میگفت و از احساس ِ خاصی که گاهی حادث میشد تا دکمه‌ی "حذف وبلاگ" را بفشارد ...

با او پیوسته در جدل بودم؛ تظاهرات تند فمینیستی در نوشته‌هایش، هر پسر و مردی را در بدو امر به موضع‌گیری وا میداشت ...

ولی زمانی که دستگیر شد و زمانی که از ایران برای همیشه رفت، دلم گرفت ...

در وبلاگش "امشاسپندان" (پیش از آنکه محو-اش کند)، در اولین نوروز پس از رفتن‌-اش از ایران، گفتاری آورده بود که اشکم را سرازیر کرد و باعث شد به خود دُشنام دهم که چرا گاهی کامنتهای تند و تیز برایش میگذاشتم ...

اینک در این بهار، بهارانه‌ی او را میآورم؛ با تضمینِ این بیت از فردوسی:

ز یاران بسی ماند و چندی گذشت/ تو با جام همراه مانده به دشت

دیرزمانی از هنگام حضور یاران گذشت و تو به تنهایی  با جام، در دشت زندگی (در عرصه‌ی حیاتی که اکنون از یاران خالی مانده است)، تنهامانده‌ای ... .

__________


بهارانه - نوشته‌ای از "فرناز سیفی" - جمعه 2 فروردین 87 - وبلاگ امشاسپندان


بهار اینطوری نمی آید... باید آب شدن یخ ها را ببینی، و آن مرد نخراشیده و قلدرماب "سمنو عمه لیلا" میدان تجریش... اینطوری که نمی شود آخر... باید نرم و نازک دانه های سفید برف روی سرت را در طول زمستان حس کرده باشی تا شکوفه و سبزی درخت برایت معنا داشته باشد. نه که در شهری زندگی کنی که چندین سال است لقب "سبزترین شهر قاره اروپا" را یدک می کشد و بعضی روزها از شدت فراوانی درخت و سبزه و گل حتا رنگ سرخ و آتشین را هم سبز ببینی، نه صدای پای زمستان به گوشت می رسد و نه بهار ...

حیران جادوی آن همه بوی دلنشین گل های ایران هستم... همه جای این شهر نرگس روییده است، نرگس هایی که بوی پهن می دهند، بغل بغل رز و لاله خریده ام، بوی پهن را هم نمی دهند حتا! جادوی آن همه بوی مست کننده گل های ایران چیست؟...

تخیل عید در این شهر سبز سخت است... آن همه بوی محشر را در سینه حبس کردن و اوج گرفتن... خوب است که یکی از درخت های حیاط خانه غرق شکوفه های صورتی شده است و دست کارمند پست کارت هایی را سر داده است به داخل خانه و رییس دانشکده تان ایمیل تبریکی حواله میل باکس، با آرزوی صلح و دموکراسی برای کشورت.... و خوب است که با اینکه تنها دو واژه فارسی بلد است، برایت کارت تبریک "سال نو مبارک" فارسی می فرستد و آخرش می نویسد Boooooos....erm...baccara...Bagala...Baghara...ermm...Whatever!!

آرزوهای بدیهی ام را دگرباره نمی نویسم... و از ته دل آرزوی صلح دارم، صلح ماندگار، و اندکی خرد برای آنها که خانه را در دست هایشان می فشارند...


مصاحبه‌ی "فرناز سیفی" با شبکه‌ی جهانی "دیسکاوری" درباره‌ی وبلاگ نویسی در ایران را در اینجا ببینید و بشنوید. 




نظرات 3 + ارسال نظر
فرشید چهارشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.farshidh.blogfa.com

درود بر سرور یاغش گرامی‌
در این محیط مجازی گاهی به نقطه میرسیم که در نگاه اول نوش دارویش رفتن است...اما کمی‌ صبر و تحمل ما را از رفتن باز میدارد..همانند شرایطی که برای شما پیش آمد و سپاس خدا که زود برگشتید...
امیدوارم که به زودی خبری از دوستان خوبتون بگیرید...
آهنگ بسیار زیبایی به نام ستاره‌ها از عارف به یادگار مانده است که شوربختانه امروزه در دسترس نیست...اما خواننده‌ای به نام سعید پورسعید به تازگی این آهنگ را خوانده اند که به شما و همه کسانی‌ که منتظر عزیزی‌ هستند، تقدیم می‌کنم:
http://www.4shared.com/file/34380398/408115c8/Saeid_Poursaeid_-_Atre_Nafasha.html?s=1

امیدوارم همیشه ساز روحتان کوک باشد...

درود دوست ِ بزرگوار
سپاس از مهرت.

رابعه پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 04:11 ق.ظ

همیشه پریم از این رفتن ها

آناهید پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:59 ب.ظ

سلام.وبلاگ به روز و جالبی داشتید. راستش منم مرمت بنایی هستم ولی یه پله پایین تر از شما.امسال فارغ التحصیل شدم.با توجه به اینکه 27 سالم قبولی در کنکورارشد89 خیلی برام مهم .نگفتید فارغ التحصیل چه سالی هستید ولی اگه ممکن راهنماییم کنید چه چیزایی بخونم که برام کنکورم مفید باشه.
مرسی

سلام.
توصیه می کنم از سایت ِ زیر بازدید فرمایید و در آن عضو شوید:
http://mehrazi.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد