سر ِ ناسزایان برافراشتن
وز ایشان امید ِ بهی داشتن
سر ِ رشته ی خویش گم کردن است
به جیب اندرون مار پروردن است.
درختی که تلخ است وی را سرشت
گرش برنشانی به باغ ِ بهشت
ور از جوی ِ خلدش به هنگام ِ آب
به بیخ انگبین ریزی و شهد ِ ناب
سرانجام گوهر به کار آوَرَد
همان میوه ی تلخ بار آوَرَد.
به عنبر فروشان اگر بگذری
شود جامه ی تو همه عنبری
وگر تو شوی نزد ِ انگشت گر
از او جز سیاهی نیابی دگر
ز بد گوهران بد نباشد عجب
نشاید ستردن سیاهی ز شب.
ز ناپاک زاده مدارید امید
که زنگی به شستن نگردد سپید
ز بد اصل چشم ِ بهی داشتن
بُوَد خاک بر دیده انباشتن
پایگاه پژوهشهای فرهنگ و زبانهای آریایی بروز شد :
مقاله ای از فرشید ابراهیمی
دوهزار و پانصد سالهام!
(به یاد دکتر پرویز ناتل خانلری : 1292 –1369)
(چکامهی عقاب)
http://acls.blogfa.com/post-41.aspx
درود بر شما!
بسیار عالی! سپاس از این شعر زیبا که از فردوسی گذاشتید.
درود بر شما
بسیار خوب بود
این ابیات از فردوسی نیست،
در کدام چاپ از شاهنامه چنین ابیاتی امده،،
در مقدمهی شاهنامهی بایسنقری آمده. در اصل بودنشان، تردید جدی وجود دارد.
سر لوحه زندگی باید قرار بدیم...عالی بود
این که این بیتها ازکیست در داستان دگردیسی ودگرگونگی پدید نمیاره
خودگفتار مهمه از هرکه هست بسیار درسته و دانش نیز بابکارگرفتن پیشینه و تجربه به این دیدگاه رسیده که ژن خمیرمایه و اسکلت شخصیت هست و محیط نمیتونه دراون دگرگونی بنیادین پدید بیاره
تنها در شدت بروز و کمی درکیفیت بروز اثرگذاره
البته خوداون آدم با کارکردن و پایش ذهن و گفتاروکردار میتونه به مرور در شخصیت خودش بشکل بنیادین اثر بذاره
اما بجز خود اون آدم هیچ کس نمیتونه بن مایه و ساختاراخلاقی رو دچار دگردیسی بکنه
فراوان آزمودن و به همین رسیدن
بسیاربسیار زیباست مفهوم بیتهای بالا
از ادمای کم مایه و بی مایه باید فرار کرد
کشورایران رو دادن به کسانی که همه ی خمیرمایشون با تازی گری آلوده بود=نتیجه همین شد که دیدیم!بیش از2دهه به اینها فرصت اصلاح نگاه و رویه داده شد اما رسیدیم به همین بیتهای زیبا که
درختی که تلخ است وی را سرشت....
سرانجام گوهر بکارآورد همان میوه ی تلخ بارآورد...
پاینده باد ایران وایرانیانی که دیدگاه*گفتار وکردارشون یادآور پیشینیان بزرگمونه
به امید بهروزی ایرانیان راستین
وشستن تن و بدن میهن از هرچه بیگانگیه بویژه تازیان نابکارکه هرچه درد داریم ازین بی مایگانه