وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

انتظار

تو زمان ِ زیادی را به انتظار گذراندی در کنار ِ آن دریاچه ...

باد می‌آمد و شاخ و برگ ِ درختان را آوایی رازناک بود در جنگل ...

قُرص ِ ماه، کامل بود و نورانی ...

می‌توانستی بی‌خستگی بنشینی و آن نور را بنگری، و به آوای ِ رقص ِ در سکوت ِ شاخساران ِ جنگل در باد گوش بسپاری و همین ...؛ اینگونه سرخوش باشی.

ولی غفلتاً از پس ِ آن انتظار، یک تنهایی ِ بزرگ بر دل‌ات افتاد ...

انتظار و تنهایی، به مانند ِ دو برادر ِ توأمان جان‌ات را دربرگرفتند، و یکباره دل‌ات گرفت از آنهمه سخن که داشتی، و از آن همه سکوتِ دعوت‌کننده ...

سکوت کن! سکوت کن!

...


نظرات 1 + ارسال نظر
... پنج‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 06:26 ب.ظ

ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد