وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

جایگاهِ "آتش بهرام"ِ اصفهان، و سرود ِ آتشـگاه



دوستداران ِ اصفهان، یکم ِ آذر ماهِ هر سال را روز ِ «نکوداشتِ اصفهان» نامیده اند. شرح مختصری از چرایی ِ این نامگذاری را می توانید در اینجا بخوانید.

دوستِ فاضل ِ ارجمند، جناب آقای دکتر شاهین سپنتا به مناسبت ِ این روز پرسشی را از طریق ِ ایمیل مطرح ساختند که «از دیدگاهِ شما مهمترین چالش پیش روی شهر تاریخی اصفهان در حال حاضر چیست؟» این حقیر نیز پاسخی ارسال نمود که اکنون در تارنمای ِ وزین ِ "ایران نامه" منتشر شده است!

نگارنده در پاسخ ِ خود، یادی نیز از استادش مهندس "احمد منتظر" کرده بود و آنچه در بهار ِ سال 1386 مایه ی تأسفِ همه ی دانشجویانِ "دانشگاه هنر اصفهان" شد: شکایت "شهرداری اصفهان" از استاد و پیش بردن ِ کار ِ دعوا تا مرحله ای که چشم انداز ِ زندان تصویر شد و  وثیقه برای رهایی!

ولی در آن پاسخ، مجال ِ آن نبود که مسئولین ِ دخیل در این امر را به این نوشته ی "ویکتور هوگو" درباره ی جایگاه و مقام ِ "معلم" توجه داده و متنبّه سازم که:

«اگر به کارگاه ِ یک پارچه باف بروید، می بینید او پرده و پارچه می بافد، و می گویید این آدم ِ گرانبهایی است. وقتی به دکان ِ یک آهنگر می روید، می بینید او بیل و کلنگ و پُتک و خیش می سازد، می گویید که او آدمی است که کارش مورد نیاز است و وجودش ضروری است. شما به این آدم ها، به این کارگران درود می فرستید. ولی وقتی به خانه ی یک معلم وارد می شوید، می بایست بیشتر احترامش بگذارید و به او درود ِ فراوان بفرستید! زیرا می دانید او چه می سازد؟

او روح و اندیشه ی انسان را می سازد! ... او خیش ِ"کشاورز"، و پارچه ی "بافنده" و بیل و کلنگ ِ "آهنگر" را در اختیار دارد و کار ِ هنری و بزرگِ خداوند را روی ِ زمین به نمایش درمی آورد و جلوه می بخشد، که در حقیقت "بازسازی ِ آینده" نام دارد».


نگارنده، یادداشتِ دیگری نیز به مناسبت ِ روز ِ «نکوداشت اصفهان» برای جناب آقای دکتر سپنتا ارسال نموده بود با عنوان ِ «جایگاه ِ "آتش بهرام" ِ اصفهان»، که اکنون در تارنمای "ایران نامه" منتشر شده است. به نشانی ِ زیر:

http://www.drshahinsepanta.blogsky.com/1389/09/03/post-473

در این یادداشت، نگارنده به مانند ِ یک گنج یاب (!) اوراق ِ کهن را در دست گرفته و تلاش نمود محل ِ آن گنج ِ باستانی را بیابد. نقشه ای که در پایان ِ ملاحظاتِ خود از محدوده ی آتشکده ارائه نمود، ذیلاً تقدیم می گردد: (محدوده ی مستطیلی که با رنگ قرمز مشخص شده است)


توضیح تصویر اول: کارت پُستال ِ "آتشگاه ِ اصفهان". از خامه ی دوست ِ هنرمندم "محمّد مظفّری" با سروده ای از سرکار خانم "حنّا مبارکی" و خوشنویسی ِ "مجید بهرامی". (ویرایش و پیرایش ِ نهایی ِ تصویر و سروده از نگارنده است)



سرودِ آتشـگاه


چه خانه ی سرد و بی روحی است طبیعت

که خدا از آن رفته باشد!
و چه قبرستان عزادار و غم زده ای است زمین
که در آن معبد نباشد! (تضمینی از نوشته های دکتر شریعتی)
گُل ِ رُزاس با این خاطرات و پیوستگی ها
که در این معبد کشف شده است
به من ثابت کرد که این همان گلی است
که من سالهایی که نمی دانم کی بوده است
گم کرده بودم و اکنون به تصادفی
که هرگز تصوّرش نیز نمی رفت پیدا شد.
چه گلی! چه گذشته ای! چه شکوهی!
گُل ِ رُزاس!
نماد ِ باران و برکت و رویش و بهار!
سوگند ِ غمگین و مطهّر و استوار ِ این آتشگاه



نظرات 1 + ارسال نظر
شاهین سپنتا پنج‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:15 ب.ظ http://www.drshahinsepanta.blogsky.com

درود

سروده بسیار زیبایی بود
شاد و پیروز باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد