وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

اندر حکایت "پاپوش دوختن" و احوال ملّتِ ایران


"پاپوش برای کسی دوختن" در فرهنگِ عامه به این معنی است که "فردی را به حیله، گناهکار کردن" و به رنج و زیان انداختن. امّا حکایتِ "پاپوش‌دوختن" ِ مردم ِ ما برای یکدیگر:

این موضوع آنچنان رایج و روایی‌ست که نه دانشگاه می‌شناسد نه بازار و اداره و ... و نه حتی عرصه‌ی ورزش! با کمی دقت در رفتار ِ همکارانتان در هر صنف و رده و جایگاهی که هستید می‌توانید آن را بیابید ...

علّت-اش شاید حسادتِ ذاتی ِ ایرانیان باشد که چشم ندارند پیشرفتِ هم-رده  و همسایه‌ی خود را ببینند و اگر کسی به واسطه‌ی زحمت و تلاش ِ خود کمی بالا رود و بزرگ شود، دیری نمی‌پاید که با مُخ به زمین-اش می‌کوبند و ... همینطور است شیوه‌ی برخورد با اغلبِ مدیران و کارگزارانِ لایق و خدمتگزاران ِ راستین ِ سرزمینمان.

"حسادت" البته از خصیصه‌های بسیاری از انسان‌هاست که در کشورهای دیگر جهان نیز منجر به رفتارهای مشابه می‌شود. ولی "ایران" در این میان، شاید رتبه ی اوّل را برای خود محفوظ داشته است.

اینجاست که ذهن معطوفِ سروده‌ی زیبای "ملک الشعراء بهار" می‌شود که بیان ِ احوالِ ملّتی‌ست غنوده در پیله‌ی نخوت؛ مردمی که بدون ِ دستیابی به مقاماتِ بالای دنیوی و اُخروی، مدام به پیشینه‌ی پُرافتخار خود می‌نازند و بی‌بهره از دانش و فضایل ِ اخلاقی، خود را اربابِ عقول و معنویات می‌پندارند:


ای مردم ِ ایران همگی تند زبانید
خوش نطق و بیانید

هنگام سخن گفتن برّنده سنانید
بگسسته عنانید
در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید
از بس که جفنگید از بس که جبانید
گفتن بلدید امّا کردن نتوانید
هنگام سخن پادشه ِ چین و ختائید
اربابِ عقولید
در فلسفه اهل کره را راهنمایید
با رد و قبولید
هنگام فداکاری در زیر عبایید
از بس که فضولید، از بس که جهولید
از بس چو خروس سحری هرزه درایید
گر روی زمین را همگی آب بگیرد
ای ملّت هُشیار
دانم که شما را همگی خواب بگیرد
ای مردم بیکار
ور این کره را دانش و آداب بگیرد
بر این تن ِ بیمار، هرگز نکند کار
کی راست شود چوب اگر تاب بگیرد
گر روی زمین پر ز جدل گشته به ما چه
ملّت به شما چه!
عالم همه پُر کید و دغل گشته به ما چه
آقا به شما چه، مولا به شما چه!

ور بین دو کس ردّ و بدل گشته به ما چه
ما عرضه نداریم کزین جنگِ عمومی
گردیم زیاده
ما را نبود صنعتی از شهری و بومی
جز کبر و مناعت، جز ناز و افاده
فریاد ازین مسکنت و ذلّت و شومی
گوییم که "کیخسرو"ِ ما تاخت به کلدان
در سایه‌ی خورشید
گوییم که "اِگزِرسِس"ِ ما رفت به یونان
با لشکر جاوید
گوییم که "بهرام" درآویخت به خاقان
آن یک چه برین کرد، این یک چه از آن دید
گر بس بُوَد این فخر به ما، وای بر ایران
گر "کورُش" ِ ما شاهِ جهان بود، به من چه!
جان بود، به تن چه!
"گشتاسپ" سر ِ پادشهان بود، به من چه!
دندان به دهن چه!
ور توسن ِ "شاپور" جهان بود، به من چه!
"شاپور" چنان بود، بر کلب حسن چه!
جانا، تو چه هستی؟ اگر آن بود، به من چه!
ای وای دریغا که وطن مرد ندارد
کس درد ندارد
رویین تنی اندر خور ِ ناورد ندارد
هم جمع ندارد، هم فرد ندارد
جز دیده‌ی گریان و رُخ ِ زرد ندارد
ای مفتخوران مفتخوری تا کی و تا چند
کو حس و حمیت؟!
ای هموطنان کینه‌وری تا کی و تا چند
کو عرق نژادی، کو آن عصبیت؟
این مزرعه خشکید، خری تا کی و تا چند؟!



گفتارهای دیگر:

- شرافتِ آریایی



نظرات 8 + ارسال نظر
==--کردوان_--== یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ب.ظ http://kordawan.kurdblogger.com

به خشنودی ِ اهورا(=خداوند جان)مَه‌زدا(= خداوند خرد)
با درود به آریاییان از هر ریشه و اندیشه‌ای، کامنت یکم
.
اَشِم وُهو ، وَهیشتم اَستی ، اوشتا اَستی ، اوشتا اهمائی ، هیَت اَشایی ، وَهیشتایی اََشِم
.
یک بهدین روز را چنین می‌آغازد:
راستی بهترین نیکی است و مایه‌ی ِ خوشبختی است ....(نماز ِ اشم وهو)
.
یک مسلمان به‌ویژه شیعه ، روز را با شنیدن شهادتین چنین می‌آغازد:
""اشهدان لا اله الا الله و ان محمد رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله""
خود دادگری کنید که یک شیعه که روزش را با دروغ می‌آغازد و به جای ِ دو شهادت ، سه شهادت و گاهی چهارشهادت می‌دهد !
""اشهد ان علیا حجت الله""
و دیگران هم می‌شنوند و چنین دروغ و نوآوری ِ بزرگی را دین ِ اسلام می‌پذیرند و دم برنمی‌آورند.
.
دین ِ اسلام که تقیه(=دروغ مصلحتی)را پذیرفته ، فرزند ِ ناخوانده‌ای به نام ِ تشیع دارد که اهل تشیع نیز زندگی‌شان را با دروغ می‌آغازند.(شهادتین در گوش ِ نوزاد)
.
انگار فرافکنی مد شده است !
.
یا خدایی که در قران دروغ‌های ِ فراوانی می‌گوید:
برای نمونه از آفرینش هستی می‌گوید که در شش روز انجام می‌شود ولی ، آیا زمانی‌که هستی ساخته نشده ، روز می‌تواند مانک(=معنی)داشته باشد ؟
.
بیایید داوری کنید که کدام یک دروغ‌گو هستند و کدام مردمان کارشان به پاپوش‌درست‌کردن برای ِ دیگران خواهد کشید ؟
.
آیا شمایی که حسادت را از برکت ِ نیکی‌ها می‌پندارید ، آیا برهانی هم دارید ؟
آیا می‌توانید در گاهان یا اوستای ِ غیرگاهانی ، نمونه‌ای از آن بیاورید ؟
.
در دین ِ اسلام ، حسادت آفریده‌ی ِ ا... است ، با هم چند نمونه از آفریده‌های ِ ا... را بخوانیم:
سوره‌ی ِ 113 به نام فلق
بگو پناه مى‏برم به پروردگار سپیده دم (1)
قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ﴿1﴾
از شر آنچه آفریده (2)
مِن شَرِّ مَا خَلَقَ ﴿2﴾
و از شر تاریکى چون فراگیرد (3)
وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ﴿3﴾
و از شر دمندگان افسون در گره‏ها (4)
وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ ﴿4﴾
و از شر [هر] حسود آنگاه که حسد ورزد (5)
وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ ﴿5﴾
.
امیدوارم سرچشمه‌ی ِ حسادت را شناخته باشید !
.
تا کنون خیلی خودم را کنترل می‌کردم که برای ِ شما کامنت نگذارم ، پست ِ پیشین ِ شما ، خوشنودم کرد و گمان کردم ، پشیمان شده‌اید ولی اکنون پس از خواندن ِ پست ِ نوین ، می‌بینم که همانی هستید که بودید.امیدوارم شما که دانشی دارید به جای ِ سانسور کردن ِ کامنت ِ من ، پاسخی برای ِ این همه لغزش در قران داشته باشید.
.
دست در دست هم دهیم به مهر ، میهن خویش کنیم آباد

سلام.
نخست، گفتید: [درود به آریاییان از هر ریشه و اندیشه‌ای]
و من می گویم: سلام بر "انسان" از هر نژادی!

دوّم، نماز ِ راستی و "اشم وهو" خواندید؛ و بعد گفتید که شیعیان روزشان را با دروغ می‌آغازند!
ایرادی که بر قرآن می گیرید را البته پژوهندگان ِ قرآنی باید پاسخ گویند. فقط یک نکته؛ یکبار یکی از دوستان ِ پارسی-ام (از جامعه‌ی پارسیان هندی) سخن جالبی می‌گفت:
«... کسی که "خدا" را در بی وفایی به دین ِ مادری ِ خود می جوید و گمان می برد که "دین" یک جامه و لباس است که بتوان به آسانیِ یک لباس با آن معامله کرد، هیچگاه راه به "آتشکده‌ی بهرامِ" ما نخواهد بُرد! »

دست در دست هم دهیم به مهر ، میهن خویش کنیم آباد!

==--کردوان_--== جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:52 ق.ظ http://kordawan.kurdblogger.com

به خشنودی اهورا(=خداوند)مز(=جان)دا(=خرد)
با درود به ماهمان سرزمین آریاییان کامنت ِدوم1از3
.
درباره‌ی ِ داستانی که از دوستان ِ پارسی ِ تان نوشتید امیدوارم تقیه نکرده‌باشید ، بسیار دور از خرد است که یک بهدین ، چنین چیزی بگوید.
.
خوش آن روزگار همایون ما***خوش آن بخت پیروز و میمون ما
کجا رفت هوشنگ و کو زرتشت؟***کجا رفت جمشید فرخ سرشت؟
کجا رفت آن کاویانی درفش؟***کجا رفت آن تیغهای بنفش؟
کجا رفت آن کاوه نامدار؟***کجا شد فریدون والا تبار؟
کجا شد هخامنی کجا شد مدی؟***کجا رفت آن فره ایزدی؟
کجا رفت آن کوروش دادگر؟***کجا رفت کمبوجی نامور؟
کجا رفت آن داریوش دلیر؟***کجا رفت دارای بن اردشیر؟
دلیران ایران کجا رفته اند؟***که آرایش ملک بنهفته اند
بزرگان که در زیر خاک اندر اند***بیایند و بر خاک ما بگذرند
بپرسند از ایندر که ایران کجاست؟***همان مرز و بوم دلیران کجاست؟
بینند که اینجای مانده تهی***ز اورنگ و دیهیم شاهنشاهی

عین واقعیّت را گفتم.
نزدِ "پارسیان"، وفاداری به دین، جایگاهی والا دارد و آنها کسی را که از "اسلام" برگشته و دین ِ زرتشتی اختیار کرده باشد، عزیز نمی دارند.

==--کردوان_--== جمعه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:53 ق.ظ http://kordawan.kurdblogger.com

به خشنودی اهورا(=خداوند)مز(=جان)دا(=خرد)
با درود به ماهمان سرزمین آریاییان کامنت ِدوم2از3
.
نکته‌ای را نگفته بودم:
مبادا کسانی که وبلاگ ِ شما را می‌خوانند گمان کنند که شما از سر ِ میهن‌دوستی ، نامی از بهار بردید
.
شاید کسانی باشند که وبلاگ ِ شما و ژرفای ِ کینه‌ی ِ شما را دیده و خوانده باشند و شما هم سروده‌ای از بهار آوردید و برخی گمان کنند که آن زنده‌یاد نیز هم‌سنگر و هم‌سوی ِ شما بوده ، برای همین ناچار شدم دو نمونه از سروده‌های ِ ایشان را نیز بگذارم.
اگرچه دوتایی ِ واپسین نیز خود گویای ِ اندیشه‌ی ِ بهار بود.
.
آنچه کورش کرد و دارا و آنچه زرتشت مهین***زنده گشت از همت فردوسی سحر آفرین
نام ایران رفته بود از یاد تا تازی و ترک***ترکتازی را برون راندند لاشه از کمین
شد درفش کاویانی باز برپا تا کشید ***این سوار پارسی رخش فصاحت زیر زین
آنچه گفت اندر اوستا زرتشت و آنچه***اردشیر پاپکان تا یزدگرد به آفرین
زنده کرد آن جمله فردوسی به الفاظ دری***این است کرداری شگرف, این است گفتاری متین
ای حکیم نامی ای فردوسی سحر آفرین***ای بهر فن در سخن چون مرد یک فن اوستاد
شور احیای وطن گر در دل پاکت نبود***رفته بود از ترک و تازی هستی ایران به باد
خلقی از تو زنده کردی ملکی از نو ساختی***عالمی آباد کردی خانه ات آباد باد

"بهار" ، بی‌شک میهن‌دوستی آگاه بود. "بهار" صاحب اشعار ملّی و میهنی بسیاری است و در این سروده نیز اگر خشم گرفته، مخاطب-اش افرادی چون شما بوده و نه مردم آگاه؛ و چه جالب که "آفتاب آمد دلیل ِ آفتاب!"
دست در دست هم دهیم به مهر، میهن خویش کنیم آباد!

==--کردوان_--== چهارشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 12:18 ب.ظ http://faravashi.blogfa.com/

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد***ستایش خرد را به از راه داد
.
""هرکس در این جهان ، کردارش می‌بایستی بر پایه‌ی ِ راستی که آیین ِ بنیادین ِ زندگی است باشد ، راهبر می‌باید با دروندان و راستان و همچنان با آنانکه کردار ِ نیک و بدشان به هم آمیخته است ، با درست‌ترین ِ کردارها رفتار کند.
از گزارش ِ دکتر وحیدی ازاهونودگاهان-هات۳۳بند۱""
.
هم‌میهن ِ گرامی وبلاگ ِ فره‌وشی با پاسخی کوتاه به یکی از نوشتارهای ِ زرتشت‌وی(امین) آپدیت شده است خواندن ِ دیدگاه ِ شما نیز در همین راستا ، مایه‌ی ِ خوشنودی ِ من خواهد بود.
.
این کامنت دوم ، 3از3 چه شد ؟

مارلیک دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:29 ب.ظ http://www.maarliik.ir

جالب بود...ممنون.

مارلیک دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:30 ب.ظ http://www.maarliik.ir

کاش یه توضیحی راجع به نقاشی ها هم می دادید...

ابوذر پنج‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1401 ساعت 05:49 ب.ظ

درود فراوان به شما که به اصل مشکل اشاره کردید دروغ همان چیزی که این اسلام با زیرکی مارا وادار به گفتنش ولز طرفی منع میکند

دروغ‌گفتن یا نگفتن ربطی به دین و مذهب افراد ندارد. تقوا، همان چیزی‌ست که اصل هر دینی بر آن تأکید دارد. ولی ممکن است برخی از مبلغین آن دین، برخوردار از تقوا نباشند. راست‌گویی و اخلاق‌مدار-بودن هم ارتباطی با مذهبی‌بودن یا نبودن ندارد. ممکن است فردی مذهبی‌نما باشد ولی پَست و دروغگو؛ و هم ممکن است فردی بی‌اعتقاد به مذهب باشد ولی راستگو و باتقوا.

روح‌الله دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 03:27 ق.ظ

آقای اهورا مزدا ما که زیاد متوجه نشدیم چی گفتی ولی خودت از همه کینه داری و حرفات به دل نمیشینه ، مثل این میمونه من بیام به دین تو توهین کنم بگم تو نمی‌فهمی ما خوبیم اوکی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد