سرانجام با تلاشِ «لُرد پدینگتون» [یکی از کاربران کافه کلاسیک]، آهنگ خاطرهانگیز تیتراژ کارتون «بچههای مدرسهی والت» هم پیدا و کشف رمز شد! این آهنگ متعلق به خود مجموعهی کارتونی بوده است و در قسمت (4) از نسخهی اصلی (ژاپنی) شنیده میشده؛ ولی چون این قسمت در تلویزیون ایران کامل پخش نشده بود، امکان شناسایی-اش هم تا کنون مقدور نبود. کاش میشد یکبار شرح این جستوجوی طولانی را از آغاز تا امروز که این اثر پیدا شده، سر صبر نوشت ... خودش خاطرهی جمعیِ یک دوران است ... .
نکتهی جالب اینکه، برخلاف گمان همهی ما که میپنداشتیم چون خاستگاهِ داستان از ایتالیا بوده پس لابد این موزیک هم یک تِم و پیشینهی ایتالیایی دارد (!)، در نسخهی دوبله-شدهی کارتون به زبان ایتالیایی، آهنگِ خاطرهانگیز ما (ایرانیان) را حذف کرده و موسیقی دیگری جایگزین-اش کردهاند؛ که لابد این دوّمی، ایتالیاییتر و نزدیکتر به روحیاتشان بوده است ... .
کنجکاو بودم بدانم که در این سکانس، دیالوگها چه بوده؛ مخصوصاً بین پدرِ انریکو با مادر-اش:
(ترجمهها از روی گوگل-ترانسلیت است؛ دوستان خُرده نگیرند)
bene bene bene così grossi quel povero ragazzo è un compagno di classe di enrico
خُب خُب خُب عالیه که اون پسر فقیر، همکلاسی انریکو است
già enrico era imbarazzato quando l'ha riconosciuto ma ha deciso di andarlo a trovare spesso e anche di diventare suo amico
انریکو وقتی شناخته بودش، خَجل بود
امّا تصمیم گرفت که بیشتر بهش سر بزنه و دوست-اش بشه
sono contento è una bellissima decisione nostro figlio è davvero un bravo ragazzo ne sono fiero
خوشحالم، این تصمیم قشنگیه
پسرمون واقعاً پسر خوبیه؛ بهش افتخار میکنم
questo amicizia insegnerà molte cose
این دوستی، چیزای زیادی بهش یاد میده
tanti auguri un piccolo obolo per favore
(آکاردئون-نواز) مبارکها باشه، یه همراهیِ کوچیک بفرمائید لطفاً
approfittiamo l'occasione
بیا از فرصت استفاده کنیم
signora permette questo ballo
خانم، اجازهی این رقص را میدید؟
che pazzia
دیوونه (محبت-آمیز)
cara quanto tempo è passato dal nostro ultimo ballo
عزیزم، از آخرین رقصمان چقدر گذشته؟
quasi non lo ricordo
یادم نمیاد
....
چند روز پیش، یکی از دوستان، مطلبی دربارهی سریال "ماجراهای شمال بزرگ" نوشـته بود؛ سریالی که بر مبنای رمان "آوای وحش" ساخته شده؛ و محصول مشترک یوگسلاوی سابق و ایتالیا در سال 1973 است؛ و اوایل دههی هفتاد از شبکهی دو پخش میشد (تیتراژ سریال در اینجا).
با آن نوشـته، خاطرات بسیار قشنگی که از این سریال داشتم از نو برایم تداعی شد!
من هم برای دوسـتان، یک انیمیشن کلاسیک مرتبط با تب جویندگان طلا تقدیم میدارم:
خوان دوّم
Drahousek Klementina
[اطلاعات اثر در IMDb]
عکس بالا: دستهی معدنچیان طلا در یوکان آلاسـکا ــ اواخر قرن 19 م.
این انیمیشن را "یرژی بردِکا" ، انیماتور شهیر چک، با نگاهی طنزآمیز از روی ترانهی فولکلور معروف "محبوبم کلمنتاین" (+) ساخته است.
متن اصلی ترانه را با آواز انگلیسی-اش در نماشا گذاشتهام.
در انیمیشن، همین آواز بالا، به زبان چِکی و با تغییراتی به مقتضای حال و هوای اثر شنیده میشود. متأسفانه، زیرنویس-اش را کامل نداشتم و نصفه بود (آنهم به روسی)؛ که همان را به فارسی برگرداندم و روی انیمیشن گذاشتم. فیلم را با زیرنویس در سایت تماشا و پیکوفایل بارگذاری کردهام.
این اثر، همچندِ آواز-اش، مایهای از طنز دارد:
راوی داستان، دلتنگِ دختر یک معدنچی پیر است در ایام هجوم جویندگان طلا به منطقهی یوکان آلاسـکا [و یا به روایتی: هجوم جویندگان طلا به کالیفرنیا در اواسط قرن 19 میلادی]. این دختر که نام-اش "کلمنتاین" است، ناخودآگاه برایمان "کلمنتاین" فیلم جان فورد را تداعی میکند (+) ؛ ولی این یکی همپای پدرش در جستجوی رگههای طلا در دره است و آنیکی، خانم معلمی موقر و آدابدان ... .
باری این "کلمنتاینِ محبوب" در سپیدهدمی در برکهای میافتد و راوی هم که گویی شاهد بر ماجرا بوده نمیتواند نجات-اش دهد و غم این هجر، در دلش میماند تا آنکه با دلباختن به خواهر کوچکتر "کلمنتاین" ، از این یادِ فراقآلود، گذر میکند و افق زندگی جدیدی به رویش گشوده میشود ... .