وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

به یزدان یکی آرزو داشتم ...


خوانندگانِ این وبلاگ نیک میدانند که سه سال است بخشی از زندگی خود را صرفِ ساخت ساختمان آموزشی دانشگاهی در شهرم "رامسـر" نموده‌ام. نه فقط نظارتِ کارگاهی و کنترلِ این پروژه‌ی ساختمانی، بلکه حتی بخش اعظمی از پیگیری‌های اداریِ مربوطه را بر عهده داشته‌ام.

مسئولیتی بود در قبال شهرم و مردم ِ شهرم که با سرافرازی به پایان بردم. اکنون 1300 دانشجو در مقاطع کاردانی و کارشناسی در این دانشگاه مشغول به تحصیلند، ولی با 10 هزارمترمربع فضای آموزشی ساخته‌شده‌ی کنونی، چشم‌انداز ِ آینده حداقل 5000 دانشجو در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد و دکترا خواهد بود. چهره‌ی "رامسـر" از خمودگی ِ دیرپای خود خارج خواهد شد و رو به "فرهنگ" و "ثروت" خواهد نمود.

رشته‌های "معماری"، "عمران"، "کامپیوتر"، "برق (الکترونیک)"، "مکانیک خودرو"، "حسابداری"، و "گرافیک" اکنون در دانشگاه آزاد اسلامی واحد رامسـر برپاست؛ به شخصه تلاش دارم رشته‌ی "مرمت و احیای بناها و بافتهای تاریخی" را نیز در دپارتمان "هنر و معماری" آن پایه‌گذاری کنم. ایدون باد!


آذر ماه 89 ، ورودی ساختمان آموزشی دانشگاه، و قاب عکسی از "بلوار کازینو"، بلواری که صبحگاهان در آن می‌دوم ...


به زودی بخشی از محوطه‌سازی این مجتمع ِ دانشگاهی  آغاز میشود و همزمان ساخت سالن ورزشی 3000 مترمربعی آن برنامه‌ریزی شده است. در نهایت، ساختمانهای "سلف سرویس" و "مسجد" و "اداری" و ساختمان مجزّای خوابگاهی ِ آن نیز ساخته خواهد شد ... .


کتیبه ی سردر ورودی ساختمان آموزشی که پیش تر در اینجا درباره اش گفته بودم


چشم انداز ِ نمای جنوبی ساختمان آموزشی دانشگاه از پل صفارود
عکس ها از: حمید شفیع زاد


راست: نمای اصلی ِ جنوبی
چپ: نماهای شرقی و شمالی


سه سال ...

تابستانِ سه سالِ پیش بود که سرپرست دفتر فنی و عمرانی دانشگاه آزاد اسلامی رامسر شدم.

"رامسر" دارای قابلیت‌های فراوانی است. چرا این شهر، یک دانشگاه شایسته‌ی نام بزرگش ندارد؟ خانواده‌های بسیاری به "رامسر" علاقمندند و به دانشجو شدنِ فرزندانشان در این شهر.
این شهر ساحلی با چشمه‌های آب گرم معدنی و کاخها و هتلها و فرودگاه و طبیعت بهشت‌گونه‌اش، سهم آن از دانشگاه و مراکز آموزش عالی باید بیش از این باشد!

این، اندیشه‌ی آغاز بود ...

باید نقشه‌های ساختمان معظمی که در ذهن داشتم تهیه میکردم؛ طرحی قوی؛ یک ساختمان دانشگاهی مدرن که بیننده را یاد آن ابیات اندازد:
چــنان یادگاری شـــد اندر جـــــــهان      برو آفـــــرین از کهان و مــــهان

قرارداد تهیه‌ی نقشه‌های فاز 2 سازه و تأسیسات را برای ساختمانی 6 طبقه با شرکت مهندسین مشاور بستیم؛  زمستانِ سال 86 بود که کار را از طریق مناقصه بدانان سپردیم، و آنها اردیبهشت‌ماه 87 کار را تحویل دادند ...

و بعد ...

باید اجرا میشد!

مناقصه‌ای دیگر برای انتخاب پیمانکاری شایسته که بتواند آنچه بر روی کاغذ بود در مدت مقرر عینیت بخشد!

ده هزار مترمربع!

ساختمانی با تهویه‌ی مطبوع چیلر و فن کویل ...
آسانسورهای 8 و 10 نفره، سقف کاذب‌های کناف، هواساز آمفی تئاترِ فوقانی و دوربین‌های کنترلیِ مداربسته و ...

شهریور ماه سال 87

نامم میانِ خیلِ مشتاقان  دیدار کعبه در قرعه‌کشی کاروان  اساتید درآمد! به حج رفتم؛ به جستجویِ نشانی از "او" ...

شهریور ماه سال 87 ، پس از بازگشتم از "حج"، کار را به پیمانکار سپردیم؛ و فاز (3) و نظارت پروژه را نیز خود عهده‌دار شدم ...

سه سال ...

سه سال ...

بخشی از جوانیم؛ بخشی از رویاهایم ...
سه سال ...

هر لحظه‌اش جدال با مشاور و پیمانکار، تا دیناری بیهوده مصرف نشود ...

سه سال ...

هر لحظه‌اش جنگ  اعصاب و خود را محاکمه کردن در برابر ایراداتِ کار ...

سه سال ...

آرزوهایم را از یاد بردم و یگانه رویایم به پایان رساندن این ساختمان شد ...

سه سال ...

و اکنون تنها چند گام  دیگر مانده ...

چــنان یادگاری شـــد اندر جـــــــهان      برو آفـــــرین از کهان و مــــهان