یکی از اصطلاحاتِ ادبی زبان انگلیسی، "Burlesque" (نظیرهسازی) است. یعنی تقلیدِ سُخرهآمیز. مثل کاری که سِروانتِس در کتاب دُن کیشوت با آرمانهای سلحشوریِ رُمانسهای قرون وسطی انجام داد.
قبلاً در اینجا مطلبی دربارهی استودیوی انیمیشنسازیِ دپاتی-فرلنگ نوشته بودم. کاری که این استودیو در سری انیمیشنهای کلاسیکِ "Dogfather" انجام داده است هم یکجور "نظیرهسازی" است و خُرد-کردن و به هجو-کشیدنِ جایگاهِ ادبی گاد-فادِر (= پدر خدا، پدرخوانده)ی ماریو پوزو تا حدِ داگ-فادِر (= پدر سگ)!
البته ظاهراً "پدر سگِ" دپاتی-فرلنگ، برخلافِ "پدرخوانده"ی ماریو پوزو، حوادث-اش در دههی 1920 میگذرد و نه دههی 1940. این موضوع، مخصوصاً در تِم جاز تیتراژِ آغازینِ کارتون گنجانده شده است؛ تِمی که همراه با هجو جملهی معروفِ دُن کورلئونه (پدرخوانده) است:
(پیشنهادی بهت میدم که نتونی رد کنی)
I’m gonna make you an offer you can’t refuse
با تماشای داگ-فادر در نسخهی زبان اصلی، تلاشِ "باب هولت" برای تقلید صدای مارلون براندو (بازیگر نقش دُن کورلئونه) جلب توجه میکند؛ امری که متأسفانه در دوبلهی این کارتون، نادیده گرفته شده است و صدای طهماسب یا افضلی، علیرغم تیپگوییِ شیرین-اش، نتوانسـته است برای بینندهی فارسیزبانی که با دوبلهی فیلمِ پدرخوانده خاطره داشـته، نظیرهسازیِ لازم را انجام دهد!
از سری هفدهگانهی داگ-فادر، قسمت 12-اش با عنوانِ "سگِ روحزده" محصول 1975 (با عنوان اصلی:Haunting Dog ــ اطلاعات در IMDb) به کارگردانی جری چینیکی را با دوبلهی قدیمی روی یک کاست ویدئوی بتاماکس داشتم. حوصلهای دست داد و امروز صدای دوبله-اش را روی فیلم باکیفیتتری که از اینترنت گرفتم، سینک کردم و در اینجا (برای نخستینبار در فضای مجازی) تقدیم دوسـتان میدارم.
کمتر فرصتی برای فیلمدیدن دارم، امّا امروز تماشای دوبارهی فیلم اشکها و لبخندها (1965) برایم غنیمتی بود. چه سالها که گذشت ... از زمان تماشای-اش روی کاست ویدئوی VHS تا امروز با کیفیت بلوری روی تبلت ... .
به نظرم، هویّتِ سینمای کلاسیک برای ما ایرانیان، در دو نکتهی اصلی تعریف میشود:
1ـ ترجمههای خوب و روان و دلنشینِ فارسی که این فیلمها شانس برخورداری از آن را داشتند و مترجمان چیرهدستی که بنوعی این فیلمها را بومیسازی و ایرانیزه میکردند و انتخاب هوشمندانهی واژگان فارسیشان، فرهنگِ بیگانه و غریبه را برایمان آشـنا و مأنوس میکرد.
و
2ـ دوبلههای فارسیِ هنرمندانه و صداهای زیبا و بااصالتِ دوبلورها؛ که باز ذوق و حس و حال ایرانی را درین فیلمها میدمید.
کلاً یک پایِ هویّت دوستداشتنیِ این سینما در ایران را همان اثرِ قند پارسی میدانم. عموماً اخلاقگرا-بودنِ سینمای کلاسیک را هم برمیشمرند که باز بومیسازیاش را در فرهنگ ایرانی سهلتر از سینمای امروزِ غرب میکرد ... .
تصویر بالا: جولی اندروز در نمایی از فیلم "اشکها و لبخندها"؛
و حضور-اش در همان مکان پس از 50سال (از صفحهی اینستاگرام-اش)
با یک یادداشتِ کوتاه:
Fifty years later, the hills are still alive...