وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

وجاهتِ زندگی

... مگر می توان یک لحظه بی عشق زندگی را دنبال کرد؟ "عشق" عادتی است که ترک آن، زندگی را از وجاهت می اندازد. او تا زنده است هرگز مجال نخواهد داد که زندگی-اش از وجاهت بیفتد. او در لحظه ی مرگ هم چشمش را خواهد گرداند، تا شاید دل به گرو یاری نهد و با عشقی تازه چشم فرو بندد؛ تا هم تابوتش و هم گورش بوی بهارنارنج بدهد و بوی عسل! او سراسر عمرش را یا فراغ کشیده است و یا سراغ گرفته است. 

(پرویز رجبی، مارمولک ها هم غصه می خورند، تهران: اختران، 1387، ص 87)

آدمهای موازی

دیری است که به بهانه ی رسیدن به مطلوب معنوی، بهای سنگینی را برای رسیدن به مطلوب مادی خود هزینه میکنیم. آدمیان، از "وصل" فاصله میگیرند و دارند با یکدیگر "موازی" میشوند. خدمات قابل خریداری، بر شتاب این روند می افزاید. اینک تصور روزی که آدمیان دیگر نیازی به دیدن چشمهای یکدیگر را نداشته باشند آسانتر شده است. به گمانم روزی خواهد آمد که نیهیلیسم هم پیروان خود را از دست خواهد داد. نیهیلیسم، حاصل شکست انسان در "عشق" است. آیا آدمیانِ موازی هم توان عاشق شدن را دارند؟ آیا آدمیانِ موازی نیازی به انتقال خاطره های خود خواهند داشت؟ کوچه ی شعر ِ "مشیری" در حال فرو ریختن است. شاه پریان، گریخته است؛ چشمه ها خشکیده اند؛ اجاق ها خاموشند و کرسی ها سوخته اند. لهجه ها در حال انقراض-اند؛ و روستاها در پشت آوار خودشان پنهان شده اند ... 

(پرویز رجبی، مارمولک ها هم غصه می خورند، تهران: اختران، 1387، ص 81)