"کارابانِ لجباز"؛ این عنوان رُمانِ مفرّحی از "ژول ورن" است که کمتر درباره اش سخن گفته شده: Keraban le Tetu
"کارابان"، یک تاجر توتون و تنباکوست که در قسطنطنیه (استانبول) زندگی می کند. هنگامی که دولت عثمانی برای عبور از تنگه ی بُسـفُر (باریکه ی آبی که دریای سیاه را به مرمره می پیوندد و قاره ی اروپا را از آسیا جدا می کند) قانون مالیاتی وضع می کند، او از پرداخت عوارض به این دلیل که خانه-اش فقط چند مایل آنسوتر از بُسفر است خودداری می کند _ شهر استانبول در دو سویِ بُسفر مستقر است ــ
"کارابان"، سپس همراه دوست تاجر هلندی خود، زمین های اطرافِ دریای سیاه را طی می کند تا به خانه و عمارت خود بازگردد؛ و همین سفر، و انعطاف ناپذیری ِ او مایه ی اصلی داستان را فراهم می آورد ...
برای من امّا جالبترین نکته، همان عنوان ِ رُمان است: "کارابان" آشکارا واژه ای پارسی است. مرا یادِ واژگان "کربات" و "کاربات" به معنی ِ "خانه ی کاروان" و واژه های "ساربان" و "کاروان" می اندازد. استاد "محمدکریم پیرنیا" در درس هایِ خود "کاربات" را فضایی مانندِ "رِباط" می دانست که حوض و پایاب و دو یا سه اتاق داشت و نمونه ی آن در آبادی های کنار شاهراهِ کهن ِ فارس خود می نمود ...
دو نگاره ی زیبایِ کتاب
هنوز شبهایی هست که شبح ِ بزرگ او را می بینم که در کنار ساحل ایستاده و به نور آن چراغ ِ سبز ِ چشمک زن خیره شده ...
"گتسبی" به چراغ ِ سبز ایمان داشت؛ به آینده ی لذتناکی که سال به سال از جلوی ما عقب تر می رود. اگر این بار از چنگ ما گریخت چه باک، فردا تندتر خواهیم دوید و دست هایمان را درازتر خواهیم کرد و سرانجام یک بامداد خوش ...
و بدین سان در قایق نشسته، پارو بر خلافِ جریان بر آب می کوبیم، و بی امان به طرف گذشته رانده می شویم.
نگاه کنین. این کتابییه که وقتی پسربچه بود داشت. روی صفحه ی سفید انتهای کتاب کلمه ی "برنامه" به خط درشت خوانا نوشته شده بود و کنار آن تاریخ دوازده سپتامبر 1906 و زیر آن:
برخاستن از خواب ...................................... 6 صبح
ورزش با دمبل ........................................... 6:15 تا 6:30
مطالعه .................................................... 7:15 تا 8:15
کار ......................................................... 8:30 تا 4:30 بعداز ظهر
بیس بال و ورزش ...................................... 4:30 تا 5
تمرین فن بیان و توازن ............................... 5 تا 6
مطالعه ی اختراعات ضروری ........................ 7 تا 9
تصمیم های کلی
دیگر وقت خود را در مغازه ی شفترز تلف نکنم.
دیگر سیگار نکشم و آدامس نجوم.
یک روز در میان حمام کنم.
هر هفته یک کتاب یا مجله ی آموزنده بخوانم.
هفته ای 5 دلار [خط خورده بود] 3 دلار پس انداز کنم.
با پدر و مادرم مهربان تر باشم.
از رمان "گتسبی بزرگ" نوشته ی "اسکات فیتس جرالد" ترجمه ی "کریم امامی"