وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

نغمه ی انتظار ِ بزرگ ...




این، نغمه ی ارجمندی ست ...

صدایِ یک تنهایی ِ غنوده ی غمگین است ...

زمزمه ی یک عشق است؛ عشقی پایدار  با امیدِ وصال؛ و یادِ یار ...

این، همه ی زیبایی ِ انتظاری سبز است؛ انتظاری سازنده که محرکه ی همه ی "کردارهایِ نیکِ" آتی است ...

این، یک بازگشت است؛ بازگشتی برای ِ دوباره زیستن و دوباره دیدن ...

این، همه ی مهر ِ خلقت است و یادِ خالق ...

این، نگاهِ زیبای ِ یار ِ مانده در فراق است به افق ِ سرخگون ِ آفتاب ...

این، تلألویِ رخشانِ خورشید است بر آبِ چشمه سارها، که میل ِ رسیدن و نوشیدن را به خیال حک میکند و بی تاب-ات میکند ...

این، همان نغمه-ای است که با آن میتوانی هزار باره به خود یادآوری کنی که زمان در گذر است، و فرصت اندک، و راه پر بیم، و مسیر طولانی، و نور ِ ستاره ناپایدار، و دوستان و یاران چشم-انتظار، و حکم ِ سرنوشت قطعی و ... عجله کن! عجله کن! عجله کن!


زیباترین قطعه-ای که از "انیو موریکونه" شنیده-ام: با نام ایتالیایی ِ "Chi Mai" ؛ شاید به معنی ِ "یک نفر" با همه ی بزرگی ِ تنهایی-اش. "ژان پل بلموندو" آنرا دوست میداشت و در فیلم "حرفه ای" ، که سال 1981 در سینماهای فرانسه با بازی-اش اکران شد (در نقش یک مأمور مخفی)، از آن استفاده کرد و بر شهرت-اش افزود.


برای دانلودِ این قطعه، اینجا یا رویِ تصویر زیر کلیک کنید!


گفتارهایِ دیگر:

- ترانه ها و خاطره ها (یخش سوم)



استاد رجبی درگذشت!




استاد دکتر پـرویز رجبی درگذشت!

دوستم "فرهاد نظری" ظهر شنبه (22 بهمن) که خبر را داد، گفت: دیگر نیازی نیست شماره‌ی استراحتگاهِ او را در منزل خواهرش داشته باشی، تا بخواهی زنگ بزنی و احوال بپرسی! او دیشب فوت کرده است!

...

همسرم آرام دست بر شانه‌ام نهاد و گفت:

تو نمرده‌ای!
مژه‌ای
به سایه‌سار ابد خفته‌ای
!

و بعد قطعه‌ای از شاعر محبوب‌اش "امیلی دیکنسون" را خواند:



The soul selects her own society,
Then shuts the door;
On her divine majority
Obtrude no more.
Unmoved, she notes the chariot's pausing
At her low gate;
Unmoved, an emperor is kneeling
Upon her mat.
I've known her from an ample nation
Choose one;
Then close the valves of her attention
Like stone.


روح، معاشرانش را برمی‌گزیند،
آنگاه در فرو می‌بندد؛
محفل مینوئی‌اش دیگر کسی را نمی‌پذیرد.
بی‌اعتنا، درنگِ ارابه‌ها را بر دروازه‌ی کوتاهش می‌نگرد؛
بی‌اعتنا، پادشاهی را که بر گلیمش زانو می‌زند.
دیده‌ام از میان انبوهِ مردم، تنها یکی را برگزیده؛
آنگاه روزنه‌های عنایتش را چون سنگ فرو بسته است.

(ترجمه‌ی سعید سعیدپور)