وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

سه سالگی آناهید

سه سال پیش، در چنین روز خجسته‌ای، دخترم "آناهید" زاده شد. وجودش نور خانه‌مان شد و روشنی‌بخشِ قلب من و مادرش. دخترکم تو زیباترین هدیه‌ی خداوند به مایی. فرشته‌ی کوچکم تولدت مبارک. 



بابایی‌ت واسه تولدت دو تا کارتون آپلود کرده تو اینترنت: در  اینجا   و   اینجا

یکی کارتون باگزبانی (خرگوش شهر سِویل) ؛ و آن دیگری، کارتون وودی وودپیکر (آرایشگر شهر سِویل) . دو کارِ ابتکاری و خلاقه؛ که به ترتیب  پیش‌نوا (اُورتور) و تکخوانیِ فیگارو (لارگو آل فکتُتوم) از اپرای کُمیک «آرایشگر شهر سِویل»  اثر مشهور جواکینو روسینی  را بعنوان موسیقی در پس‌زمینه‌ دارند.




دکتری قبول شدم!

امروز نتیجه‌ی آزمون دکتری اعلام شد و قبول شده‌ام! همان انتخاب اوّل‌ام:  روزانه‌ی دانشگاه هنر اصفهان .


بالاخره حق‌ام را به من دادند! 

سه سال پیش، در چنین ایامی، بعد از مردود اعلام‌شدنم در آزمون دکتری، روزگار برایم تیره و تار شده بود. امیدم را از دست داده بودم. قرار و آرام‌ام را از دست داده بودم. افکار و آرمان‌هایم بهم ریخته بود. انگار که ناگهان آب سردی روی سرم ریخته باشند! شوک! و احساس غبن! 

چیزی که بیش از همه بر آزارم افزوده بود، دیدن خوشحالی عده‌ای ـ که پیشتر دوستشان می‌پنداشتم ـ  از شکست و خُرد شدنم بود. پیدا و پنهان ابراز میکردند خوشحالی خود را! برخی‌شان حتی در دانشگاه (محل کارم) به رُخ‌ام میکشیدند جاماندنم را در آن برهوت! و دسته‌ی چاقوی بی‌عدالتی و جفایی که بر من رفته بود را بیشتر در تنم فرو میبردند تا کیف و سرورشان کامل شود! عجبا!

بگذریم ....

خداوند امّا  بر جای حق نشسته است. متعاقب آن حق‌کُشی، خداوند دستم را گرفت. دخترم آناهید را به من داد و عشق و رامش و امید به زندگی‌ام بخشید. تا بتوانم با آن‌ها، با این زیبایی‌ها، زندگی کنم و غربتِ سفرم در این دنیا، سهل شود.

خدا!

خدایی که در این نزدیکی‌ست ...