وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

برگی از تاریخ: دولت کاملة الوداد (سابقه‌ی کاپیتولاسیون در ایران)



ابراهام ولنتاین ویلیامز جکسن (1862-1937 م)، استاد ممتاز دانشگاه کلمبیا و از محققان نامدار امریکایی در رشته‌ی زبان و ادبیات و دین و آیین ِ ایران باستان بود.

امشب که کتابِ سفرنامه‌اش به ایران * را می‌خواندم، نکته‌ی جالبی دیدم: در منابع مختلف، نوشته‌اند که برخی دول خارجه موفق شده بودند در عهد قاجار، معاهداتی با ایران منعقد کرده و  از رژیم کاپیتولاسیون در ایران استفاده کنند؛ ولی برخی دیگر فقط در معاهدات، قناعت به ذکر شرط کاملة الوداد می‌نمودند و بعداً به استناد چنین شرطی از مقررات و معاهدات کاپیتولاسیون استفاده می‌کردند!

جکسن، ضمن نقل مقدمه‌ی عهدنامه‌ی دوستی و تجاری ایران و امریکا در 13 دسامبر 1856 [1] ، به این واژه‌ی "کاملة الوداد" هم اشاره می‌کند:



بسم الله الرحمن الرحیم

«صورت عهدنامه‌ی دولت ایران با دولت جمهوریه‌ی ینگی دنیای شمالی. چون اعلیحضرت خورشید-رایت فلک‌رتبت گردون‌حشمت، خسرو اعظم خدیو انجم حشم، جمشید جاه دارا دستگاه، وارث تاج و تخت کیان، شاهنشاه اعظم با استقلال کل ممالک ایران و رئیس ممالک مجتمعه‌ی آمریک شمالی هر دو علی‌السویه تمنی و ارادت صادقانه دارند که روابط دوستی فیمابین دولتین برقرار و به واسطه‌ی عهد دوستی و تجارتی که بالسویه نافع و سودمند تبعه‌ی دولتین قوی بنیان خواهد بود مودت و اتحاد جانبین را مستحکم سازند، لهذا برای تقدیم این کار اعلیحضرت شاهنشاه کل ممالک ایران جناب مجدت و فخامت نصاب امین الملک فرخ خان ایلچی کبیر دولت عالیه‌ی ایران، صاحب نشان تمثال همایون و حمایل مخصوص آن و حامل کمر مکلل به الماس، و رئیس ممالک مجتمعه‌ی آمریک شمالی کارولی اسپنس وزیر ممالک مجتمعه‌ی مزبوره مقیم دربار دولت عثمانی را وکلای مختار خود تعیین کردند و ایشان بعد از آنکه اختیارنامه‌های خود را مبادله کردند، قاعده و شایسته دیدند فصول آتیه را برقرار نمودند».

در اینجا نام نمایندگان دو دولت برده شده است و بعد هشت ماده‌ی مربوط به روابط دوستی و دیپلماسی طرفین ذکر شده و مسائل راجع به تجارت و داد و ستد و تعهداتی که هر دو کشور به گردن گرفته‌اند، و امتیازاتی که هر کدام می‌توانند از آن برخوردار شوند طرح گردیده است. در سراسر پیمان، عبارت "دولت کاملة الوداد" در هر یک از موارد به چشم می خورد. بنابراین از نظر دولت ایران، ایالات متحده‌ی امریکا در امور بازرگانی از تمام حقوق و مزایای ملل دیگر بهره‌مند گشته است.

 

نک: جکسن، سفرنامه جکسن؛ ایران در گذشته و حال، ترجمه‌ی منوچهر امیری و فریدون بدره‌ای، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران، 1352، صص 63-64.



________________________________

* Persia Past and Present: A Book of Travel and Research, New York, 1906, repr. New York, 1975.

[1] امیرکبیر می­خواست با وارد کردن یک نیروی سوم به صحنه سیاست ایران، از قدرت روز افزون روسیه و انگلیس در ایران بکاهد، لذا در صدد برقراری روابط با امریکا برآمد. در آن زمان، امریکا یک کشور تازه تأسیس و جوان بود و نیروی دریایی نیرومندی داشت و امیرکبیر پیش­‌بینی می­کرد که این کشور یکی از قدرت­های جهان در آینده خواهد شد  ...

این مذاکرات یک سال و سه ماه به طول انجامید و سرانجام با قرارداد موسوم به عهدنامه دوستی در 14 ذی الحجه 1267 (9 اکتبر 1851) به امضاء هر دو طرف رسید. دولت ایران این قرارداد را تصویب نکرد؛ زیرا از یک سو با مخالفت دولت انگلستان روبرو شد و از سوی دیگر امیرکبیر از صدارت عزل شده و میرزا آقاخان نوری که از سرسپردگان انگلیس بود، به جای وی صدراعظم گردید؛ اما هنوز مدتی گذشته بود که روابط ایران و انگلیس بر سر مسأله افغانستان، رو به تیرگی نهاد. انگلیس­ها نیروهای خود را در سواحل خوزستان پیاده نمودند، در این موقع بود که روشن­‌بینی امیرکبیر بر شاه (ناصرالدین شاه) معلوم گردید و در صدد ادامه سیاست برقراری روابط با آمریکا بر آمد.

مذاکرات رسمی ایران و امریکا در ذیقعده 1271ق در استانبول آغاز شد و نمایندگان هر دو کشور طرح­های جداگانه‌­ای را ارائه دادند. ایران که به فکر دریافت وام از امریکا بود، مصمم شد، تا این قرارداد را به امضاء طرفین برساند. پس از مذاکرات طولانی، قرارداد دوستی و تجاری ایران و امریکا در 15 ربیع ­الثانی 1273ق (13 دسامبر 1856 م) در استانبول به امضاء سفیران دو کشور رسید.

مأخذ: باقی پور، فاطمه السادات. آمریکا در ایران از ابتدا تا پایان پهلوی اول، پژوهشکده ی باقرالعلوم (ع)
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38779

اندر حکایت "پاپوش دوختن" و احوال ملّتِ ایران


"پاپوش برای کسی دوختن" در فرهنگِ عامه به این معنی است که "فردی را به حیله، گناهکار کردن" و به رنج و زیان انداختن. امّا حکایتِ "پاپوش‌دوختن" ِ مردم ِ ما برای یکدیگر:

این موضوع آنچنان رایج و روایی‌ست که نه دانشگاه می‌شناسد نه بازار و اداره و ... و نه حتی عرصه‌ی ورزش! با کمی دقت در رفتار ِ همکارانتان در هر صنف و رده و جایگاهی که هستید می‌توانید آن را بیابید ...

علّت-اش شاید حسادتِ ذاتی ِ ایرانیان باشد که چشم ندارند پیشرفتِ هم-رده  و همسایه‌ی خود را ببینند و اگر کسی به واسطه‌ی زحمت و تلاش ِ خود کمی بالا رود و بزرگ شود، دیری نمی‌پاید که با مُخ به زمین-اش می‌کوبند و ... همینطور است شیوه‌ی برخورد با اغلبِ مدیران و کارگزارانِ لایق و خدمتگزاران ِ راستین ِ سرزمینمان.

"حسادت" البته از خصیصه‌های بسیاری از انسان‌هاست که در کشورهای دیگر جهان نیز منجر به رفتارهای مشابه می‌شود. ولی "ایران" در این میان، شاید رتبه ی اوّل را برای خود محفوظ داشته است.

اینجاست که ذهن معطوفِ سروده‌ی زیبای "ملک الشعراء بهار" می‌شود که بیان ِ احوالِ ملّتی‌ست غنوده در پیله‌ی نخوت؛ مردمی که بدون ِ دستیابی به مقاماتِ بالای دنیوی و اُخروی، مدام به پیشینه‌ی پُرافتخار خود می‌نازند و بی‌بهره از دانش و فضایل ِ اخلاقی، خود را اربابِ عقول و معنویات می‌پندارند:


ای مردم ِ ایران همگی تند زبانید
خوش نطق و بیانید

هنگام سخن گفتن برّنده سنانید
بگسسته عنانید
در وقت عمل کند و دگر هیچ ندانید
از بس که جفنگید از بس که جبانید
گفتن بلدید امّا کردن نتوانید
هنگام سخن پادشه ِ چین و ختائید
اربابِ عقولید
در فلسفه اهل کره را راهنمایید
با رد و قبولید
هنگام فداکاری در زیر عبایید
از بس که فضولید، از بس که جهولید
از بس چو خروس سحری هرزه درایید
گر روی زمین را همگی آب بگیرد
ای ملّت هُشیار
دانم که شما را همگی خواب بگیرد
ای مردم بیکار
ور این کره را دانش و آداب بگیرد
بر این تن ِ بیمار، هرگز نکند کار
کی راست شود چوب اگر تاب بگیرد
گر روی زمین پر ز جدل گشته به ما چه
ملّت به شما چه!
عالم همه پُر کید و دغل گشته به ما چه
آقا به شما چه، مولا به شما چه!

ور بین دو کس ردّ و بدل گشته به ما چه
ما عرضه نداریم کزین جنگِ عمومی
گردیم زیاده
ما را نبود صنعتی از شهری و بومی
جز کبر و مناعت، جز ناز و افاده
فریاد ازین مسکنت و ذلّت و شومی
گوییم که "کیخسرو"ِ ما تاخت به کلدان
در سایه‌ی خورشید
گوییم که "اِگزِرسِس"ِ ما رفت به یونان
با لشکر جاوید
گوییم که "بهرام" درآویخت به خاقان
آن یک چه برین کرد، این یک چه از آن دید
گر بس بُوَد این فخر به ما، وای بر ایران
گر "کورُش" ِ ما شاهِ جهان بود، به من چه!
جان بود، به تن چه!
"گشتاسپ" سر ِ پادشهان بود، به من چه!
دندان به دهن چه!
ور توسن ِ "شاپور" جهان بود، به من چه!
"شاپور" چنان بود، بر کلب حسن چه!
جانا، تو چه هستی؟ اگر آن بود، به من چه!
ای وای دریغا که وطن مرد ندارد
کس درد ندارد
رویین تنی اندر خور ِ ناورد ندارد
هم جمع ندارد، هم فرد ندارد
جز دیده‌ی گریان و رُخ ِ زرد ندارد
ای مفتخوران مفتخوری تا کی و تا چند
کو حس و حمیت؟!
ای هموطنان کینه‌وری تا کی و تا چند
کو عرق نژادی، کو آن عصبیت؟
این مزرعه خشکید، خری تا کی و تا چند؟!



گفتارهای دیگر:

- شرافتِ آریایی