روز جمعه، 4 تیر ماهِ 1378، شبکهی سوّم سیما ساعت 10:30 صبح، فیلم خاطرات هاوزر (1970) را پخش کرد. فیلمی به کارگردانی بوریس ساگال، و با بازی دیوید مککالِم، سوزان استراسبرگ، لیلی پالمر و لسلی نیلسن.
داستان فیلم:
به یک دانشمند امریکایی به نام "ماندورو"، مادهای حاوی یاختههای مغزیِ دانشمندی دیگر به نام "هاوزر" [که متخصص مدارهای الکتریکی بوده و پیشتر توسط روسهای کمونیست کشته شده بود] تزریق میشود. این کار به خواستِ سازمان CIA انجام میشود تا مگر به فرمولی که هاوزر کشف کرده بود دست یابند. ولی کارها خلاف انتظار پیش میرود و ماندورو با شریکشدن در اوهام ِ هاوزر، در پی یافتن ِ زن و سپس پسر هاوزر، به برلین غربی و آنگاه برلین شرقی و چکسلواکی میرود؛ در حالیکه مأمورانِ CIA و KGB پیوسته او را زیر نظر دارند.
مشخص میشود که هاوزر در سال 1942 توسط گشتاپو، بازجویی و شکنجه شده و متعاقباً، گرفتار امراض روحی و روانی گشته بود. ماندورو، افسر شکنجهگر ِ هاوزر را، علیرغم تغییر دادنِ ناماش، مییابد و با مراجعه به خاطراتِ هاوزر، تمام آن صحنهی بازجویی و پریشانحالی دوباره تداعی میگردد .... در نهایت، ماندورو توسط همان افسر سابقِ گشتاپو از پای درمیآید.
محتوای فیلم، اکنون کمی قدیمی به نظر میرسد. ولی تدوینِ عالی با پلانهایی که بصورتی سریع و برقآسا، چیره شدن اوهام و خاطراتِ هاوزر بر ماندورو را نشان میدهد و هماره قرینِ نمای یک اتاق به شمارهی 323 در یک هتل و حضور افسران گشتاپو میگردد، میخکوبکننده و زیباست. موسیقی هم به نحو شایانی، با تدوین همراهی میکند. دیوید مککالِم در نقش این دانشمندِ دو-شخصیتی، یکی از بهترین بازیهایش را ارائه داده است.
مشخصات فیلم در IMDB
تماشای عنوانبندی زیبای فیلم در آپارات
قصد کردهام که به مرور، یادی بکنم از فیلمهای کلاسیکی که در گذشته از تلویزیون پخش شده بود ـ با ذکر تاریخ و داستان فیلم.
در تاریخ سهشنبه 30 بهمن 1375 ، شبکهی دوّم سیما فیلمی به نام "سرقت جواهرات" (به مدت 65 دقیقه) به کارگردانی کلود لِلوش و با بازی لینو ونتورا پخش کرده بود.
داستان فیلم:
یک زندانی به نام سیمون، پس از هفت سال آزاد میشود و به سراغ زنی میرود که او را دوست میداشته است. امّا مردِ دیگری را در آپارتمانِ زن میبیند. مرد را با مُشت میزند و در آسانسور، یک گذشته را مرور میکند:
روزگاری در گذشته، که دست به سرقتِ یک جواهری میزند با همدستش (با بازی چارلز جرارد)؛ و گیر میافتد؛ و عشقی که در این میان، بین او و یک عتیقهفروش زیباروی به نام فرانسوا (با بازی فرانسواز فابیان) حادث میشود. عشق او به آن زن (فرانسوا)، تحمل سالهای زندان را برایش آسان میکند. در شب کریسمس، به او عفو میخورد. هدیه میخرد و به آپارتمان "فرانسوا" میرود. امّا کسی در خانه نیست. مردی وارد میشود. تلفن زنگ میزند و آن مرد با "فرانسوا" صحبت میکند. او (سیمون) از مخفیگاهش خارج میشود. مرد را با مُشت میزند و در آسانسور به گذشتهها میاندیشد ... .
نماهایی از فیلم
صحنههای زمانِ حال، سیاه و سفید؛ و صحنههای گذشته امّا رنگی هستند!
تأثیراتِ فیلم، در سکانسهای سیاه و سفیدِ آغازین و پایانی فیلم است ـ با یک موسیقی بکر (از فرانسیس لای).
در سکانس آغازین، زندانیان، فیلم ِ "یک مرد و یک زن" (1966) با بازی ژان-لویی ترنتینیان را تماشا میکنند. موسیقی متن همین فیلم، در سکانس غمانگیز پایانی نیز همراه میشود.
امّا نام واقعی فیلم:
Happy New Year (1973)
La bonne année (original title)
لینک مشخصات در IMDB:
http://www.imdb.com/title/tt0069815
ـ نسخهی دوبلهی تلویزیونی، 25 دقیقه از نسخهی اصلی کوتاهتر است. یکی از برشهای عمده، از صحنهی ورود سیمون به آسانسور، تا اتاقش در هتل، و تا بعدِ رفتناش به کافهی خیابانی ادامه دارد. در اینجا داستان را کمی تغییر دادهاند: یادآوری خاطراتِ گذشته را از آسانسور شروع کردهاند. در نسخهی اصلی، سیمون بدون درگیری با مردِ جدیدِ فرانسوا، از آپارتمان بیرون میآید و فقط در آسانسور است که فکر میکند بهتر میبود با مُشت به صورتاش میکوفت!
ـ در نسخهی دوبلهی تلویزیونی، موسیقی سکانس ابتدایی فیلم، در سکانس پایانی هم تکرار میشود و جایگزین ترانهی زیبای انتهایی فیلم میشود.
لینک دانلود ترانهی فیلم در دراپباکس
لینک دانلود ترانهی فیلم در فورشیرد
آهنگساز: فرانسیس لای. خواننده: میری ماتیو (مریله ماتیو)