سالها گذشت، و مسافر ِ تنهایِ این جادهی بیانتها بودم ...
سالها گذشت، و مأنوس با تنهاییام، چشم به ستارگان بودم ...
سالها گذشت، و نغمههای تنهاییام را با چشمه و کوه و دریا شریک بودم ...
سالها گذشت ... بی تو بودم، و سرما هر زمستان تنم را میتاخت ...
تا آمدی ... نمیدانم چگونه و از کدام راه و جاده ... ولی غنچهی مهربانی در دستانت بود ...
همراهم شدی ... همراهم شدی و سرودِ مهر خواندی و خواندم ... و سکوتِ طولانیِ این جادهی بیانتها به پایان رسید.
دوستت دارم مسافر ِ زیبا؛ مهربان یارم؛ همسرم