-گفتی که: شب ِ یلدا هم آمد و تو از غم گفتی، نه شادی! از مرگ گفتی و نه زندگی!
-می گویم که: عزیز ِ من! "غم" و "مرگ" هم هر دو بخشی از "زندگی" اند! نشنیدی سخن ِ "او" را که می گفت:
ز مادر همه مرگ را زاده ایم / همه بنده ایم ارچه آزاده ایم
-نه! از "یلدا" بگو! از "زایش" و "روشنی"! از "خانواده" بگو!
-خانواده! باشد! میدانستی که یکی از نویسندگان ِ نامدار حوزه ی ادبیات کودک و نوجوان و قصه نویس ِ پیشین برنامه ی رادیویی ِ "شب بخیر کوچولو" ، خانم ِ «مرجان کشاورزی آزاد» دختر عمه ام است!
-شوخی ِ جالبی بود!
-نه، شوخی نیست! او واقعاً دختر عمه ام است! فرزند ِ عمه ی بزرگترم.
-خدایا! من او را می شناسم! عاشق ِ یکی از داستانهاش هستم: «غیر از خدا هیچکس تنها نبود»
-آره، خودشه! اتفاقاً من هم این داستانشو بیشتر از همه ی کارهاش دوست دارم! خونِ مشترک یه جایی خودشه نشون میده!
-منظورت چیه؟
-میدونستی که "مرجان" بخشی از همان دلبستگی های مرا به ایران ِ کهن و روایات ِ آن دارد! شاهد بیاورم از کتابهایی که به نثر روان برای نوجوان ها نوشته و پرداخته است: «مزدک»، «ویس و رامین»، «قصه های شیرین قابوسنامه»، «قصه های شیرین سیاستنامه» و ...
-دو نفر از یه خانواده! هیچ عجیب نیست! برای "یلدا"ی امسال دوست دارم دوباره «غیر از خدا هیچکس تنها نبود» را بخوانم! فکر میکنم که لازمه تو هم دوباره بخونیش!
به یاد ِ آن سالها از زندگی ام که با مهر و تلاش گذشت! "امید" و "مهر" را، "زندگی" را می ستاییم در این "یلدا" و همه "یلدا"ها!
سلام
واقعیت رو بگم جلد کتابها برام آشناست
برام جالبه بخونم
بیشتر معرفی کتاب دارید نه؟ مثل عنوان وبلاگتون؟
من مشتاق کتابهای جدیدم
چقدررررر هیجان انگیز... چه دختر عمه ی ناز و مهربونی دارید. یاد بچگیها و گوش دادن به قصه شب بخیر.
شب یلدای خوبی داشته باشید. یه مطلب کوچولو نوشتم سر بزنید خوشحال میشم
سلام یاغش جان
امیدوارم که خوب و خوش باشی
یلدا مبارک
شاد زی و مهر افزون
برام چیز تازهای بود دیدن این ÷ست.ممنون.
سلام این تصاویر واقعا زیبا هستند همیشه میام نگاه میکنم