چه خوشبخت است آنکه کسی را دوست میدارد، عشق میورزد.
او بر روی این زمین، در میان این کوچه و بازار و انبوه سایههایی که چون اشباح خیالی میگذرند، یکی را میبیند. احساس میکند که در میان این خلوت ِ خالی، یکی وجود دارد. هر جا او نیست، کسی نیست؛ هیچکس را نمیبیند، تنهایی است و خلوت و تعطیل! هر جا او هست، جمعی هست؛ شلوغ و بیا و برو ...
پیغمبر می گفت: "من از دنیای شما، عطر را و زن را و نماز را دوست میدارم" اما من تنها تنهایی را برگزیدهام که اگر این صومعهی پاک و پناهگاه مأنوس نبود، مرا این دنیا که در و دیوار و همه ساکنانش با من بیگانهاند دشمناند، میکشت ... میپرسی که پس با چه پشتگرمی تا قلب این دریای جمعیت میرفتم و در دیگران غرق میشدم؟ من در پشت سر، برج و باروی استوار و نفوذناپذیر تنهایی را داشتم که هرگاه دیگران برایم تحمل ناپذیر میشدند و هرگاه زندگی میخواست گریبانم را به چنگ آورد، به درون این معبد پناه میبردم و درها را میبستم...
دکتر علی شریعتی (نامهای به دوست)
من هم تنهایی را بر گزیده ام هر چند تنهایی من تا تنهایی شریعتی...........
به قول شازده کوچولو: اگر کسی گلی داشته باشد که در میلیونها ستاره فقط یکی از آن پیدا شود همین کافی است که وقتی به آن ستاره ها نگاه می کند خوشبخت باشد. چنین کسی با خود می گوید : " گل من در یکی از این ستاره هاست...."
لذت بزرگیه که آدم از تنهاییش لذت ببره... این جمله ی آخر شازده کوچولو عشق رو همراه با تنهایی و در عین حال خوشبختی به ذهنم میاره. تا حالا بهش اینطوری نگاه نکرده بودم!
یاغش عزیز میدونم اگر عشق بورزی و دوست داشته باشی حتماً صادقانه است....
لذت بردم. ممنون
پاینده باشی فواد. سپاس.