بیش از سه سال از آغاز معلمیام میگذرد ...
در این سه سال، در دانشگاههای مختلفی تدریس داشتهام ...
ولی این سه سال برایم به مانندِ سی سال گذشت! هر سال، خود را شکستهتر یافتم؛ و هر سال که گذشت، احساس کردم که بخشی از وجود و روحم را در زمان جا گذاشتهام! دلیلاش را نمیدانم ... امان از بلای یکنواختی و عادت ...
ترم اوّل ِ تدریسم، برایم خاطرهانگیزترین بوده است! اشتیاق و ایمانی که به آموختن داشتم، الهامبخش ِ بسیاری از دانشجویانم شد. رفت و آمد در مسافتهای طولانی و خستگی ِ مفرط ِ ناشی از تدریس ِ همهــروزه در دانشگاههایی دور از محل سکونتم، تنام را رنجور ساخته بود. با همان حال، به همراه دانشجویانم در گروه کارشناسی معماری ِ دانشگاه علامه محدث نوری به اصفهان رفتم و تکنگاریهای ارزشمندی از بناهای تاریخی اصفهان ماحصل این سفر شد.
در آغاز ِ یکی از همین تکنگاریها، دانشجویان برایم نوشته بودند:
«به نام او که آغازگر ِ افسانهی گذشته و پایاندهندهی داستان فرداست»
بر ما نمینویسند رنج راه ِ نرفته را، تلخی راز ِ نگفته را؛ اما مینویسند و میخواهند بدانند حاصل راه ِ رفته را و راز ِ گفته را!
آنچه پیش ِ روست گزارشی بسیار مختصر از شکوه ویرانههای دوباره برپای ایستادهای است که راز به راز، در برابر آن ایستادهایم و در جملاتی سریع و در ازدحام ِ آنهمه سؤال، آموختیم و به خاطر سپردیم.
قدردان صبوری و پشتکار شما هستیم در تجربهی شرایط دشواری که به جهت ارائهی این درس برای دانشجویان این کلاس متحمل گردیدید.
امید داریم که خاطرهی تلخ رنج ِ این واحد، این اجازه را باقی بگذارد تا اشتیاق بچهها به آموختن ِ آنچه میدانستید و تلاش آنها برای ارائهی آنچه از شما آموخته بودند را به خاطر بسپارید.
یک ایمان است که این نوشتههای ناتمام، به باور ِ نقطهی آغازی که در ذهنهای بچهها گذاردید، خارج از زمان ِ کوتاهی که در اختیار بوده، به تعالی ِ روزهای آینده تکمیل خواهد گردید؛
امید اینکه با فراموش کردن خاطرات سختیهای این ترم، شانس دوبارهای به دانشجویان سالهای بعد ِ این دانشکده بدهید تا از اطلاعات بسیار گستردهی شما بهره گیرند.
ان شاءا ...
درود
ای کاش دانشجویان شما قدر این دوران را بدانند و زحمات استاد را پاس بدارند همانگونه که شما همواره از استادان خود به نیکی یاد می کنید و یادشان را گرامی می دارید.
دکتر سپنتای بزرگوار
درود و سپاس. پاینده باشید.
سلام بر استاد و دوست بزرگوارم
خاطرات آن ترم و ۵ واحدی که با شما گذراندیم هیچگاه از خاطرم نمی رود... به جرات می توانم بگویم که هم کلاسی هایم نیز آن شور و تکاپو و تلاش شما را در سهیم کردن ما در آنچه میدانید از یاد نخواهند برد... به راستی کلاسهای به یادماندنی و پرباری بود... چقدر از ایران گفتید و تمدن و پیشینه ی ارزشمند وطنمان... شاهنامه خوانی تان که دیگر ....
در سفر اصفهان حضور نداشتم اما با خاطراتی که از دوستانم شنیده ام سفر کرده ام...
افتخار میکنم که جزو دانشجویان ترم اول تدریستان بوده ام ...
متشکرم به خاطر همه ی خوبیهاتان و تلاشی که در راه راستی و حقیقت می کنید... امیدوارم هر روز موفق تر از دیروز باشید...
زمان ادامه دارد و ... سفر تمام میشود...
سلام و سپاس از مهرتان.
گفتید که: «زمان ادامه دارد و ... سفر تمام میشود...»
و من می گویم که: «زمان ادامه دارد و سفر اما هرگز تمام نخواهد شد ... همهی ما مسافریم، مسافر غریب ِ جادههای زندگی ...»
من یاد استاد عزیز خودم افتادم
دکتر امیرحسن ندایی
ضمنا اون دوستتون م نقد جالبی داشتن
تنهایی که بد نیست