نوروز ِ دو سال پیش، در جستجویِ "او" به "سمرقند" و "بخارا" رفتم ...
"سمرقند" ... پایتختِ "امیر تیمور" ...
اینکه او ـ پس از آن همه بیداد و ویرانی ـ در آبادانی کوشید، جای تأمل دارد؛ "فرهنگ" ِ قوم ِ مغلوب، او را متأثر ساخته بود ...
قومی به بدویّت ِ ایلیاتی ِ "مغول" نبوده است که خاکِ "ایران" را آماج ِ تُرکتازی ِ خود کرده باشد؛ ولی شاهزادگانِ همین قوم، کمی که با "فرهنگ ایرانی" دمخور شدند، در اعتلایش کوشیدند.
نوادگانِ "تیمور" ، متأثر از فرهنگِ ایرانی، روشی متفاوت از جد ِ خود در پیش گرفتند؛
"الغ بیگ" رصدخانه و مدرسه ی مشهور ِ "سمرقند" را ساخت که مدرّسانش "غیاث الدین جمشید کاشانی" و "قاضی زاده ی رومی"ها بودند و به یاری ِ آنها توانست زیج ِ تازه ای تدوین کند. برادرش "بایسنقر میرزا" نیز در کتابدوستی و تشویق و حمایت اهل علم و هنر شهرتی فوق العاده یافت، و همین بَس که یکی از زیباترین و نفیس ترین مجلدات شاهنامه به امر او پرداخته شد.
"سلطان حسین بایقرا" از دیگر نوادگان ِ "تیمور" نیز "هراتِ" عهدِ حکومتش را جایگاهِ امثالِ "امیر علی شیر نوایی" و "عبدالرحمن جامی"ها کرده بود و در بزرگداشت-شان می کوشید.
تصاویر بالا: نمایِ یکی از ایوانهایِ مدرسه ی "الغ بیگ" در سمرقند، که تندیسِ او و مدرّسان را در آنجا گذارده-اند
عکس ها از: نگارنده
به راستی که اگر "خردمداری ِ فرهنگی" در یک دستگاهِ
سیاسی ـ ولو باطل و متجاوز ـ جمع شود، چه آبادانی و عزّتی برای سرزمین فراهم می آورد.
"ایران" ، بارها جولانگاهِ زمامدارانِ بی-خرد بوده است؛ و گویی عادتِ این مُلک و مردم-اش بوده که هر از گاهی، آزموده ها را از نو بیازماید و مجالِ ظهور ِ بدویّتِ از راه رسیده ای دهد، به این امید و شاید که روزی بخواهد جذب ِ فرهنگِ والایِ سرزمینی شود!
تصویر بالا: نمایِ یکی از میادینِ شهرِ سمرقند که تندیسِ "امیر علی شیر نوایی" و "عبدالرحمن جامی" را در آن نصب کرده اند.
عکس از: نگارنده
استادِ بزرگوارم، دکتر جلیل دوستخواه، در یکی از نوشته هایشان به تاریخ 18 بهمن 85، در نشریه ی الکترونیکی ِ "ایران شناخت"، این نکته را به زیبایی شرح می دهند:
« بیشتر ما ایرانیان حافظه ی تاریخی نداریم و همچون کودکان، در "اکنون" زندگی یا -بهتر گفته شود- زیست می کنیم و در نتیجه از آنچه در گستره ی تاریخ و فرهنگمان گذشته و بر سر نیاکانمان آمده است، ناآگاهیم یا آگاهی های درخور و دقیق و پخته و سَخته ای نداریم و به گفته ی نکته-سنجی، هرچند گاه یک بار، گاهشمارمان به 1/1/1 بازمی گردد و باید همه چیز را از نقطه ی صفر آغاز کنیم. از اینرو هیچگاه از گشتِ زمانه درسی نمی آموزیم و آزمونی نمی اندوزیم تا در کشاکش زندگی و پیچ و تاب رویدادها به کارمان بیاید و گرهِ فروبسته ای را از رشته ی سردرگم ِ دشواری و درماندگی هامان بگشاید. بر این پایه، بیت بلند آوازه ی "رودکی"، پدر شعر فارسی، بیانگر ِ راستین حالمان است: "هرکه نامُخت از گذشتِ روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار!" »
مقاله ی ارزشمند دوستِ هنرمندم جناب آقایِ "بهنام مهرابی" را در اینجا بخوانید!
این دردِ دل بود؛ ولی اکنون "نوروز" است، پس سخن از رهِ دیگر زنیم. استادِ فرزانه ام جناب آقای دکتر "مهرداد قیومی" پیام ِ شادباشِ نوروزیِ زیبایی برایم ارسال داشته اند؛ که با سپاس از ایشان، تقدیم ِ خوانندگانِ این دفتر میدارم. روز و روزگارتان خوش! نوروزتان پیروز!
عکسِ زیر را "امیرعلی جوادیان" از کارناوال ِ نوروزیِ سال 1378 (2000) در جمهوری آذربایجان گرفته است. نخستین بار در ویژه-نامه ی نوروزی ِ روزنامه ی (اینک توقیف شده) "آزادگان" به تاریخ پنجشنبه، 26 اسفند 78 به طبع رسیده بود.
این عکس را از آن روزنامه، مدت ها عزیز و پاس داشته ام؛ نه فقط برایِ متانتِ این چهره ی آشنایِ شرقی، بلکه بیشتر برایِ سبزه ی نوروزی که خود و همقطارانش در دست گرفته اند؛ و برپایی ِ سنّتی که بیننده را معطوفِ معنویّتِ بزرگِ "ایرانشهر" می کند.
گفتار ِ دیگر:
درود به شما دوست خوبم
ایزد یکتا را سپاس می گویم که بار دگر و با آمدن بهار دگر ما را به اندیشیدن واداشت. او کردار نیک و اندیشه ی نیک و گفتار نیک را به انسان ارزانی داشت تا خود اراده کند که کدامین راه را پیشه گرداند. بهاران فراوان آمده است و خواهد آمد واین فراز و نشیب ها که می بینیم از ما سرچشمه میگیرد. از اهورا مزدا می خواهیم که پیوسته ما را در فرازها نگه دارد و از نشیب ها دور.
سربلند باشید
درود و سپاس "فرشید" ِ گرامی!
من نیز برایِ شما سالی پر از پیروزی و سربلندی آرزو دارم. امیدوارم مهر ِ "ایران" پیوسته همراه و یاریگرتان باشد!
می دانم که به عظمتِ "ایران" می اندیشید، و این آرزو و خواسته ی قلبی ِ هر ایرانی ِ شریفی است؛ من نیز همراه با شما و همه ی ایراندوستان همین آرزو را به هنگام ِ تحویل ِ سال زمزمه دارم!
پاینده باشید!
درود.
دوست ارجمند،
از دریافت پیام شادباش پرمهر نوروزی تان بسیار خشنود شدم و به نوبه ی خود، نوروزی شورانگیز و سالی سرشار از شادکامی برای تان آرزو می کنم.
بدرود.
درود استادِ ارجمند!
مایه ی مباهات و افتخارم است که این پُستِ نوروزی را به گفتاری از "ایران شناخت" آذین بستم! خسته نباشید استاد! من و همه ی خوانندگانِ "ایران شناخت"چشم انتظار ِ انتشار ِ دوباره ی آن خواهیم بود.
امیدوارم در این سال ِ نو ، پژوهش ِ دیرپای ِ شصت ساله ای که آغازیده اید به انجام و پایان رسد و روشنی ِ چشم ِ همه ی فرهنگدوستان گردد!
پاینده باشید و سایه-تان همیشه بر سر ِ ما!
درود
فرارسیدن نوروز و سال نو را به شما دوست فرهیخته گرامی شاد باش می گویم و برایتان سالی سرشار از بهروزی آرزو دارم
درود
من نیز متقابلاً فرا رسیدن ِ "نوروز" ِ عزیز و سالِ نو را خدمتِ شما دوست و استادِ ارجمند شادباش می گویم و بابتِ همه ی تلاش های ِ ارزنده ای که طی ِ سالِ گذشته در معرفی و پاسداشتِ میراثِ فرهنگی ِ ایران داشته اید صمیمانه قدردانی می نمایم.
انشاءالله سالِ نو، سالِ بها دادنِ بیشتر به میراثِ معنوی و فرهنگی ِ ایرانیان باشد و سالِ کم شدنِ دغدغه ی خاطر ِ دوستدارانِ این میراث!
پاینده باشید و شادکام!
درود! دهه ی هشتاد هم تمام شد و افتادیم توی شمردن نود! قطعا همین صد سال پیش بود که می گفتند "الان سنه ی ۱۲۹۰ است" و حالا هم بر اساس همان جریان خطی زمان و اینها و اینکه ما هم روی خط زمان و توی مکان و فضا ولو هستیم به ۱۳۹۰ رسیده ایم و انشالله خدا آخر و عاقبتمان را به خیر کند. نوروزتان خجسته و شادان!
درود!
سپاسگزارم دوستِ ارجمند.
سال ها از پی ِ هم می گذرند و بشر در آنسوی ِ جهان در تکاپویِ فتح ِ عرصه ی آسمان ها و فضاست؛ اینسو امّا خوابِ دیکتاتورها مشوّش شده و امید که آینده ی روشنی برای ِ ما و مردم ِ منطقه مان رقم خورَد!
طنز ِ جالبِ عید را هم امروز شنیدم که وزیر ِ مستطابِ "علوم" ِ کشورمان با نگرانی عرض و امر فرموده اند که «بورد و تابلویِ اعلانات در دانشگاه ها برای دختران و پسران سوا شود!» یحتمل برای کم شدن فشار میان نسل ِ مثلاً انقلابی در کشور ِ مثلاً اسلامی!
نوروزتان فرخنده و پیروز!
آقای کاظمی عزیز و گرامی
مطلب شما به راستی دست روی چیزی گذاشته بود که منظور من از خردمداری فرهنگی بود.
این که ما با فرهنگی که داریم، اگر آن را بشناسیم و دریابیم
راه نجات ماست.
مطلب شما در این جا است:
https://savepasa.ipower.com/2011-March/Nowrooz-90/payam-yagesh-kazemi.htm
با سپاس فراوان و آرزوی بهترین ها برای شما در سال نو!
سرکار خانم میرزادگی گرامی
سلام و سپاس ِ فراوان!
نوشته ای که نخست برای شما فرستادم، به مثال یک دلتنگی ِ دم ِ عید، باعث شد که به صورتی دیگر در "از این اَوستا" هم منتشر شود.
نوروزتان پیروز!
برقرار و شادکام باشید!
جناب استاد کاظمی
سلام و عیدتان مبارک
از شما بعید است که سال نو را با شایعه پراکنی و بازگو کردن حرف این و آن ضد دیگری شروع کنید! وزیر علوم این حرف ها را نگفته اند!
جناب استاد روجایی
سلام. عید شما هم مبارک.
از شما هم بعید است که بدون بررسی مرا متهم به "شایعه پراکنی" کنید!
"کامران دانشجو"، وزیر علوم، اول آبان ماه در گفت و گو با برنامه "نگاه یک" تلویزیون ِ خودمان عین این حرف ها را گفته اند و فیلم ِ آن موجود است:
«ما می گوییم دانشجویان دختر و پسر که در یک ردیف با هم می نشینند، در 2 ردیف جدا از هم بنشینند ... الان در دانشگاه تابلوهای اعلام نمره یا اطلاعیه وجود دارد که موجب اختلاط می شود؛ ما برای دختر و پسر تابلوهای جداگانه نصب می کنیم»!
________
چند سال پیش در یکی از دانشگاه های ِ غیر انتفاعی، یکی از دانشجویانم سر جلسه ی امتحان تقلب کرد و غافل بود که دوربین مدار بسته ی نصب شده در کریدور در حال فیلمبرداری از اوست ...
مراقبین متوجه اش نشدند، ولی "حراست" که فیلم را بازبینی می کرد متوجه کل قضیه شد ... او را خواستند و فیلم را برایش پخش کردند ... همچنان که فیلم ِ تقلب ِ خودش را می دید، باز لحظه ای کوتاه نمی آمد از ادعای ِ اینکه تقلبی نکرده!
او را یک ترم از دانشگاه معلق کردند و بصورت مناسبی داغ شد تا اینگونه بر انکار ِ مکرر ِ حقیقت پافشاری نکند!
با درود و عرض ادب
خدمت دوست ارجمندم آقای کاظمی
فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم را بر شما دوست پاکاندیش، راستگفتار و نیککردار شادباش میگویم و برایتان سالی نیکو توأم با پیشرفت را آرزومندم.
میدانم که نوروز است و بایستی از شیرینیها سخن گفت، اما ای کاش اینقدر که به هنر ِ دورهی مغول و دورههای بعدتر پرداخته شده، به سیر افول تمدن و انحطاط اندیشه و مدنیت پس از هجوم ترکها و مغولها هم پرداخته میشد.
درود و سپاس دوستِ ارجمند!
نوروز ِ باستانی، این یادگار ِ نیک ِ نیاکان که اکنون در سطح جهانی نیز عزیز داشته می شود، بر شما فرخنده و پیروز! من نیز سالی خوش، توأم با سلامتی و کامیابی برایتان آرزومندم!
در خصوص ِ سخنِ شما ...
یکبار در "از این اَوستا" نامه ی یکی از دوستانِ ایراندوستم را منتشر کرده بودم؛ پُستی با عنوانِ "کینه ی دهقان" :
http://www.asha.blogsky.com/1389/09/19/post-146
من از سوی ِ پدر، تُرک هستم؛ نام ام هم نامی تُرکی ست. ولی از سوی ِ مادر گیلانی ام، و در خانه مرا آموخته اند که "ایران" و اتحادِ بین اقوام ِ آن را بالاتر از قومیت ها بدانم!
انکار ناپذیر است که "ایران" قرن ها موردِ تاخت و تاز ِ تُرکان و مغولان بوده است ...
ولی اکنون، به ویژه در این زمانه ی دشوار که امثال ِ "پان تُرک"ها در پاشیدنِ بذر ِ دشمنی و تفرقه هیچ کوتاهی نمی کنند، باید با هوشیاری ِ بسیار سخن گفت!
مردم ِ "آذربایجان" ِ ما خواهانِ احترام به زبان و فرهنگ و سنت های بومی ِ خود هستند؛ آنها شاید ایرانی تر از هر ایرانی باشند! گواه اش هم آتشکده ی "آذرگشنسب"!
"انحطاط ِ اندیشه و مدنیت" را گردن ِ یک قوم انداختن و خود را تبرئه کردن آسان است! تُرکان و مغولان در حدودِ "اروپا" هم جنگیده بودند ...
حقیقتِ امروز، سرزمینی است به نام ِ "ایران" که خودِ "تاریخ" است، و مردمی که اکنون "ایرانی" اند با هر زبان و گویش و فرهنگی؛ سال ها کنار ِ هم به صلح زیسته اند و با هم وصلت کرده اند!
حتی مردم ِ "ترکمن" در گرگان و گنبد و ... را نیز با چشم های کشیده و جامه های سرخ و زیبایشان ایرانی می دانم!
سلام. نوروزتان پیروز.
با بهترین آرزوها برای شما.
جناب آقای دکتر پدرام
استاد فرزانه و ارجمند
سلام و سپاس!
نوروز بر شما نیز فرخنده و پیروز!
پاینده باشید استاد و سایه-تان همیشه بر سر ما!
از اظهار نظر هوشمندانه شما صمیمانه سپاسگزارم؛ مسلماً فحوای سخن من هم جز آنکه شما بیان داشتید، نبود. چنانکه بایستی توجه داشت که در پژوهشهای تاریخی، نگاه به گذشته و دورانهای گونهگون یک نگاه صرفاً تاریخیست. یک پژوهشگر، دکاندار هیچ یک از این جریانهای امروزین نیست و آنچه را که از گذشته بهجای مانده فارغ از حب و بغضها مورد مطالعه قرار میدهد. او بهخوبی میداند که «ایران» کنونی پس از گذار از دورههای مهاجرت، از آن همهی کسانی است که در آن از دیرباز زیستهاند (خواه ماد، فارس، تات، ترک، عرب و...)، و یقیناً مردم خردمندی که سالیان سال تعاریف نامرغوب و نامقبول ِ قومیتی از میهن را کنار گذاشتهاند، هیچگاه بهسان گذشته، از شنیدن نام قومیت ِ خود در بررسیهای تاریخی، دلیلی برای جنبیدن و باد کردن «رگ»هایشان نمیبینند.
بامهر
با سپاس.
سخن ِ اصلی ام جدا از آنچه شما تأکید کردید، این بود:
جایی که سخن از "انحطاط ِ اندیشه و مدنیت" می شود نمی توان فقط قوم ِ "غالب" را مقصّر دانست؛ به همان اندازه، قوم ِ "مغلوب" هم مقصّر است.
در مقدمه ی همان نامه ی مذکور (کینه ی دهقان)، تصویر اجتماعی -به زعم من بسیار درست- از حال و هوای ِ عهدِ ساسانی و کینه ی مردی عامی که بر "شاه" خشم گرفته به نقل از مورّخی نزدیک به آن عهد ارائه دادم... کینه ای که از پس ِ سال ها انباشته شد و سرانجام طوفان آورد!
در "ایران" کشتاری به مانندِ "هیروشیما"ی ژاپن توسطِ آمریکایی ها اتفاق نیفتاده است که آثارش سال ها مردمان را درگیر کرده باشد ...
ولی نگاه به رفتار ِ قوم ِ "مغلوب" در آنجا، با رفتار ِ ایرانیان پس از ورودِ ارتش ِ متفقین در عهدِ رضا شاه به خوبی تفاوت ها را نشان می دهد ...
سخن بسیار است...
همین اندازه بگویم که اصفهان، مهدِ فرهنگ و تمدن ایرانی، در هر دو عهدِ ترکانِ سلجوقی و صفوی بالید! این که چرا در عهدِ ساسانی مانندِ "تیسفون" و "ری" و "استخر" درخشان نبود البته مجال دیگری می طلبد. گسترش ِ مدنیت در اکثر شهرهای ایرانی فقط پس از غلبه ی مسلمین (بخوانید "اعراب= قوم ِ غالب") ممکن شد! ...
حکومت هایِ نژاده ی ایرانی، چه بخواهید و چه نخواهید، هیچگاه نتوانستند انتظارات را برآورده سازند و چهره ی درستی از فرهنگ و اندیشه ی ایرانی به یادگار بنهند.
ساسانیان را جزم اندیشی ِ مُغان و موبدانش منفور کرد ...
نخستین شالوده هایِ خیالات و اوهام ِ دین ِ نو (اسلام) ، که در ابتدای ورودش به ایران ساده و صمیمی بود، را نیز "آل بویه" با عَلَم کردنِ بقعه ی "بی بی شهربانو" در شهر "ری" و نَسَب سازی و عزاداری های ِ آنچنانی پی افگند ... .
مابقی نیز مانندِ "سامانیان" و "صفاریان" و "زندیان" هرچند که نیکنام ترند، ولی دریغ که گستره ی قدرتشان محلی و موضعی بود و هیچگاه بر کل "ایرانشهر" حاکم نبودند ...
در یک نگاه، می بینید که تاریخ ِ ایران را اقوام ِ مهاجم ِ "عرب" و "ترک" و "مغول" نوشته اند ... تا این عهدِ معاصر!؟
با مهر
با درود و سلامی بهاری
سال نو و میلاد زرتشت بر شما مبارک...
سلام و درود بر شما.
نوروز و سال نو و زادروز ِ بهاری ِ "زرتشت"، پیامبر ایرانی، بر شما نیز فرخنده و مبارک ...
مناظره شما با جناب استاد روجایی را خواندم. برایم جالب بود. اما در پست هایتان در این وبلاگ، چیزی دراین باره پیدا نکردم.
از گفتارتان : ترکها از هر ایرانی ایرانی ترند سپاس بیدریغ دارم
همچنان که هیچ ترکی شهریار شاعر را مختص خود و هم زبانانش نمی داند. ترکها از بالنده ترین قومیتها در ایران بوده اند اما بدون ایران واندیشه ایرانشهری هیچند. علامه طباطبایی علامه امینی ستارخان وباقرخان وسهروردی و نیر تبریزی همه ایرانیند و بعد ترک.
چنان قومیتهای دیگر ایرانی چنینند سیستانیان مظلوم کردها لرها
عربها ترکمنها فارسهاو .. بیرون از چتر اندیشه ایرانشهری نه هویتی دارندو نه تاریخ.
راز پایداری ایران و ایرانشهر را در اندشه متعالیی باید جست که پیوند دهنده انسانها (و لو مهاجم) ودیگری مینموده .
بهروزی شما ارزوی ما