در آنجای که آن ققنوس آتش میزند خود را
پس از آنجا کجا ققنوس بال افشان کند در آتشی دیگر
خوشا مرگی دگر
با آرزوی زایشی دیگر (شفیعی کدکنی)
"تهدید" ابزاری است که در لایههای مدیریتی جوامعی مانند ایران به کرّات به چشم میآید. غالباً مدیر و رئیسی در بالادست قرار میگیرد و یک نظام پر از کاغذبازی و بوروکراسی در پاییندست گرداننده کارها و اهدافِ سیستم میشود. کنترل مدیر بر عملکرد این نظام توسط تهدید و ارعاب و تنبیه صورت میگیرد.
حال اگر مدیر بالادستی، انسانی خودبزرگبین باشد، طولی نمیکشد که چوب تهدید بسا در گیر و دار داستان به تن افرادِ شایستهای هم در سیستم بخورد و آن بیچارگان را نیز اگر تا کنون متملق نبودهاند، وادار به اینکار کند تا مگر رزق و روزی زن و بچه و خانوادهشان قطع نشود!
چندی پیش، خبری شنیده بودم که استاد دانشگاهی را که مدتها از زندگیاش را به تدریس گذرانده و در آستانه بازنشستگی بود، به جرم انتقادکردنِ بدون عافیتاندیشی به یکباره از کادر هیئتعلمی دانشگاه عزل (!) نموده و بیاعطای بازنشستگی، به حال خود رها نموده و تکبیرگویان و شادمان گفتند سزای پُرحرفی همین است و بس!
راست و دروغ این خبر باشد به عهده راوی؛ بهشخصه کاملاً باور میکنم که چنین اتفاقاتی به راحتی روی دهد و آب هم از آب تکان نخورد!
پرسش این است که اگر کسی با وقوفِ کامل به عواقب رنجیدن خانِ والا، بگوید که بالای چشم، ابروست، آیا باید او را احمقی به شمار آورد که نان خود و خانوادهاش را به زبان سُرخ، آجر میکند؛ و یا برعکس، او را چون ظلم را تاب نیاورده و خروشیده، در دستهی شیران بگنجانیم و احترامش بگزاریم؟
من به این موضوع، زیاد فکر کردهام؛ و تا این لحظه از زندگیام همیشه احترام "شیران" را نگاه داشتهام .... "ققنوس" را آتشافروزی، با ادامهی حیات همراه است؛ کسی نمیتواند "ققنوس" را از آتشی که در آن زاده شده بیم دهد! همین را میدانم!
بله شوربختانه دردی گران است
چون فرومایگانی که بر بلندپایگان جای دارند تاب بزرگان یا دست کم بزرگتر از خود را ندارند
و
هدفشان هم بزرگی و پیشرفت نیست بلکه گذران زندگی است
.
درد گرانی است
نمی دانم کی می خواهد به درمان و انجام برسد