وقتی چیزهای بد را در آدمها جستجو میکنی، حتماً پیداشون میکنی!
بهتره دنبال خوبیهای مردم بگردی!داشتم فیلم پولیانا (1960) [+] ساختهی کلاسیک شرکت "والت دیزنی" را تماشا میکردم، که جملهی زیبای بالا را شنیدم.
در بخشی از فیلم، همین خانم داره به کشیش دستور میده که در نطق هفتگیش
برای ترساندن مردم از گناه و وسوسهی شیطان، تا میتونه پیاز داغ جهنم رو زیاد کنه! در ادامه، ولی «پولیانا» به کشیش میگه کلی متن شاد
مذهبی وجود داره و اساساً خدا برای مردم، «شادی» میخواد نه سختی! و اینکه
اگه چیزای بدـو تو آدما جستجو کنی، حتماً پیدا میکنی؛ پس خوبه که بگردی دنبال
خوبیهای مردم!
در انتها هم، شاهد تحوّلِ کشیش و عذرخواهیش از مردم شهر برای حرّافیهای بیهودهی چهارسالهاش هستیم.
دو بخش از فیلم را جدا کردهام و باهم در اینجا به اشتراک گذاشتهام.
پینوشت:
1- این فیلم، از روی داستانی به همین نام از نویسندهی آمریکایی «النور اچ. پورتر» [+] ساخته شده است. این داستان، در سالهای دههی 1340 شمسی توسط شیده جلاییفر به فارسی نیز برگردانده شده و انتشارات فروغی آنرا در سری "داستانهای زرین"-اش چاپ کرده بود.
روی جلد و صفحاتی از ترجمهی فارسی کتاب پولیانا
2- یادمـه در نوجوانی، کتابی هم از نویسندهی اسپانیایی «آنا ماریا ماتوته» [+] با ترجمهی شیوای محمد قاضی خوانده بودم با عنوان «پولینا، چشم و چراغ کوهپایه» [عنوان اصلی: پائولینا، دنیا و ستارگان]؛ که شخصیت دختر قهرمانِ داستان-اش "پولینا" شباهتهای زیادی به همین "پولیانا" داشت!
«روز معلّم» را [با تأخیر یکروزه] به معلمین ارجمندی که خوانندهی این وبلاگ هستند تبریک میگویم.
میان پیامکهای تبریکی که دیروز از دانشجویان داشتم، یکیش خیلی به دلم نشست؛ که آنرا عیناً تقدیم معلمینِ والایِ خود میکنم:
بهترین معلمان با قلبشان آموزش میدهند، نه با کتاب. تقدیم به قلب پُر مهر شما. روزتان مبارک!
امّا دیروز، دو شادکامی دیگر هم داشتم: حضور با خانواده در ضیافتِ شامِ معلمین در ساختمان سینما کانونِ ساری (سینمای متعلق به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در بوستانِ کوشاسنگ)؛ و دیگری، دریافت هدیهای از یکی از هنرمندانِ بلندآوازهی "کانون" جناب استاد فرشید مثقالی.
عکس زیر: دخترم آناهید در ورودی سینما کانون ساری
عکس زیر: همسر و دخترم در ضیافت شام ِ "کانون" به مناسبت روز معلم
پیشتر در اینجا دربارهی فیلم ستارهی دنبالهدار شاهکار سینماییِ کارل زمان، مطلب مفصّلی نوشته بودم. در خصوص نمایش این فیلم در تهران، نامِ دو فرهیختهی ایرانی را هم ذکر کرده بودم: پرویز دوائی ــ که فیلم را جهت اوّلینپخش در سینمای مخصوصِ "کانون" (سینما پلازا) برگزیده بود؛ و فرشید مثقالی که پوستر-اش را کار کرده بود.
قبلاً از پرویز دوائی، گفتار شیرینی در ماهنامهی جهان کتاب خوانده بودم که متضمنِ خاطراتش از ایام کار در "کانون" بود [دریافت از اینجا]. تلاش کردم از سردبیر این ماهنامه، نشانی ایمیل استاد دوائی را بگیرم و جویایِ خاطراتِ ایشان از حضورِ کارل زمان در تهران و نمایش آثار-اش شوم. ولی متأسفانه پاسخی از سردبیر محترم دریافت نکردم.
ایمیل دیگری هم برای استاد فرشید مثقالی فرستاده و درخواست کرده بودم که پوستر خاطرهانگیزـشان از فیلم را ــ که فقط در اندازههای کوچک و بیکیفیت در اینترنت موجود بود ــ با رزلوشن بالاتری برایم ارسال دارند.
خوشبختانه حضرت استاد، شاگردنوازی نمودند و در روز معلّم این هدیهی ارزشمند را در ایمیل-ام دریافت کردم. سپاسگزار ایشان هستم که علیرغم مشغلهی فراوان، درخواستم را بیپاسخ نگذاشتند و از سرِ محبت و تشویق، وقتی تخصیص دادند و از آرشیو شخصیشان تصویری باکیفیت از این اثر را در اختیارم نهادند تا برای نخستینبار در اینترنت نشر دهم.
جالب است که در این پوستر، از تصویر هیچیک از شخصیتهای اصلی فیلم استفاده نشده است؛ ولی ترکیبِ عناصر تصویریِ انتزاعی از قلعهی فرانسویان با افسر مَرکبسوار و اعرابی و دو-دلـداده روی پارهای از زمین، به همراهِ دریا و کشتی و خطوط شبه حکاکی و گراوُری، دقیقاً حال و هوای این اثر سینمایی را منعکس میکنند.
با کلیک روی پوستر، آنرا در اندازهی اصلی دریافت کنید
پینوشت:
برای دریافت پروندهی کاملِ زندگی هنری استاد مثقالی میتوانید به وبسایت "آرته" مراجعه کنید.