وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

در جست و جوی حقیقت


مگر تو چشم ِ دیدن و گوش ِ شنیدن داری؟!

نه!
زندگی ادامه دارد و حقیقت جز لحظاتی کوتاه نقاب از چهره برنمی‌گیرد!

(سید مرتضی آوینی)



تاسوعا و عاشورای سال ِ گذشته تو کجا بودی؟

من در سفری بودم به نیاسر. رفته بودم چارتاقی را ببینم. با ماشین ِ خودم رفته بودم، ولی در نزدیکی ِ نیاسر، در اتوبان ِ قم-کاشان تصادفِ وحشتناکی کردم ... .

تو تصادفِ وحشتناکی کردی و جان به سلامت بردی؟ مرگ را دیدی؟

لحظه‌ای! شاید! شاید کار ِ ناتمامی بر دوش-ام بوده است که باید به انجام می‌رساندم و اینسان اجازه یافتم از آن پاره-آهن ِ درهم بیرون آیم؟!

ماشین-ام  پس از آن تصادفِ وحشتناک 


بعد چه کردی؟

هیچ! گیج و حیران به نیاسر رفتم؛ در حالیکه ماشین ِ مچاله شده‌ام را روانه‌ی پارکینگ می‌کردم تا پس از ایام ِ تعطیل فکری برایش کنم ...

و بعد ...

خود را در ضیافتی دیدم ...  در خیل ِ مردمی که به یادِ او گرد آمده بودند  و من نیز مهمان ِ سفره‌-اش شدم ...

تاسوعای سال 88، و نخل‌گردانی ِ مردم ِ نیاسر
عکس‌ها از: نگارنده

در میان ِ مردم ِ نیاسر. شبِ عاشورای سالِ 1388


سال‌ها بود که به تکیه نرفته بودم ... آخرین‌بار به همراه ِ "فؤاد" بود و "محمدباقر" و "علی" در اصفهان و تکیه‌ی بازارچه و میدان ِ نقش ِ جهان و ...

تو  خواستی تا دوباره بیایم .... و آمدم. بر سفره-ات نشستم و آن حیرت با من بود ...

در آن شبِ پُر ستاره چه می‌توانستم بکنم؟ ساعتی به ماه نگاه می‌کردم  و ساعتی حلیم ِ نذری ِ تکیه-ات را سرکشی می‌کردم  ... .


قلب-ام آرام بود! و نه نشانی از تنهایی!