در این پاییز که رو به افول است، در معدود ساعاتِ سیاحت، دیدنِ تندیس زاوِن قوکاسیان در میدان جُلفای اصفهان برایم بس شوقانگیز است! پیش ازین، سراغ نداشتم که یک میدان و فضای شهری را در ایران مزیّن به تندیس یک "منتقد سینما" کرده باشند. دست اصفهانیها درد نکند که همیشه پیشرو هستند!
تندیس زاون، همزمان با سیو یکمین جشنوارهی بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان در شهریورـماهِ امسال رونمایی شد ــ تندیسی که با "لبخندِ معروفِ زاون" بر دلنشینی این میدانِ کوچک میافزاید و صمیمیتِ و صفای فضا و حالِ خوبِ بازدیدکنندگانْ را دوچندان میکند!
تندیس زاون در میدای جُلفای اصفهان
عکسها از: نگارنده
[عکس پانورامای اوّل، با کلیکْ بزرگنمایی دارد]
همزمان با رونمایی از این تندیس، در گالری یکِ موزهی هنرهای معاصر اصفهان، نمایشگاهی از پوسترهای قدیمی آرشیو شخصیِ زاون قوکاسیان برپا بود. 13شهریورـماه که برای انجام کاری به اصفهان رفته بودم، فرصتی دست داد تا از آن بازدید کنم: نمایشگاهی با عنوانِ "به زمانِ زاون".
مهدی تمیزی، مدیر موزهی هنرهای معاصر اصفهان، معرفیِ نمایشگاه را با این کلام شیوا آغازیده بود:
در زمانهای که زاون قوکاسیان میزیست، قصهها و رنگها در سینما جور دیگری بود. انگار تعریف و بازخوانیِ فیلم از زبانِ زاون، زاویهای پنهان و فراموششده بود که میشد پابهپای زاون کشفاش کرد. بیان و نگاهِ زاون به سینما عاشقانه بود. چندان که تا آخر عمر نیز با همین دردانه عشقاش زیست و عاشقی کرد ....
برخی از پوسترهای به نمایشدرآمده، همانطور که آقای تمیزی اشاره داشتند، از تکنیکهای ابتدایی چاپ برای نشر بهره بردهاند و نخستین فرایندهای هنر گرافیک را نشان میدهند.
در اینجا عکس یکسری ازین پوسترها را تقدیم دوستان میدارم. عکسها همه از نگارنده است و با کلیکْ بزرگنمایی دارند:
پوستر آخری، متعلق است به فیلم سفر (1351) ــ ساختهی "بهرام بیضایی". زاون، "بیضایی" را "ایرانیترین فیلمساز ایرانی" و آثارش را کمال مطلوبِ خود میخواند؛ و دو کتاب دربارهی این فیلمساز تألیف نموده است: "گفتوـگو با بهرام بیضایی" و "مجموعه مقالات در نقد و معرفی آثار بهرام بیضایی". کتاب اوّلی (گفتوـگو) بصورت PDF در اینترنت موجود و قابل دانلود است؛ ولی ردّی از کتاب دوّم (مجموعه مقالات) نیافتم. بنابراین با عکسبرداری از آن، بخشهایی را بصورت PDF در اینجا گذاشتم.
---------------------------------------
پینوشت:
فیلم کوتاه سفر (1351) از تحسینشدهترین آثار سینمایی بیضایی است. روایتیست از آئین مقدّسِ سفر و جستوـجو: بچههایی [که تمثیلی از معصومیت اولیهی بزرگسالان هستند] در جستجوی امنیتـند در فضایی تهدیدکننده و مرگبار. این فیلم ــ با تدوینی برآمده از اندیشههای شمیم بهار ــ موفق شد جایزهی مخصوص مجسمهی طلایی هفتمین فستیوال جهانی فیلمهای کودکان و نوجوانان تهران (10 تا 20 آبانماه 1351) را از آنِ خود کند؛ و نیز برندهی جایزهی دوّم (مدال نقره) از فستیوال فیلم مسکو شود. علاقمندان میتوانند این فیلم را بطور کامل از دراپباکس دریافت و دانلود نمایند [اگر به جای دانلود، قصد تماشای آنلاین دارید، بیش از 15 دقیقه نمایش داده نمیشود].
امروز مجالی دست داد تا یکی از مستندهای عالی سینمای ایران را ببینم: "مرثیهی گمشده" ساختهی خسرو سینائی. [تماشای آنلاین در اینجا]
ساخت این مستند، 12سال به طول انجامیده بود: از سال 1971 تا 1983 . روایتیست از آوارگیِ مردم لهستان طیِ جنگ جهانی دوّم و مهاجرتِ شمار زیادی از آنان به ایران.
حین تماشا، آنجا که فیلمسازْ خاطرات دوران کودکیِ لهستانیهایی که از اصفهان به "زلاند نو" رفته بودند را به تصویر میکشد، نکتهی جالبی دیدم که فکرم را مشغول کرده است: آیا اردوگاه کودکان لهستانی در جلفای اصفهان در سالهای 44-1942، همان بنای معروف به مدرسهی فرانسویها بوده که اکنون مرمّت شده و محل دانشکدهی هنرهای تجسمیِ دانشگاه هنر اصفهان است؟!
نماهایی از فیلم ــ اردوگاه کودکان لهستانی در اصفهان ، تاریخ فیلمبرداری: سال 1975
نمایی از یک کلیسا در فیلم، شبیه به کلیسای کاتولیکها در پشت مدرسهی فرانسویها
دانشکدهی هنرهای تجسمی، در محلهی سنگتراشهاـست و چندان با دانشکدهی ما (دانشکدهی حفاظت و مرمت) فاصله ندارد. عکسهای زیر را همین سه ماه پیش در آنجا گرفتهام. میتوان به مقایسهی معماریِ آن با بنای نشاندادهشده در فیلم پرداخت. البته تفاوتهایی در تعداد ستونهای نمای اصلی و فُرم ورودی زیرزمین وجود دارد. ولی شاید این تفاوتها در هنگام مرمّت به وجود آمده باشد؛ اینطور که مثلاً یکسری از ستونها را که الحاقی بوده، برچیده باشند!
دانشکدهی هنرهای تجسمیِ دانشگاه هنر اصفهان. عکسها از نگارنده
کلیسای کاتولیکها در پشت دانشکده. عکس از نگارنده
---------------------------
یکی ازسکانسهای زیبای فیلم، آنجاست که خانم آنّا بورکوفسکا (افخمی)، از پناهجویان لهستانی ــ که در ایران ماندگار شده و شوهری ایرانی هم اختیار کرده بود، ترانهای (ظاهراً خود-گفته) به فارسی را با پیانو میخواند و مینوازد. این قطعه را در تماشا و نماشا به اشتراک گذاشتهام؛ با این اندوه که دانستم ایشانْ 10سالیست که درگذشته:
میدانم که دیگر نیستی
فقط غم از تو برایم هست
تو عوض نمیشی با هیچی
قلبت مال دیگریـست
اگر اینجور باشه که ما باید جدا بمونیم
نمیخوام
نمیتونم زنده، بدون تو
چونکه
کس دیگری عاشق توست ...
پینوشت:
ــ بیوگرافی "آنا بورکوفسکا" را در اینجا میتوانید بخوانید.
ــ دربارهی اقامت کودکان لهستانی در اصفهانْ در جریان جنگ جهانی دوّم، مطلب خوبی هم در تارنمای "ایران نامه" موجود است.