وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

جادوی افسانه در برابر خودکامگیِ استبداد


داشتم یک مقاله‌ی خوب (+) درباره‌ی یکی از افسانه‌های محبوب مردم چِک می‌خواندم: قصّه‌ی «پادشاه لاوْرا» ؛ بر اساس سروده‌ای از "کارِل هاولیشِک بوروفسکی" (+) در سال 1854.


نویسنده‌ی مقاله، خانم میشل وودز، پی و پیشینه‌ی این قصّه را تا افسانه‌ی ایرلندی «پادشاه گوش‌اسبی» [دریافت از اینجا] و اسطوره‌ی یونانی «شاه میداس» [+] دنبال نموده؛ و تغییرات آن را در طی زمان توضیح داده است. 

قصّه‌ی «پادشاه لاوْرا» درباره‌ی پادشاه مغروری  است که رازی سر به مُهر دارد: گوش‌های او بسیار بلند و همچون گوش‌های الاغ است! شاه، گوش‌هایش را زیر تاج-کُلاه و انبوه موهای سرش پنهان می‌دارد و آرایشگرانی را که سال به سال برای پیرایش سر و ریش-اش به کاخ می‌روند و متوجه گوش‌های خَرـسان-اش می‌شوند، از بیم رسوایی و تحقیرـشدن، سر به نیست می‌کند ... . 

شاه "میداس" با گوش‌های خَر. تابلوی نقاشی اثر آندره واکارو ــ 1670 م.


بنابر تحقیقِ "میشل وودز" ، بازنویسی افسانه‌ی این پادشاه گوش‌الاغی [از روی نمونه‌ی ایرلندی-اش] توسط "بوروفسکی" ، حرکتی زیرجلدی در تقابل با هژمونیِ امپریالیستی و استعماری امپراتوری اتریش-مجارستان بود؛ و او زیرکانه با ترجمه‌ی یک افسانه‌ی خارجی ــ که نمی‌توانست حساسیتِ دستگاهِ سانسور سلطنتِ مطلقه را برانگیزد ــ توانسته بود سخنانش را با ملّتِ چِک در میان بگذارد!


یک برگ از داستان‌سروده‌ی "شاه لاوْرا" ، اثر بوروفسکی، با تصویرسازی "آدولف بورن" در سال 1971


در افسانه‌ی اصلی ایرلندی، پادشاه لابراد (لورا لان‌شِک) [+] که گوش‌های اسب‌سان دارد، خونِ هر آرایشگری را که متوجه قضیه و اشکال کار-اش می‌شود در خفا می‌ریزد؛  امّا سرانجام بیوه‌زنی که مادر یکی از آرایشگران است، التماس و متقاعد-اش می‌کند که تا پسر-اش واقعیت را افشا نکرده، در امان باشد! از سویی، آرایشگرِ جوان نمی‌تواند درین‌باره‌ سکوت کند و نگاه‌داشتن رازی که فهمیده، برای‌اش بسیار دشوار است. او ناگزیر به حاشیه‌ی شهر می‌رود و آنجا در میان نیزار (یا در شکافِ تنه‌ی درخت بیدی) راز را بازمی‌گوید. از قضا، خُنیاگر و نوازنده‌ی پادشاه از نِی همان نیزار (یا چوب آن درخت) برای تعمیر ساز-اش استفاده می‌کند و وقتی در ضیافتِ شبانه در کاخ می‌نوازد، آن آلتِ موسیقی ناگهان در برابر شاه و حاضرین بانگ رسوایی برمی‌آورد که: پادشاه لابراد، گوش‌های اسب داره!!!!

لابراد که وجهه و تقدّس-اش را نزد مردم، از دست‌رفته می‌بیند، در صدد جلب رضایت مادران و همسرانِ آرایشگرانی که کشته بود برمی‌آید ... .

 


بوروفسکی، داستان‌سروده‌ی «پادشاه لاوْرا» را در روزگار تبعید-اش نگاشته بود. هنگامی که او را (در سال 1951) دستگیر و واداشته بودند تا بخاطر مقالات سیاسی-اش در نقد رژیم سرکوبگر (امپراتوری اتریش-مجار) پراگ را ترک کند. او را متهم به فتنه‌گری و ترغیب مردمِ چِک به قیام ضد رژیم کرده بودند. 

تأکیدی که در داستان بر «سکوت‌‌کردن» می‌شود، آن هم پس از آگاهی از واقعیت، شرایط سخت و در تنگنای بوروفسکی را که شاعری آزاده‌ و در تبعید بود فرا یاد می‌آورد! او، شاه"لابراد" ایرلندی را با گوش‌های اسب‌سان، تبدیل به شاه"لاورا" با گوش‌های خَرـسان کرد! و تلاش نمود تا در قالبِ این داستانِ به ظاهر کودکانه و طنزآمیز، به افشاگری درباره‌ی سوءاستفاده از قدرت در رژیم توتالیتر و خودکامه‌ای بپردازد که سرزمین‌اش را در انقیاد داشت: اینکه حاکم چنین رژیمی، هر قدر هم که خوب و محترم بنماید و مفتخر باشد به برقراری امنیت، ممکن است سرآخر بخاطر غرور و از بیمِ تحقیرـشدن‌ مرتکب جنایت شود؛ و جنایت‌اش حتی به جای دادرسی، با بی‌تفاوتی و چشم‌پوشی مردم مواجه شود! مردمی که باز می‌توانند مدتی دلخوش باشند به آن امنیّتِ دروغین! البته فقط برای مدتی ... .


یک برگ از داستان‌سروده‌ی "شاه لاوْرا" ، اثر بوروفسکی، با تصویرسازی "آدولف بورن" در سال 1971


مجسمه‌ی "بوروفسکی" در میدان کوچکی در پراگ، جمهوری چِک


تصویر "بوروفسکی" بر اسکناس 20 کرونی چکسلواکی ــ سال 1945


[دانلود PDF داستان‌سروده‌ی "شاه لاورا" اثر بوروفسکی، چاپ 1922، از  اینجا]



در سال 1950 میلادی، انیماتور نابغه‌ی چِک "کارِل زِمان" [که پیش‌تر آثاری را از او در اینجا و اینجا منتشر کرده بودم] ، اقتباس سینمایی کوتاهی از داستان  «پادشاه لاوْرا»ی بوروفسکی ارائه می‌دهد: یک انیمیشن بی‌کلام عروسکی با عنوان اصلی Král Lávra [اطلاعات در اینجا].


فضای این انیمیشن، اگرچه به مقتضای فُرم و مخاطب-اش، با شوخی‌های تصویری "زِمانتلطیف می‌شود [مثل سکانسی که گوش‌های الاغی پادشاه، با بانگ عَرعَر خران شهر، از زیر تاج-اش بلند می‌شود و می‌جُنبد] ؛ ولی همزمان، موسیقیِ پُر تعلیق و ناآرامِ "ازدنیک لیشـکاعدم امنیت روانی را در این فضا، خاطرنشان می‌کند. مثلاً در سکانس‌ کابوس شبانه، آرایشگر جوان در خوابش می‌خواهد پرده‌ی تزویر حکومت را کنار بزند و به همگان نشان دهد که الاغی بر مسند قدرت نشسته است؛ ولی حاجبانِ وفادار پادشاه نمی‌گذارند! حتی زمانی که موفق می‌شود تا واقعیت را نزد حاجبانِ شاه هم عیان کند و حاکم متقلب را سرنگون سازد، باز بخاطر اینکه آرایشگر مخصوص پادشاه بوده است، مغضوب می‌شود!

[دانلود نسخه‌ی کامل انیمیشن "شاه لاورا" اثر کارل زِمان، از  دراپ‌باکس]

[تماشای انیمیشن "شاه لاورا" در  آپارات]