گر کسی وصف او ز من پرسد
بیدل از بینشان چه گوید باز
عاشقان، کشتگانِ معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
(سعدی)
اینها تصاویریست که از سفر حج- ام در شهریور ماه به یادگار آوردهام. ماه رمضان بود که در مدینه بودم .... و بعد، مکه!
زمانی که برای اولینبار "کعبه" را دیدم، تریِ اشک را بر گونههایم احساس میکردم، داشتم بیاراده میگریستم!
جویندهی راهِ راستی! راهِ رسیدن به "او" ! سرانجام آمدی! آمدی! به انتظارت بودیم! خوش آمدی!
شبها تا سحر، در رواقهای دورادورِ "کعبه" میگشتم ... بر گوشه-گوشهاش مینشستم و قرآن میخواندم و نماز! نماز میخواندم! آنچنان که ساعتها، پیاپی و بیخستگی بر آن بودم!
بعد مینشستم و به مردم خیره میشدم ... مردمی از نژادهای گوناگون: تُرک، مصری، اندونزیایی، لبنانی، هندی، سودانی و ... .
سفرههای سحری و افطاریِ دستهجمعی به دورِ کعبه ...
... و "طواف"
به "طواف" بودم، در میان آن سیل خروشان انسانی ...
گفت که تو زیرککی، مست ِ خیالی و شکی / گول شدم، هول شدم، وز همه برکنده شدم
گفت که تو شمع شدی، قبلهی این جمع شدی / جمع نیم، شمع نیم، دودِ پراکنده شدم
خدایا بدان که عاشقانه آمدهام! پاک آمدهام!
گفت که دیوانه نهیی، لایق این خانه نهیی / رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که تو کشته نهیی، در طرب آغشته نهیی / پیش رُخ زنده کنش کشته و افکنده شدم ... .
نوشتم در "از این اَوستا"، با عنوان "بهترین سالهای زندگی ما" به سی سالگی، به این سوگند:
به شبهای سیاه تنگدستان / به دلهای سفید حقپرستان
به عشق نو در آغاز جوانی / به غمهای کهن در دل نهانی
بدان سینه که دارد عشق جاوید / به هجرانی که هست از وصل نومید
سلام یاغش جان
زیارات قبول...بی خبر...؟چقدر خوشحال شدم از شنیدن خبر سفرت..
یاد روزان و شبان نه چندان دور بخیر...اتفاقی هم که می شد باز هم دیگر را می دیدیم...
و یاد همه دوستان آن روزگار...
سلام به باران ها و جنگلها و جاده های پیچاپیچ و تنگاتنگ شمالتان برسان
سلامت و شاد و آزاد باشی...یا حق
مصطفای عزیز،
سلام.
ممنون. شادمانم که پس از مدتها پیامی از تو دیدم.
تو هم سلام و درود مرا به دیار خراسان برسان!
همانند تو دلتنگ روزگارِ بودن در «پردیس»ام. یاد باد آن روزگاران!
پاینده باشی دوست.
Dear yaghesh
How are you? long time, no see, no contact. However, It makes me happy whenever I see your weblog. By the way, I congratulate you due to your pilgrimage to mecca and holy house. good luck.I hope to see you soon.All the best
سلام و درود دوست بزرگوار.
سپاس. انشاءاله قسمت شما هم شود.
بسیار شادمانم که پیامی از شما دریافت نموده ام.
یاد و خاطره ی سفر به سروستان و مهمان نوازی شما پیوسته برای من و دانشجویانم زنده است.
به امید دیدار دوباره ی شما
درود به تو یاغش گرامی که دلم برای تو بسیار تنگ شده.
این وبلاگ گیلان من است- به جز میراث سبز ایران که اونجا هم به روزم:
http://sabzmiras.blogfa.com
تعجب کردم از نوشته اخیرت- گفتم شاید کس دیگری بجات نوشته!
آقای احمدپور گرامی
سلام و درود.
نه، نوشته ی خودم است!
... از راه "آتشکده" به دیدار "کعبه" رفتم!
و شاید بهتر باشد درین باره بیشتر توضیح ندهم.
چند روز پیش تماس گرفته بودم، که توفیق نشد با شما صحبت کنم. پرسشهایی درباره ی تاجیکستان داشتم.
دوباره تماس می گیرم.
وبلاگ "گیلان سبز"تان هم مبارک باشد. پیروز باشید.
درود یاغش عزیزم
چه خبر خوبی استاد ... خیلی دلم میخواد سرزمین ظهور اسلام رو ببینم ... زادگاه محمد رو ... دیار آخرین پیامبر رو ... خوشا به حالت یاغش جان ... یه طوری شدم وقتی نوشته هات رو خوندم ...
موفق باشی دوست قدیمی
علیرضای عزیز
درود.
عنوان این نوشتار را "بهترین سالهای زندگی ما" گذاشتم تا خواننده را با خود همراه کنم در سفری که داشتم. برای من چنین بود که بخواهم آنرا از بهترین لحظات زندگی ام بدانم ... و یقین دارم که برای تو نیز -که انشاءاله قسمت ات می شود- چنین خواهد بود.
نوشتن، راه مطمئنی است برای حفظ آن لحظات!
پاینده باشی دوست دیرین.
سلام...
شوق کعبه... پیش تر ها که کم سن تر بودم و پاک تر ، گاهی تصور می کردم حسم رو وقتی لبیک گویان به سمت کعبه میرم و اولین تصویری که از اون می بینم.... حس غریبیه... فکر کنم قبل از قرار گرفتن تو اون موقعیت نشه حسش کرد. اولین کلماتی که از ذهن می گذره... اولین راز و نیاز...
چقدر خوبه که نگاه کردن به کعبه هم عبادته.. مگه میشه اونجا بود و بی اختیار ، محو تماشا نشد؟
خوش به سعادتتون با حالی که تجربه کردید. ماه مهمانی خدا و حضور در خانه ی خدا. انشاء الله جمیع آرزو مندان...
سلام ...
سپاس.
ما که "حاج آقا" شدیم و همکارا همه اینطوری صدامون می زنن!
انشاءالله شما هم "حاج خانوم" بشین!
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم . . . همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم . . . شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم . . . شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم اید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید تو به من گفتی :
از این عشق حذز کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت باد گران است!
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم
نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی
من نه رمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
"حذر از عشق؟" ندانم
نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت....
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیم
نگسستم نرمیدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم....
بی تو اما
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
نمی دونم چی بگم . . . شاید بگم بی معرفت یه خبر می دادی می یومدم بدرقت تا یه التماس دعا بهت بگم . . . شاید بگم بی معرفت یه خبر می دادی میومدم استقبالت اون چشم هایی که به دیدار یار گشوده شده بود رو ببوسیدم . . . شاید هم سکوت .. . آره بهتره که سکوت کنم و در حسرت حرف های بالا گریه کنم
سید جمال عزیز، دوست دیرین،
سرزنش ام نکن که بی خبر رفتم و باز آمدم ... به خود نبودم!
همه چیز به طرز عجیبی ناگهانی جور شد!
خودم هم تا لحظه ای که هواپیما در فرودگاه جده بر زمین نشست، گیج بودم و باورم نمی آمد!
نمی توانم حال ام را وصف کنم!
سرزنش ام نکن دوست و بر بی خبر رفتنم خرده مگیر!
به یادت بودم و به یاد همه ی "طلوع مهر" یها!
پاینده باشی!
سلام برسون!
سلام یاغیش عزیز
برادر خوبم اگرچه سالهاست نامهربانی روزگار دیدن تبسم تو را محروم کرده اما لحن آرام و متین شما بر دل نقش بسته و جاوید ماند.
از ارسال دلنوشته زیبایت ممنونم.یاد حج خودم در سال83 افتادم.چه زود گذشت
یاد اصفهان با تمام خوشیها و اندک ناخوشی هایش به خیر باد
مهمترین موضوع داشتن دوستان عزیزی چون شماست که از پس سالها گرمای وجودت را احساس می کنم.
برقرار و سلامت باشی
سلام علیرضای عزیز. ممنون که از سر دوستی خواندی و با حس خوبِ آنزمانم همراه شدی. سلامت باشید