وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

وصیتنامه‌ی اورفه


اپیزود اول: مرگ


در غالب آثار ادبی و نمایشی، "مرگ" در کالبد یک مرد مجسّم شده است و نه یک زن. ولی در فیلم "اورفه" ، "مرگ" یک زن است؛ آنهم زنی که عاشق مردِ "شاعر"ی می شود که زمانِ "مرگ"-اش فرا رسیده و باید جانش ستانده شود.

مضمونی غریب ... ؛ چه کسی دیده است که "مرگ" عاشق و دلباخته شود؟!

"مرگ" با آسیب‌رساندن به خود، اجازه میدهد که "شاعر" از جهانِ مردگان به عرصه‌ی حیات بازگردد و دوباره زندگی کند ....



اپیزود دوّم: آنچه هستم


در "از این اَوستا" که دفتر خاطرات اینترنتی‌ام است، بسیاری لحظات سخنانی گفته و نگاشته‌ام که اکنون بدان‌ها باور ِ چندانی ندارم و گاهی حتی شگفت‌زده می‌شوم که آیا واقعاً این من بودم که این مطالب را نوشته‌ام؟ من بودم که این سخنان را به مخاطبانِ این دفتر گفته‌ام؟

ولی قصد ندارم به راهِ "ترس" و برای شخصیت‌بخشی ِ کاذب به خود، آنچه را پیشتر نوشته‌ام و اکنون داوری‌ام نسبت به آن عوض شده، انکار کنم.

این من-ام با همه‌ی ضعف‌ها و قدرت‌هایم، با همه‌ی افکار و اندیشه‌های باطل یا صحیح‌ام؛ با همه‌ی شادی‌ها و غم‌هایم؛ این من‌-ام ...!

نظرات 5 + ارسال نظر
سید پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:39 ب.ظ http://narina.ir

سلام
این سایت را ببین http://narina.ir وقتکردی به وبلاگ ما هم سری بزن www.garos-azar.blogsky.com

البته وبلاگ ما مهم نیست سایت نارینا را حتما ببین

موفق باشید

فاطمی پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:19 ب.ظ

اگر منظورت حذف اون قضاوتهای عجولانه در مورد انتخاباته، تصمیم خیلی خوب و بجایی گرفتی.

گردآفرید جمعه 23 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ق.ظ http://www.gordafarid.net

دوش دیوانه شدم عشق مرا دیدو بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

گفتم این چیست دگر زیروزبرخواهم شد
گفت می باش چنین زیرو زبر هیچ مگو

ای نشسته تودراین خانه ی پرنقش وخیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو

علی م دوشنبه 26 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:50 ب.ظ

پیرو را ه خویش باش .....

رجبی مقبور چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ق.ظ http://www.toodeyi-goorbegoor.com

با این حرفات میتونی مشتی بخت برگشته از همه جا بی خبر را رنگ کنی اما اونی که اهل فهم باشه نه مثل اون پیرمرد بیچاره شک برش میداره بلکه به یقین میفهمه که به کجا بندی. فعلا با برادرت سید حسن مشغول "گفتمان" با زرتشتیان باش. اما یادت هست که با اون مردک آفتابه برداری که اوایل کار براشون مثل الانِ تو خوش رقصی ها می کرد چه کردند؟ بدتر از اون در انتظارته. اینو مطمئن باش. حالا به ریش ملت بخند...

من که از عرایض شما چیزی متوجه نشدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد