بزرگی و شأن انسان در بزرگی و شأن رویاهایش، در عظمت عشقش، در والایی ارزشهایش
در شادی و سرور تقسیم شدهاش نهفته است. بزرگی و شأن انسان در بزرگی و شأن
افکارش، در ارزش تجسم یافتهاش، در چشمههایی که روحش از آنها سیراب
میگردد و در بینشی که بدان دست یافته، نهفته است.
بزرگی و شأن انسان در بزرگی و شأن حقیقتی که بر لبان جاری میسازد
و در یاری و مساعدتی که بذل میکند، در مقصدی که میجوید و در
چگونه زیستن او نهفته است.
ترانـه (+)
سلام
یکی از افسوسهای همیشگی من دیر پیدا کردن مسیر است و گمگشتگیهای زیاد.
بسیار عالی بود.
ترانه هم
سلام و سپاس برای بازدید. تا سفر هست، و تا وقتی که مسافریم، فرصت هست.
"ما"
من و تو در دو دنیای از هم جدا
کاروان ستاره ایم
می درخشیم
چشمک میزنیم
دل میبریم.
در دنیایی مانند هم
قاصدکی رقصانیم
در فصل پاییز همه ی سالها.
درون هم
شاه رگیم به هم رسیده
پرفشار خون گرم پمپاژ می کنیم.
من و تو جهانیم
در دو بخش
در دو بدن
شب و روز
سیاه و سفید
سرد و گرم
زیبا و زشت
می خواهیم باهم شویم
شبیه به هم
یکی شویم.
ترجمه ی شعری کردی از این حقیر، تقدیم دوستی عزیز
درود آکتورز گرامی. با این شعر ارسالی، رغبت کردم که با ادبیات کردی آشنا شوم. سپاس از لطفتان. همینجا هم توضیح دهم که متن این پُست (شأن انسان) از من نبوده است، ولی چون برایم ارزشمند بود درینجا نقل کردم. پاینده باشید
شان انسان تو کتگوری واقعیت قرار میگیره و نه حقیقت.مرزش رو تو برداشت اون شخص ،توسط خودش و دیگران متصور شدند در تاریخ!
واقعیت برداشتی از حقیقته!
فارغ از اینها ،اگر بخوام ثانیه ای به برداشت افراد دیگر فکر بکنم،دو واژه ارادت و احترام در یک ارتباط ساده ی مثبت مبتنی بر شان برام بولد میشه.
در هر تنشی تو این مجال،اگر ارادت مختل شه شرایط بر شخص غمگین سخت میشه
اگر احترام مختل بشه بر شخص مرتبط سخت میشه
و به قطعیت تسلسل واژه نجات بخش بوده و هست
اما گاهی راه نجات ،راه رسیدن به آرامش نیست
خیلی نادر،خیلی عجیب
ولی به حق
(پ.ن:برداشتم از متن شما بر اساس اتفاقات روزگارم)
سپاس
ممنونم. روی جمله ی آخری مکث کردم: «گاهی راه نجات، راه رسیدن به آرامش نیست». باید تمریناش کنم.