وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

معماری در سینما (8) : «حرفه: خبرنگار»

اشتیاقی که میکل‌آنجلو آنتونیونی به معماری دارد، در غالب آثارش رُخ می‌نماید. در سکانس‌های آشنایی از فیلم حرفه: خبرنگار (1975) / مسافر [1]، کتاب‌خواندنِ "دختر" (ماریا اشنایدردر محوطه‌ی برونسویک سنتر لندن، با معماری مدرن‌اش [طراحی‌شده توسط پاتریک هاجکینسون] و سپس در پالائو گوئل، عمارت طراحی‌شده در بارسلون توسط معمارِ نامدار آنتونی گائودی [2]، زمینه‌ی آشنایی‌ او را با دیوید لاک (جک نیکلسن) فراهم می‌آورد.


برونسویک سنتر در لندن [اطلاعات در ویکی‌پدیا]

برونسویک سنتر

نماهایی از فیلم در محوطه‌ی برونسویک سنتر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

-------------------------------------------------------------

پالائو گوئل در بارسلون [اطلاعات در ویکی‌پدیا]

پالائو گوئل

نماهایی از فیلم در پالائو گوئل

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر


در همین بنای اخیر (پالائو گوئل)، "دختر" که دانشجوی معماری‌ست، از عزم‌اش برای دیدن دیگر آثار گائودی در بارسلون می‌گوید. همین اشاره، بعداً به لاک کمک میکند تا رد و نشانِ دختر را در بنایِ مشهور کازا میلا، دیگر اثر معماریِ طراحی‌شده توسط گائودی، بگیرد؛ جایی که معماری عجیب و غریب منظرش، قرینه‌ای مناسب برای صخره‌های باد-زده و فرسایش‌یافته‌ی صحرای افریقا در ابتدای فیلم می‌شود. 


کازا میلا در بارسلون [اطلاعات در ویکی‌پدیا]

کازا میلا

نماهایی از فیلم در کازا میلا

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر

نمایی از فیلم مسافر


علاقه‌ی توأمانِ آنتونیونی به معماری و نقاشی، سبب شد تا صحنه‌ی پایانی فیلم و آن عصرگاهِ سوررئال در روستای اسپانیایی [نمایی از هتل دلا گلوریا با آسمان سرخ و آبیِ گرگ و میش]، نقاشی مشهور "حکمرانی نور" از رنه ماگریت را به ذهن‌ها متبادر سازد.


تابلوی "حکمرانی نور"، اثر رنه ماگریت. [اطلاعات در ویکی‌پدیا]

تابلوی حکمرانی نور

نمای پایانیِ فیلم

نمایی از فیلم مسافر


برداشتِ ماقبل آخر فیلم را باید یکی از زیباترین پلان‌ـ‌سکانس‌های تمام تاریخ سینما دانست. گرفتن همین پلان‌ـ‌سکانس که حدوداً هفت دقیقه زمان دارد، یازده روز طول کشید. حرکت بسیار آهسته‌ی دوربین از میان پنجره، با آن نرده‌های فلزی‌اش، و چرخش نیم‌دایره‌ای (180 درجه) به دور میدان و رسیدن دوباره به همان پنجره، اصلاً آسان نبود. برای صحنه‌ی داخل اتاق، دوربین آویخته بر ریلی نصب‌شده در سقف حرکت می‌کرد. در نزدیکی پنجره، در آخرین لحظه‌ای که نرده از قاب خارج می‌شد، نرده‌ها از طریق لولا می‌چرخیدند و کنار می‌رفتند. بعد دوربین به کابلی متصل به یک جرثقیل (کرین) غول‌آسای سی متری آویزان می‌شد. باد شدید و هوای پر گرد و غبار، مشکلاتی مضاعف به ارمغان آوردند! علاوه بر این‌ها، فیلمبرداری فقط باید بین 5 تا 7:30 بعدازظهر انجام میشد تا به لحاظ نور، توازن روشنایی داخل اتاق و خارجِ آن امکان‌پذیر باشد.

ظاهراً آنتونیونی، نخستین‌بار در چهارمین جشنواره‌ی جهانی فیلم تهران 5-16 آذرماه 1354، به افشاینحوه‌ی فیلمبرداریِ پلان‌ـ‌سکانس مذکور پرداخته بود. [3]


آنتونیونی و کامران شیردل در جشنواره جهانی فیلم تهران [منبع عکس: تارنگار هنر هفتم]

آنتونیونی در تهران

پوستر جشنواره

------------------------------------------------------------------------

آنتونیونی و گروه فیلمبرداری در پشت صحنه‌ی فیلم. موقع فیلمبرداری پلان-سکانسِ معروف

پشت صحنه ی فیلم مسافر

پشت صحنه ی فیلم مسافر

پشت صحنه ی فیلم مسافر

[منبع عکس: dangerousminds.net]



[1] عنوان اصلی ایتالیایی فیلم، "حرفه: خبرنگار"، اشاره به شکل درج حرفه‌ی فرد در پاسپورت او است. عنوان انگلیسی، "مسافر"، به تصویری از شخصیت اصلی اشاره میکند که در مسیر زندگی‌اش در سفری‌ست که گویی از پیش مقدر شده است ـ سفری با هویتِ عاریه‌ای مردی دیگر.

[2] در نسخه‌ی دوبله‌ی پخش‌شده از تلویزیون ایران، نام معمار را تغییر داده‌اند!

[3] نک: تارنگار فیلم‌هایی که می‌بینیمسکانس آخر حرفه: خبرنگار

* منبع نوشتار بالا: کتاب "معماریِ تصویر"، نوشته‌ی یوهانی پالاسما، ترجمه‌ی علی ابهری.




کلاسیک‌ها در تلویزیون (بخش پنجم: افسانه جویندگان طلا)

در تاریخ 11 مرداد ماه 1375، تلویزیون (کانال و ساعت را یادداشت نکرده‌ام) فیلم افسانه‌ی جویندگان طلا (1983)، فانتزیِ کلاسیکِ الکساندر میتا را پخش نمود. 


نام اصلی فیلم: Skazka stranstviy

عنوان انگلیسی: The Story of the Voyages

مشخصات در: IMDB


افسانه جویندگان طلا


داستان فیلم: 

در شب عید کریسمس، خواهر و برادری (مارتا و مای) تنها و فقیر، گرسنه و لرزان از سرما، به دور از شادیِ مردم‌اند. مای از قدرتی جادویی برخوردار است که با حس کردن وجود هر شیئ از جنس طلا در محیط، دچار درد و ناراحتی شدیدی میشود. در آن شب، مای را از خواهر بزرگترش مارتا می‌دزدند. مارتا برای  یافتن برادرش در برف و سرما به راه می‌افتد و وقتی از زور سرما، بی‌حال میشود، یک پزشک و نابغه‌ی دوره‌گرد به نام اورلاندو (با بازی آندری میرونوف) او را می‌یابد و با دانستن نیّت مارتا برای یافتن برادرش، با او  همراه میشود.

آنها رد ِ دو مردی که مای را ربوده‌اند و از او برای یافتن سکه‌های طلا و دفینه‌های باستانی استفاده میکنند،  پیدا کرده و پس از عبور از سرزمین‌های مختلف و روبرو شدن با حوادثی مثل مواجهه با اژدهایی غول‌آسا، در یک شهر به جرم دعوایی که در میکده به راه انداخته‌اند محکوم به حبس در یک قلعه میشوند. امّااورلاندو یک کایت بزرگ میسازد و با مارتا از قلعه میگریزند. 

سپس به یک شهر طاعون‌زده میرسند و اورلاندو پس از کشتن عفریته‌ی طاعون و نجات دادن مردم، خودش در اثر طاعون می‌میرد. امّا مارتا همینطور تا 10 سال جستجویش را برای یافتن مای پی میگیرد؛ و بالاخره او را که حکمران شهری شده و با قساوت حکومت میکند می‌یابد. قلب سنگی مای، با دیدن خواهرش، میشکند و عشق به طلا را فراموش میکند ...

در پایان، مای همانند اورلاندو، شکل یک کایت را روی دیوار ویرانِ قلعه، برای خواهرش ترسیم میکند.

------------------


سه سکانس زیبای فیلم را انتخاب کرده و یکجا در آپارات گذاشته‌ام:

1- سکانسی که اورلاندو، ایده‌ی ساختن کایت را برای فرار از قلعه، عملی میکند.

2- جایی که مارتا، در ترانه‌ای حزن‌انگیز، از سفر و جستجوی 10 ساله‌اش میگوید.

3- سکانس پایانی فیلم، که رؤیای پرواز ـ همانند اورلاندو ـ در ذهن مای پدیدار می‌شود و مارتا را با یاد و خاطره‌ی اورلاندو، اشک به چشمان می‌آید.