والت دیزنی، در سالهای 1954 تا 1958، مجموعهی تلویزیونی موفق «دیزنیلند» را برای شبکهی امریکن برودکستینگ کمپانی (ABC) تهیه نمود. در یازدهم سپتامبر سال 1957، حدود یک ماه پیش از پخش سریال زورو، والت در همین شویِ تلویزیونی، زمینهای برای معرفی زورو-ی خود میچیند: از او، در حالیکه توسط ماوسکیترها [1] دوره شده، مشتاقانه خواسته میشود که دربارهی زورو سخن بگوید. والت هم سرانجام تسلیم اصرارها میشود و از سرآغازِ پُرشکوهِ سریال زورو پردهبرداری میکند. هیجانانگیزتر، نخستین برخورد بینندگان با گای ویلیامز در نقش زورو است و شمشیربازی او با سایهاش!
علاقهام به زوروی والت دیزنی، سبب شد تا این افتتاحیهی خاطرهانگیز را زیرنویس فارسی بزنم و در آپارات منتشر نمایم. هم از آن خاطره، صدای نوار کاست زورو (از شرکت بهنوش) را با روی جلدِ شمارههایی از داستانهای مصوّر زورو گذاشتهام ... و در ادامه، مقدمه و مؤخرهی سریال را بصورت اصلی (سیاه و سفید) و رنگیشده با دو زبان انگلیسی و اسپانیایی قرار دادهام و البته معرفیِ دیزنی «اِلباندیدو» [2] را در شویِ دیزنیلند-اش در آغاز فصل سوّم ِ زورو.
تصویر زیر: والت دیزنی در جمع ماوسکیترها، هنگام معرفی زورو در شویِ تلویزیونی دیزنیلند
[1] گروهی از کودکان، که بدون تجربهی بازیِ قبلی برای حضور در برنامهی تلویزیونی محبوبِ "انجمن میکیماوس" (پخش از 1955) انتخاب شده بودند.
[2] به معنی «راهزن». توضیح و مشخصاتِ اپیزود در IMDB
در مبحث «معماری در سینما»، فیلمی که نمیتوان بیاعتنا بدان گذشت، سال گذشته در مارینباد (1961) ساختهی آلن رنه است:
در راهروهای تو-در-تویِ کاخ-هتلی بزرگ به سبک باروک (که شاید یک آسایشگاه یا سرایِ پزشکی باشد)، مردی (با بازی جورجو آلبرتازی) با زنی (دِلفین سیریگ) برخورد میکند. مرد میکوشد خاطرهی گذشتهی مشترکشان را در زن بیدار کند و اینکه آنها سال گذشته در همینجا با هم دیدار کرده و عاشق هم شده بودند و حتی نقشهی فراری را طرحریزی کرده بودند. امّا زن، تمامی این وقایع را انکار میکند. مرد، تصویر گذشته را با همهی جزئیاتش به زن میفهماند؛ و فیلم، این رویداد را بدون تداوم (با تغییراتِ پیاپی زمان و مکان) ـ درست به همانگونه که در ضمیر شکل میگیرد ـ روایت میکند. اینکه آیا این گذشته واقعاً وجود داشته یا ناشی از خیال و آرزوست، فیلم تا پایان بدان پاسخی نمیدهد. [1]
کاخ-هتلِ مجللِ باروک، با اتاقهای خصوصی و فضاهای عمومیاش: باغی با خطوط هندسی محکم و خشن، و اشخاصی کاملاً غریبه که همچون زندانیانِ یک تابلوی نقاشی، پیکرهوار در آن جای دارند، تخیل را برمیانگیزد و بستری رمزآلود برای روایتِ سینمایی فراهم میآورد. یک معماری اشرافیمآب که فارغ از دنیای بیرون، جامعهای خصوصی و دستچین شده را در خود پناه داده است [2]. برخی از مردم فرانسه در اوایل دههی 1960، تصوّر میکردند که فیلم، تصویرگر ِ طبقهی حاکمهی خاصی است. برخی نیز فیلم را حاوی اشاراتی به سینمای وَمپایرها (خونآشامان) دانستهاند! [3]
فیلم، با گفتاری روی عنوانبندی و سپس معماریِ مجلل ِ کاخ-هتل آغاز میشود: دوربین ابتدا بطور افقی روی دیوارها و برجستگی جدارهها و سقف حرکت میکند. سپس در راهروها به حرکت درمیآید. از درگاههای متعدد میگذرد و بیننده را با خود به درون ساختمان میکشاند و او را بیشتر و بیشتر به داخل فضای پُر رمز و راز آن میبرد. حرکت دوربین به همراه گفتار گویندهی متن فیلم، نه فقط بیننده را از یک فضا به فضای دیگر میبرد، بلکه با اینکار لایه-لایه آگاهی وی را میشکافد و وی را به قلمروی در فاصلهی خیال و واقعیت رهنمون میشود. بینندهای که در ابتدا فقط یک ناظر صرف بود، اینک به یک شریکِ ماجرا تبدیل شده است. [4]
سکانس خاطرهانگیز ِ آغازینِ فیلم در آپارات (ترجمهی نگارنده)
در نوشتن مطلب بالا، به ترتیب از منابع زیر استفاده کردهام:
[1] تاریخ سینمای هنری. نوشتهی اولریش گرگور و انو پاتالاس.
[2] معماریِ تصویر. نوشتهی یوهانی پالاسما.
[3] فرهنگ فیلمهای سینما. نوشتهی ژرژ سادول.
[4] سینما: معماری در حرکت. نوشتهی مهدی رحیمیان.