وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...
وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

وبلاگ شخصی یاغش کاظمی

یا دلنوشته‌ای و حدیث نفسی؛ یا پژوهشی از برای تبادل آرا و آموختن بیشترم. ادعایی نیست ...

هنوز هستی و هنوز در سفری


 امروز، در این غروبِ بارانیِ خُردادی، این پیام را در واتساپ از یکی از دانشجویان معماری دانشگاه آزاد رامسر دریافت کردم؛ 

رتبه‌اش در آزمونِ ارشد، عالی شده بود و می‌خواست مرا مطلع کند؛ 

و قلبِ این معلم آکنده از شعف شد!


ــــــــــــــــــــــــــــــ


بیهوده نبود مسافر! سفر را می‌گویم.  لحظاتی هست که می‌بینی باران آرام می‌بارد و همراهش پیامی از بالا می‌آورد که: هان! آن نهال که چشم‌انتظارِ سبزی-اش بودی بالیده است !

به خدا که بیهوده نبود مسافر! همان که خودت گفتی: «شاید کسی در این لحظات از آسمان به سوی‌ات می‌نگرد!» 

و چه بهتر که نگاهش در غروبی باشد! 

و چه بهتر که نگاهش، بارانی باشد! 

و چه بهتر که نگاهش، خُردادی باشد! 

خُرداد (هَوروَتات)، نمادِ «کمال و رسایی»!


ـــــــــــــــــــــــــــــــ

گفتارهای دیگر:

سـوگند




نظرات 4 + ارسال نظر
فاضله پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 07:34 ب.ظ http://golneveshteshgh.blogsky.com

خسته نباشید

ممنون

مشق مدارا شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1402 ساعت 10:10 ب.ظ

سلام و خداقوت
این روحیه‌ی قدرشناسی بسیار ارزشمنده. واقعا که سعدی درست فرموده:
پرتو خورشید عشق بر همه یکسان بتافت
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود

سلام. چه بیت زیبایی! دقیقاً، یکی از این میان هم که گوهر شود و بدرخشد، خستگی خورشید درمی‌رود!
سپاس برای بازدید

دانشجو پنج‌شنبه 1 تیر‌ماه سال 1402 ساعت 11:52 ق.ظ

استاد این تصحیح برگه های ما چی شد؟ نمرات هنوز در سایت نیامده

دیر می‌شه ولی سرسری نمی‌شه!

پیدا سه‌شنبه 18 دی‌ماه سال 1403 ساعت 04:32 ق.ظ

عجیب زیباست معلمی!
روزی بود که غرق در چنین حسی شدم
سال ۱۳۹۸ بود.
به ذهنم رسید تحقیقی کنم در زمینه ی شغلهای پایدار در آرامش با بیس معلمی!
چرا که همیشه فارغ از درآمد حس میکردم خانواده فرهنگی من شاد هستند!
چرا که خدمت واژه زیباییست!
خدمت را در شغلهای دیگر جستجو کردم
هر سو که میرفتم معلم ها را شادتر می یافتم
کرونا آمد...
کادر درمان را دیدم... دلم لرزید...
مسیر استقرایم را متزلزل میدیدم تا زمانی که
صدای هق هق های بانویی از کادر درمان را به من رساندند
با اخم از آی سی یو بیرون آمد،گوشیش را برداشت،تماس گرفت
با صدایی لرزان گفت" مامان سلام!"
سپس با زانو بر زمین افتاد و با هق هق شدید گفت: مامان، خانوم س... رفت!!!
معلمش را میگفت،معلمش مادر ۵۳ ساله ی من بود
آن پرستار خسته بود...اما رنج از دست دادن معلمش دقایقی او را از شغل کند و به آغوش امن نوای مادرش کشانید...
مطمئنم مادرم در لحظه ی پرکشیدنش احساس آن شاگردش که سالها پیش در مقطعی چند در کنارش بوده را با لبخند تماشا کرد و بر سالهای خدمتش بوسه فرستاده
استقرایم به محل قبل بازگشت و تا امروز بر قوتش باقیست
تدریس شغل عجیبیست برای هر آنکه معلمی در رگهایش جریان داشته باشد
خدا تمامی معلمان من جمله شما را حفظ کند
برای شادی روح مادرم که معلم ادبیات بودند و تمامی معلمان درگذشته صلواتی در نظر بگیرید!

ممنونم. روح مادر گرامی هم شاد باشد! معلمی زیباست برای آن که ذهن شاگرد را می‌توانی با ادبیات و هنر و دانش به افق‌های والاتری رهنمون شوی و نتیجه را هم در آینده ی بهتری برای او ببینی. در ایام دانشجویی، استادی داشتیم که می‌گفت «من آنچه برایتان سر کلاس می‌گویم سخنان افراد خیلی خوب و کاربلد و وارسته‌ای است؛ ولو اینکه خودم به این خوبی نباشم، کلام خوبِ آن برگزیدگان را از من بگیرید.»

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد