جستجو در اینترنت و از لینکی به لینک ِ دیگر رفتن گاهی وقتها به نتایج ِ خوشی میرسد! امشب خیلی تصادفی به وبلاگِ دخترکی وارد شدم و نوشته ای خواندم که در این شبِ بارانی (و باران از صبحگاه یکسره می بارد)، در این شهر ِ کوچک ِ ساحلی ، مایه ی تسلی ام شد و سخت بر دلم نشست.
شاید بر دل ِ تو هم که به خواندن ِ "از این اَوستا" آمدی بنشیند! در شبهای ِ شعر و تنهایی!
می نویسم به نقل از وبلاگ ِ "نیروانا" **:
________________
** اندکی پس از انتشار ِ این نامه، از طریق ِ میچکا آگاه شدم که اصل ِ داستان متعلق به نویسنده ی دیگری است و اینکه متأسفانه بی نام بردن از نویسنده ی اصلی، داستانش رادر وبلاگ ِ "نیروانا" و وبلاگهای ِ دیگر منتشر کرده اند!
با این گمان که اصل داستان طبق ِ معمول، ترجمه یا برداشتی از خامه ی یک نویسنده ی فرنگی باشد، به جستجو پرداختم! جستجوهایم نتیجه داد و به جویندگان نیز بشارت می دهم که صاحب ِ داستان، نویسنده ای است ایرانی و سرشناس (در حوزه ادبیات کودک و نوجوان و ادبیات دفاع مقدس):
سرکار خانم ِ "نرگس آبیار". نک: "داستان ِ دو خط"، نرگس آبیار و داود شهیدی، نشر پژوهه، 1383.
دو خط موازی زاییده شدند! پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید! آنگاه دو خط موازی چشمشان بهم افتاد و در همان یک نگاه، قلبشان تپید و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند!