مدتی بود که میخواستم این مطلب را بنویسم: جایی که سخن از وام-گیری و اقتباس ِ ادبیِ نهفته پیش می آید و به تبع-اش بحثِ سرقتِ ادبی و امثالِ آن.
همه ی آنانی که با رُمان ِ "لولیتا"یِ "ولادیمیر ناباکوف" آشنایی دارند و فیلمهای ِ اقتباسی ِ "استنلی کوبریک" و "آدرین لین" از آن را هم دیده اند؛ همه ی آنانی که "لولیتا"یِ ناباکوف را برتر از آثار ِ "اسکار وایلد" و در حدِ بهترین رمانهای "داستایفسکی" جلوه داده اند و آن را جزو ِ 100 نووِل ِ برتر قرن بیستم دانسته اند و ... را به این نکته ی ظریف توجّه میدهم که پیش از آنکه جنابِ "ناباکوف"ِ روسی، بخواهد این رُمان ِ انگلیسی-زبانِ خود را در سال 1955 در پاریس منتشر کند، نویسنده ی توانایِ ایرانی "صادق هدایت" خمیرمایه ی آن را قلمی نموده و پروریده بود: داستان ِ لاله.
"هدایت"، داستانِ لاله (از مجموعه ی سه قطره خون) را در سال 1311 شمسی (1932 میلادی)، منتشر ساخت؛ یعنی، بیست و سه سال پیشتر از زاده شدنِ "لولیتا" در فرنگ، "لاله" در ایران زاده شده بود! حالا چطور است که «مُرغ ِ همسایه، غاز است» و تولّدِ "لولیتا" را همه ی عالم و آدم جشن می گیرند، ولی "لاله" باید نشسته و خموش، قانع باشد به نواله ی دور ریز ِ سفره ی جشن تولّدِ "لولیتا" خانم؟!
داستانِ "لاله" را میتوانید از اینجا دریافت و دانلود کنید.
تکمله:
به شخصه، فیلم ِ "لولیتا" نسخه ی سیاه و سفید ِ "کوبریک" در سال 1962 را بر نسخه ی نوتر ِ رنگی ِ سال 1997 ترجیح میدهم.
اگر قرار باشد که مدعی ِ "سرقت ادبی" ِ ناباکوف شویم، باید به موارد زیر ارجاع دهیم:
1) "لولیتا" پدر و مادر واقعی-اش را از دست میدهد و تنها پناهش "مردی" است که حامی زندگی اوست و برایِ این دختر مفهوم ِ "پدر" را دارد.