-
یکسال گذشت از با تو بودن ...
شنبه 11 شهریورماه سال 1391 18:48
یکسال گذشت از با تو بودن ... می خواهم بدانی که دوستت دارم که برایم عزیزترینی که محبّت و مهربانی ِ وسیع ِ قلب ات، همه ی آلام ام را تسکین داد که همراهی و همسفری ات، "تنهایی" ِ دیرپایِ مأنوس ام را خانه نشین کرد "زمستان"، با تو سرد نبود! نخستین باری بود که سوز ِ سرمایش، تن ام را گزندی نبود! نخستین باری...
-
نقد شخص به جای نقد نظر
سهشنبه 13 تیرماه سال 1391 10:55
از سخن بزرگان: «تا زمانی که نقدِ شخص، به جایِ نقدِ نظر در کشور ما باب باشد، سطح مقالات در همین حد نازل باقی خواهد ماند و تحلیل هایِ ریشه ای و بنیادین مجالی برای عرضه نخواهد یافت.»
-
امروز باران بارید ...
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 08:17
امروز باران بارید ... هر سال همین زمان ها اینجا این طور است: هوا بارانی و سرد می شود و حداقل چهار تا پنج روز کمر ِ گرما می شکند ... صدای اش زمزمه ی محبتی با خود دارد؛ به مانندِ یک درنگ و اشکِ آسمانی است که هر از گاهی میان ِ روزمرگی ها حادث می شود تا مگر جست و جوی ِ زمان ها و خاطراتِ از دست رفته را فرایاد آورد ......
-
سیزارتا
یکشنبه 21 خردادماه سال 1391 02:48
"سیزارتا" سلام! روزی که به دشتِ سبز آمدی، امامقلی خان را سر بریده بودند ... روزی که به دشتِ سبز آمدی، "نوذر" به گوش ِ "سیاوش" میخواند که: از بازی ِ زمانه ایمن مباش! فراموش نکن که این همه سال به انتظار آمدن ات بودیم! مباد که همه چیز با یک "هیچ" ِ بزرگ ات پایان گیرد! این انتظار...
-
نامهی یک معلم
جمعه 19 خردادماه سال 1391 19:35
متن زیر، نامهای است که در سال اوّل تدریسام، پایان ترم و پس از بازگشتِ جمعی از سفر اصفهان ، برای دانشجویان کارشناسی ِ معماری دانشگاه علامه محدث نوری نگاشته بودم. تاریخ 20 اسفند 1385. به نام خداوند جان و خرد «... و شعله یک شمع با افروختن شمع دیگر خاموش نمیشود» دوست معمار خوبم در دانشگاه علامه محدث نوری، سلام و درود بر...
-
کارابان لجباز
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 01:38
"کارابانِ لجباز"؛ این عنوان رُمانِ مفرّحی از "ژول ورن" است که کمتر درباره اش سخن گفته شده: Keraban le Tetu "کارابان"، یک تاجر توتون و تنباکوست که در قسطنطنیه (استانبول) زندگی می کند. هنگامی که دولت عثمانی برای عبور از تنگه ی بُسـفُر (باریکه ی آبی که دریای سیاه را به مرمره می پیوندد و قاره...
-
در ستایش ِ "گتسـبی ِ بزرگ"
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 05:07
هنوز شبهایی هست که شبح ِ بزرگ او را می بینم که در کنار ساحل ایستاده و به نور آن چراغ ِ سبز ِ چشمک زن خیره شده ... "گتسبی" به چراغ ِ سبز ایمان داشت؛ به آینده ی لذتناکی که سال به سال از جلوی ما عقب تر می رود. اگر این بار از چنگ ما گریخت چه باک، فردا تندتر خواهیم دوید و دست هایمان را درازتر خواهیم کرد و سرانجام...
-
کجا ایستاده ایم؟! (لاسـکوی ِ دوّم)
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 15:55
دولتِ فرانسه در سال 1983 میلادی، پس از 10 سال تلاش، توانست یک بازآفرینی ِ دقیق از غار تاریخی ِ «لاسکو» و نقاشی-هایش، آن هم درست در فاصله ی 200 متریِ غار ِ لاسکوی ِ حقیقی انجام داده، و توریستها و بازدیدکنندگان را بدانجا هدایت کند. پس از بسته شدن به رویِ عموم، فقط محققین اجازه دارند از غار لاسکویِ حقیقی بازدید نمایند....
-
برگی از تاریخ: دولت کاملة الوداد (سابقهی کاپیتولاسیون در ایران)
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 23:17
ابراهام ولنتاین ویلیامز جکسن (1862-1937 م)، استاد ممتاز دانشگاه کلمبیا و از محققان نامدار امریکایی در رشتهی زبان و ادبیات و دین و آیین ِ ایران باستان بود . امشب که کتابِ سفرنامهاش به ایران * را میخواندم، نکتهی جالبی دیدم: در منابع مختلف، نوشتهاند که برخی دول خارجه موفق شده بودند در عهد قاجار، معاهداتی با ایران...
-
بپیوندم و باغ بى خو کنم ...
پنجشنبه 17 فروردینماه سال 1391 00:30
زمین، سست است؛ و هوا، بویِ بهار می دهد. می توان به سادگی ِ چشمه ای دل باخت، و به همین سادگی زندگی کرد. فقط آن نور ... آن نور که در پس ِ شُعلایِ باغ است ... «زمان خواهم از کردگار زمان که چندى بماند دلم شادمان که این داستانها و چندین سخن گذشته برو سال و گشته کهن بپیوندم و باغ بى خو کنم ... » نگاره ی "باغ...
-
نوروزی دیگر ...
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 03:05
صبح که بیرون آمدم، عطرت را حس کردم ... ؛ زلال و زیبا ... گفتم: "تو هر بهار که می آیی، عطر ِ تن-ات دیوانه-ام میکند ... ؛ مست میشوم؛ عاشق میشوم؛ اینها همه خوب است، ولی دریغ که پایدار نیست ... فصل میگذرد و تو میروی تا دوباره کی باز آیی!" گفتی: اگر یکسر اینجا میبودم، "بهار" نبودم؛ معشوق-ات نبودم؛ برایت...
-
انتشار کتاب "حسنآباد جرقویه"
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 20:13
"حسنآبادِ جرقویهی علیا" در 115 کیلومتری جنوب شرقی اصفهان واقع است؛ روستایی نسبتاً بزرگ که در سال 1373 شهر شد، در منطقهای با قدمت تاریخی و تمدنی غنی. در تاریخ 19 شهریور ماهِ 1387 آقای سید حسن فاطمی، در اقدامی ابتکاری وبلاگی با عنوانِ "حسن آباد جرقویه" با همت و همراهیِ اهالی "حسنآباد"...
-
نغمه ی انتظار ِ بزرگ ...
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 13:12
این، نغمه ی ارجمندی ست ... صدایِ یک تنهایی ِ غنوده ی غمگین است ... زمزمه ی یک عشق است؛ عشقی پایدار با امیدِ وصال؛ و یادِ یار ... این، همه ی زیبایی ِ انتظاری سبز است؛ انتظاری سازنده که محرکه ی همه ی "کردارهایِ نیکِ" آتی است ... این، یک بازگشت است؛ بازگشتی برای ِ دوباره زیستن و دوباره دیدن ... این، همه ی مهر ِ...
-
استاد رجبی درگذشت!
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 03:30
استاد دکتر پـرویز رجبی درگذشت! دوستم "فرهاد نظری" ظهر شنبه (22 بهمن) که خبر را داد، گفت: دیگر نیازی نیست شمارهی استراحتگاهِ او را در منزل خواهرش داشته باشی، تا بخواهی زنگ بزنی و احوال بپرسی! او دیشب فوت کرده است! ... همسرم آرام دست بر شانهام نهاد و گفت: تو نمردهای! مژهای به سایهسار ابد خفتهای ! و بعد...
-
ای دوست ...
جمعه 27 آبانماه سال 1390 20:38
هنگام بازگشتم از "ازبکستان"، بیرون " چهارسو بازار " ِ تاشـکند، از یک دستفروش چند سی-دی موسیقی سنتی و پاپ خریدم. یکی از آنها فایل ویدئوی ترانهای به نام "یا رَب" (Yo Rab) با صدای " سردار رحیمخان " (با نام اصلی "سنجر رحیماُف" ، خوانندهی مشهور ِ نسل جوانِ ازبکها) بود....
-
جمله ای و نگـاهی (۲)
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 23:13
داسـتانِ دو برادر : اسلام و مسیحیت شجاعتِ رهایی از دنیایِ تک-ساحتی ها گفتارهای دیگر: - جمله ای و نگاهی (1) - میمون ها و گربه ها
-
عشق سالهای وبا
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 03:26
سالها گذشت، و مسافر ِ تنهایِ این جادهی بیانتها بودم ... سالها گذشت، و مأنوس با تنهاییام، چشم به ستارگان بودم ... سالها گذشت، و نغمههای تنهاییام را با چشمه و کوه و دریا شریک بودم ... سالها گذشت ... بی تو بودم، و سرما هر زمستان تنم را میتاخت ... تا آمدی ... نمیدانم چگونه و از کدام راه و جاده ... ولی غنچهی مهربانی...
-
مصاحبه ای با موضوع حریم ِ "آتشـگاه"
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 22:08
مصاحبهام با CHN دربارهی "حریم" و "منظر باستانی" ِ "آتشـگاه" و قدمت و کاربری ِ بنا : http://www.chn.ir/news/?section=2&id=52693 و بازنشر آن در روزنامهی روزگار . این مصاحبه البته بصورت ناقص منتشر شده است، نسخهی کامل آن در تارنمای "ایراننامه" در دسترس است. منظر باستانی ِ...
-
ققنـوس
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 21:58
در آنجای که آن ققنوس آتش میزند خود را پس از آنجا کجا ققنوس بال افشان کند در آتشی دیگر خوشا مرگی دگر با آرزوی زایشی دیگر (شفیعی کدکنی) "تهدید" ابزاری است که در لایههای مدیریتی جوامعی مانند ایران به کرّات به چشم میآید. غالباً مدیر و رئیسی در بالادست قرار میگیرد و یک نظام پر از کاغذبازی و بوروکراسی در...
-
هزاره ی آخر
جمعه 31 تیرماه سال 1390 07:48
"سیاهی" به "فروغ" گفت: تو مرا نُه هزار سال پادشاهی دادی، اکنون آن زمان و عهد به پایان رسیده و پادشاهی ِ جهان از آن ِ توست، چیره شو! "فروغ" همّت خود انباشت تا پس ِ آن انتظار ِ طولانی ِ چند هزار ساله، روشنی ِ وافر بدمد، که درخشان و باشکوه باشد، و درخور ِ منتظران ... ولی جز باریکه ی نور...
-
اشتیاق ِ سوزان ِ مارشال فیلد
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 19:38
اینها بخشی از سخنانِ مردی است که اندیشه هایش برایم از آغاز ِ جوانی ارجمند بوده است: -Napoleon Hill - ناپلئون هیل هرکس که طالب پیروزی است باید کشتی ها و پلهای پشت سرش را در آتش بسوزاند و راههای عقب-نشینی را بر خود ببندد. اینگونه است که میتوان ذهن را در شرایط اشتیاق سوزان برای پیروزی قرار داد و این شرط لازم موفقیت است....
-
روزی که "فرانکو" مُرد ...
جمعه 3 تیرماه سال 1390 17:59
در بامداد 20 نوامبر 1975 ، پس از مدت ها انتظار، ژنرال "فرانسیسکو فرانکو" دیکتاتور ِ 82 ساله ی اسپانیا درگذشت. یکی از سیاستمداران ِ آنزمان (دون کارلوس آریاس ناوارو) با چهره ای مغموم و دردمند این خبر را در تلویزیون اعلام میکند: « مردم اسپانیا! فرانکو مُرد! » ولی مردم، غمی را احساس نمیکنند. دیکتاتور ِ کشورشان...
-
آن کار که به پایان آمد ...
سهشنبه 24 خردادماه سال 1390 23:34
آن کار که آغازیدی هم سرانجام به پایان آمد. حال چه میکنی؟ گوشهای، اندکی، وقتی، به تماشای رودخانه و آن چشمهی جوشان در پای آن کوهِ سبز ِ بلند و بعد ... و بعد؟ نمیدانم ... این کار، تمام شده! همین را میخواستی مگر نه؟ آری! میخواستم تمام شود، ولی اکنون ... چرا نمیسایی؟ آنچه انجام دادهام، گام آغاز ِ "سفر"...
-
تقدیر
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 21:38
"تقدیر" به معنی ِ "نگاهداشتن ِ قدر و مقدار" و نیز به معنی ِ "سرنوشت" است. در روز ۱۲ خرداد ۱۳۹۰ ، ساختمان آموزشی ِ ده هزار مترمربعی ِ دانشگاه آزاد اسلامی واحد رامسر توسط آقای دکتر جاسبی، ریاستِ عالیهی دانشگاه، بصورتِ رسمی افتتاح شد. در مراسم افتتاحیهی مذکور، از نگارنده نیز در مقام ِ مدیر...
-
سخنانِ نسنجیده و پاسخهای سنجیده
شنبه 14 خردادماه سال 1390 05:49
نگارنده را باز عزم بر این شد تا کلام و سخنی نسنجیده را به پیمانهی نقد، وزن کشد: سخنی با عنوانِ «تاریخسازی جریان انحرافی از موضوعی انحرافی به نام تخت جمشید» که توسط آقای "فضل الله موحد" در پایگاه تحلیلی تبیینی "برهان" منتشر شده است. آقای "موحد" به زعم خود تلاش نمودهاند «با استدلال های...
-
در باغ ِ ابسرواتوار، در گذر زمان ...
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1390 08:31
دکتر علی شریعتی در ایّام ِ اقامتش در فرانسه، باغی دنج و زیبا در پاریس یافته بود با نام ِ "ابسرواتوار" ... آنجا هر غروب، ساعتها در تنهایی ِ خود بود ... تا دختری را یافت؛ دختر ِ خاموشی که بر نیمکتی نزدیک به او مینشست و خیال-انگیزترین چشمها را داشت: «... دختر خاموش و مرموزی بود؛ گیسوانش به شکل عجیبی خاکستری-رنگ...
-
داستانهای ِ پارسی (بخش دوّم: گل ِ اژوان)
جمعه 16 اردیبهشتماه سال 1390 16:53
نگارنده ی دفتر ِ "از این اَوستا" بسیار از فسانه ها سخن گفته است، و این که هر فسانه ای را پندی است و اندرزی برای ِ زندگی ِ بهتر. آنچه امروز بازمی گویم، داستانِ گُل ِ اژوان است؛ افسانه ای گُرجی که ریشه در داستانهایِ کهن ِ پارسی دارد: دیدار ِ زال و رودابه ؛ داستانی که به همّتِ حکیم "فردوسی" از گزندِ...
-
ترانه ها و خاطره ها (بخش سوّم: "پدر خوانده")
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 19:01
زمانی که "فرانسیس فورد کاپولا" فیلم ِ "پدرخوانده" را در سال 1972 میلادی ساخت، جدا از بازیهای جذّابِ هنرپیشگانش و فیلمنامهی قوی ِ "ماریو پوزو"، مردم در سالنهایِ سینما موسیقی باشکوه و پُر احساسی را در پسزمینهی تصاویر تجربه کردند؛ شاهکاری پرداختهی "نینو روتا" ، که جنبهای...
-
اندر حکایت "پاپوش دوختن" و احوال ملّتِ ایران
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 18:36
"پاپوش برای کسی دوختن" در فرهنگِ عامه به این معنی است که "فردی را به حیله، گناهکار کردن" و به رنج و زیان انداختن. امّا حکایتِ "پاپوشدوختن" ِ مردم ِ ما برای یکدیگر: این موضوع آنچنان رایج و رواییست که نه دانشگاه میشناسد نه بازار و اداره و ... و نه حتی عرصهی ورزش! با کمی دقت در رفتار ِ...
-
من مقصّرم ...
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 17:57
چند وقتی است این فکر ذهنم را مشغول کرده که چطور دین و مذهب که واسطهی ارتباطِ شخصیِ هر فرد با پروردگارش است؛ و وسیلهای است که انسان به واسطهی آن میتواند آرامش قلبی یابد و هدفمندیِ آفرینش را جویا شود ــ و روشن است که ذاتِ والای ِ پروردگار فارغ است از دینداری یا بیدینی ِ بندگانش ــ در کشور ِ ما تبدیل شده است به...